موضوع: صلاة القضاء
تاریخ جلسه : ۱۴۰۲/۹/۲۱
شماره جلسه : ۴۰
-
عدم وجوب صلاه قضاء بر حائض و نفساء
-
دلیل اول: اجماع
-
دلیل دوم: ضرورت مذهب
-
دلیل سوم: روایات
-
بررسی وجوب قضاء بر حائض و نفساء به اختیار خودش
-
دیدگاه فقیهان
-
دیدگاه علامه حلی
-
ارزیابی دیدگاه مفتاح الکرامه
-
بررسی
-
وجوب
-
قضا بر حائض به اختیار خود برای ترک صلاه
-
دیدگاه صاحب جواهر
-
نکاتی به مناسبت شهادت حضرت زهرا علیها السلام
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
عدم وجوب صلاه قضاء بر حائض و نفساء
امام خمینی در اول صلاة القضا در تحریر الوسیله فرمود: «یجب قضاء الصلوات الیومیه» تا میرسند به این قسمت آخر «و الحائض و النفساء مع استیعاب الوقت»[1]؛ از کسانی که قضاء نماز برایشان واجب نیست حائض و نفساء است، در صورتی که در تمام وقت مبتلای به حیض باشند یا مبتلای به خون نفاس باشند؛ یعنی اگر زنی در تمام وقت حائض بود یا در تمام وقت عنوان نفساء را داشت قضاء برایش واجب نیست.دلیل اول: اجماع
دلیل دوم: ضرورت مذهب
دلیل سوم: روایات
غیر از اجماع و غیر از ضرورت مذهب، روایات مستفیضه و بلکه متواتره هم داریم بر اینکه حائض و نفساء نباید قضاء کنند، این روایات در جلد دوم وسائل الشیعه باب 41 آمده است. از جمله این روایات عبارت است از:
وَ عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام الْحَائِضُ تَقْضِي الصَّلَاةَ قَالَ لَا قُلْتُ تَقْضِي الصَّوْمَ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ مِنْ أَيْنَ جَاءَ هَذَا قَالَ إِنَّ أَوَّلَ مَنْ قَاسَ إِبْلِيسُ الْحَدِيثَ.[3]
این روایت، مصححه حسن بن راشد که از امام صادق علیه السلام درباره حائض میپرسد که آیا باید نمازش را قضا کند؟ حضرت میفرماید: نه، البته به قرینه روایاتی که داریم و در کتاب الحیض مطرح شده که اگر مقداری از وقت بگذرد و بعد حیض شروع بشود یا از اول حائض بوده مقداری از وقت که باقی مانده پاک بشود نماز بر او واجب است به قرینه آن روایات باید این روایت را حمل بر فرض استیعاب الوقت کنیم. راوی میپرسد: آیا روزهاش را باید قضا کند؟ فرمود بله، بعد حسن بن راشد میگوید: من اشکال کردم چطور میشود نماز را نباید قضا کند و روزه را باید قضاء کند؟ حضرت فرمود: تو قیاس میکنی و قیاس عمل شیطانی است.
بررسی وجوب قضاء بر حائض و نفساء به اختیار خودش
دیدگاه فقیهان
صاحب مفتاح الکرامه از شهید اول و شهید ثانی باز همین فتوا را نقل میکند که فرق نمیکند سبب الحیض خود زن باشد، دارویی خورده باشد یا اینکه سبب الحیض یک امر قهری باشد، «لأنّ سقوط القضاء عنهما لیس من باب الرخص و التخفیفات»، یک وقتی هست که سقوط القضاء عن الحائض یک تخفیف و امتنانی بر حائض است، اگر سبب الحیض خودش شد، اینجا دیگر موضوعی برای امتنان باقی نمیماند، «حتی یغلظ علیهما اذا حصلا بسببٍ منهما»؛ اگر خودش سبب شد دیگر موضوعی برای امتنان نیست و حتماً باید قضایش را انجام بدهد.
«و إنما هو عظیمةٌ لأمرهما بالترک»؛ اینها مأمور به ترک هستند؛ یعنی اگر حائض در زمان حیض نماز بخواند حرام است، مأمور به ترک هستند. «فإذا امتثلا الامر»؛ استدلال شهیدان این است: الآن یک زنی خودش را حیض کرده، دارویی خورده و حیض شده که زیاد هم پیش میآید، مخصوصاً زنهایی که حج میروند روحانی کاروان به اینها تذکر میدهد که کاری کنید که برای اعمال حجّتان مشکلی پیدا نشود، دارویی بخورید زودتر حیض بشوید یا تأخیر بیندازید. وقتی دارو خورد و حیض شد، موضوع برای امر به ترک صلاة میآید و مأمور به ترک صلاة است، او هم امتثال کرده و صلاة را ترک کرد، وقتی صلاة را ترک کرد چه چیزی را میخواهد قضا کند؟ این زن واجبش را انجام داده و واجبش ترک الصلاة بوده؛ یعنی در زمان حیض ترک الصلاة بر حائض واجب است، پس چه چیزی را باید قضا کند؟ «فاذا امتثلا الامر» شک میکنیم بالأخره قضا واجب است یا نه؟ اصل عدم وجوب قضاست.
ممکن است گفته شود عین همین سخن در صوم هم میآید و در صوم هم مأمور به ترک است، پس چرا باید قضا کند؟ «و لا ینقض بالصوم مع أمرهما بترکه لأنّه إنما وجب بأمرٍ جدید»؛ این یک امر جدیدی است که تدارک ما فات نیست، این خیلی مهم است. درست است که در اصطلاح و محاوره میگوئیم زن نمازش را نباید قضا کند و روزهاش را باید قضا کند، اما به حسب اصطلاح فنی این تعبیر به قضا تعبیر درستی نیست؛ چون نمیخواهد جبران مافات کند، چون فوتی واقع نشده! پس چکار کند؟ میگوئیم یک امر جدیدی آمده و شارع میگوید الآن روزهات را انجام بده، این ممکن است مسامحةً هم بگویند این قضای آن است، چون جای او که هست، ولی به حسب الواقع قضای او نیست.
«لأنه إنما وجبت بأمرٍ جدید و نصٍّ من خارجٍ علی خلاف الاصل»؛ خلاف قاعده هم هست؛ چون بر اساس قاعده زن حائض غیر از مغمی علیه است. در مغمی علیه مأمور به ترک نماز نیست که بگوییم مأمور به ترک نماز است، زن حائض توجه و هوشیاری دارد، حائض است و مأمورة بترک الصلاة، باید نماز را ترک کند، حالا ترک صلاة کرد اینجا دیگر فوتی وجود ندارد، یعنی در این قطعه زمانی اصلاً نماز بر تو واجب نیست که بگوئیم اینجا فوت واقع شده که باید تدارک ببیند یا نه.
لذا این روایتی که خواندیم که حائض لا یقضی، این لا یقضی روی قاعده است نه اینکه تعبداً. صائمش هم نباید روی قاعده قضا کند، منتهی باز دلیل از خارج آمده یعنی اگر ما آن دلیل هم نداشتیم در صائم هم میگفتیم قضا واجب نیست؛ چون روی قاعده فوتی واقع نشده، بلکه آن نهی از صلاة و صوم که متوجه به این بوده امتثال کردند؛ یعنی در این زمان مأمور به ترک صلاة و صوم بودند و امتثال کرده، حال که امتثال کرده فوتی واقع نشده و موضوعی برای قضا نیست.
پس این امر به قضاء در صوم هم باید بگوئیم علی خلاف القاعده است؛ یعنی حتی آنهایی که میگویند «القضاء تابعةٌ للاداء»، یا کسانی که میگویند قضا تابع نیست و نیاز به امر جدید دارد، دو فرض است: یکی اینکه فوت واقع شده و موضوع موجود است و یک فرض این است که تعبد محض است و فوتی هم نیست موضوعی هم نیست، بلکه تسامحاً هم به آن قضا میگوییم، باید روزه را انجام بدهد، پس قضاء صوم در باب حائض از این مقوله است. صاحب مفتاح الکرامه در آخر یک تعریضی بر شهیدین دارد.[5]
دیدگاه علامه حلی
بعد مفتاح الکرامه میگوید: «و لیفهم التعلیل». توضیح خارجی مطلب تقریباً روشن است و آن این است که یک کسی میخواهد ظلم کند، درست است میخواهد خون نفاس ببیند اما نفاس را به عنوان اینکه یک ظلم علی الله داشته باشد مقصودش نیست، بگوئیم حالا چون ظلم علی الله انجام میدهد از آن طرف هم خدا بگوید تو باید نمازت را قضا کند. اگر خود نفاس و رؤیت دم نفاس مقصود بالاصالة بود و میخواست این ظلم را بر خدا وارد کند، این موضوع میشد بر اینکه عقوبت بشود و عقوبتش هم به این بود که قضا را خدا برایش واجب کند.
اما علامه میگوید: این زن ولو خودش قصد نفاس کرده اما میخواسته سقط جنین کند، میخواسته از اول بچهاش بیفتد، این جنایتی که کرده، باز روشن شد این جنایت نسبت به سقط جنین است. این سقط جنین جنایةٌ، آنچه که مقصود این زن بوده سقط جنین بوده، نفاس در این جنایت دخالتی ندارد، حال که نفاس در این جنایت دخالت ندارد لذا نمیتواند موضوع برای عقوبت بشود؛ زیرا مقصود اصلیاش آن سقط جنین بوده که باید دیهاش را بپردازد و عقوبتش را میپردازد، اما حالا دنبال سقط جنین نفاس آمد این نمیتواند موضوع برای عقوبت بشود. «فلیفهم التعلیل» به نظر میرسد مقصود همین است و جنایت درست است و نباید بگوئیم این نسخه درست نیست.
بعد میگوید: «و کأنه إنما ذکره ردّاً علی العامة»، عامه میگویند اگر خودش سبب شد باید نمازش را قضا کند و این دلیل شاید عامه گفتند این خودش سبب این جنایت شده پس باید قضا هم بکند، علامه میگوید نه، جنایت نسبت به قسط جنین است اما نسبت به نفاس دیگر جنایت مقصود برای این زن نبوده است.
ارزیابی دیدگاه مفتاح الکرامه
به نظر ما وجهی برای نظر و اشکال نیست و حق با شهیدین است؛ یعنی اگر دلیل خاص نداشتیم قاعده اقتضا میکرد که آنجا هم قضا نباشد، آنجا هم فوتی وجود ندارد و اگر در صوم قضا یا تسامحاً یا واقعاً واجب است از باب دلیل خاص است، امری است که دارد، دلیل خاصی است که دارد، حال در نظر مفتاح الکرامه چه بوده که گفته «و فی فرق الشهیدین نظرٌ»، شاید میخواهد اینطور بگوید، همان بیانی که ما داشتیم، اینکه اولاً مشهور میگویند قضا تابع ادا نیست، هر قضائی نیاز به امر جدید دارد، اینکه صوم باید قضا کند، صلاة نباید قضاء کند، اگر ما میگوئیم قضا محتاج به امر جدید است قاعده این است هر جا امر جدید داریم قضا کنیم و اگر نداریم قضا نکنیم، فارق فقط خود وجود امر و عدم وجود امر میشود.
اگر بگوییم قضا تابع ادا است این فرق درست نیست؛ چون هر دو امر دارد هم نماز و هم روزه، اگر بگوئیم قضا تابع ادا نیست باز این بیان که شهیدین گفتهاند درست نیست اما به نظر ما بیان شهیدین بیان تامی است. حیض مسلم از مصادیق ما غلب الله، منتهی دلیل که میآید صوم را قضا کند تخصیص میزند. ما قبلاً هم عرض کردیم که ما غلب الله قابلیت تخصیص دارد.
بررسی وجوب قضا بر حائض به اختیار خود برای ترک صلاه
بحث دیگر این است که حال اگر زن به قصد ترک الصلاة خودش را حائض کرد؛ یعنی به قصد اینکه خودش را عاجز از امتثال کند که ما میگوئیم تعجیز جایز نیست، تعجیز در باب امتثال قبیح است عقلاً و شرعاً هم جایز نیست.
دیدگاه صاحب جواهر
در فرع قبلی هم صاحب جواهر میگوید: فرقی نمیکند که حیض حائض طبیعی باشد یا من نفسها باشد، «لا فرق علی الظاهر عندهم بین حصوله من فعلهما أو لا، سیّما إذا کان بعد دخول الوقت و إن لم یمض مقدار الاداء»؛ اگر به اندازه یک دقیقه در وقت داخل بشود و خودش را حیض کرد به مقدار اداء هم نگذشته باشد باز آنجا قضا دارد (چون گفتیم یک مقداری اگر از وقت سپری شده باشد و این پاک باشد ولو به اندازه ادا هم نباشد تنجز پیدا میکند). «و لعله لعدم صدق الفوات هنا للنهی الاصلی فی المقام»؛ حال چرا حائض نباید نمازش را قضا کند؟ میگوید اینجا فوت صدق نمیکند؛ چون در اینجا نهی از صلاة داریم، «بخلاف السابق» یعنی اغماء؛ یعنی علتیی که قبل از علت حیض مطرح شده اغماء است و در اغماء نهی از نماز نداریم اما در حائض نهی از نماز داریم، صدق فوت نمیکند. طبق آن بیان شهیدین در حائض و نفساء اصلاً صدق فوت نمیکند، قاعده میگوید اصلاً موضوع برای قضا وجود ندارد، در صومش میگوید بأمرٍ جدیدٍ باید قضا کند، این هم تعبیری که صاحب جواهر اینجا دارد.[8]
نکته شایان ذکر آن است که قاعدهغلبه دو مجرا دارد:
1. یک مجرا بالنسبة إلی الفوت است که آن فوت را تفصیل میکند و میگوید «إقض ما فات کما فات» نسبت به آن فوتی است که غیر غلبة الله باشد.
2. اما خود ما غلب الله حیض را فی نفسه شامل بشود با قطع نظر از حیض؛ یعنی بگوئیم ما غلب الله یک وقت به لحاظ آن موضوع ادله قضا در نظر میگیریم که مفسر آن است، یک وقت از ما بپرسند خود حیض ما غلب الله هست یا نیست؟ میگوئیم بله این هم ما غلب الله است، ولو فوت اینجا چون نهی از صلاة دارد در آن معنا ندارد ولی خود این هم ما غلب الله و از مصادیق ما غلب الله میتواند به حساب بیاید.
نکاتی به مناسبت شهادت حضرت زهرا علیها السلام
ان شاء الله آقایان حتماً سعی کنید یک قدمی برای حضرت زهرا سلام الله علیها بردارید ولو به حضور در یک مجلس روضه باشد، خودتان، بچههایتان را دستشان را بگیرید و ببرید در این مجالس روضه و عزاداری، اگر بتوانید حتماً تبلیغ تشریف ببرید که بسیار خوب است، منبر بروید، و در کنار اینها این روایاتی که در مورد حضرت زهرا سلام الله علیها وارد شده تأمل در این روایات کنید.ببینید احیاء فاطمیه که مرحوم والد ما رضوان الله تعالی علیه بسیار تلاش کردند برای آن، برای این است که ما حضرت زهرا علیها السلام را بشناسیم، احیای فاطمیه برای این نیست که مجرد یک عزاداری بشود و اشکی ریخته شود که البته این هم امرٌ عظیمٌ جدّاً، ولی برای این است که ما این بیبی را بشناسیم، پیامبر صلی الله عليه وآله تعبیراتی که راجع به بیبی دارد، عنایتی که قرآن راجع به این بیبی دارد، تعابیری که پیامبر دارد، حقیقت این بیبی را بشناسیم و به مردم بشناسانیم که چه دردانهای را خدا در پیامبر خاتم قرار داده بوده است. من گفتم واقعاً بعضی از تعبیرات درباره حضرت زهرا علیها السلام قابل درک نیست، این تعبیر که «علی معرفتها دارت القرون الاُوَل»[9]، انسان هر چه فکر میکند معنای روشن و واضحی را نمیرسد و نباید هم برسد. عالم بر معرفت حضرت زهراست، گردش شب و روز، خلقت عالم، همه بر محور این مخلوق نورانی خدا فاطمه زهرا سلام الله علیها بوده است.
«انما سمّیت فاطمة لأن الخلق فطموا عن معرفتها»[10]، این بیبی چه بوده؟ یک زن معمولی که بگوئیم دختر پیامبر بود به دنیا آمد و عمر کوتاهی کرد؟! چرا این صحبتها راجع به دیگر زنها مطرح نشده؟ ولی از مختصات فاطمه زهرا سلام الله علیهاست. واقعاً این روایات را خوب دقت کنید و مجتهدانه مورد بررسی قرار بدهید، فقیهانه مورد بررسی قرار بدهید. بعد ببینید که چه آفاقی برای انسان باز میشود؟ هر چه انسان به این حقایق نورانی نزدیک بشود احساس نورانیت در وجود خودش میکند، مجرد این نیست که ما یک علمی هم به مقامات حضرت زهرا علیها السلام پیدا کنیم.
سؤال میشود که ما یک علمی پیدا کردیم بر اینکه حضرت زهرا مقدسةٌ، ملائکه با او حرف میزدند و او هم با ملائکه حرف میزد، علم پیدا کنیم که حضرت زهرا علیها السلام مقامش از حضرت مریم سلام الله علیها هم خیلی بالاتر است همان طور که در روایات هست و ادلهی روشنی هم دارد. مقامش چه بسا از مقام انبیاء گذشته هم بالاتر باشد!
حالا ما اینها را دانستیم و بعد چی؟ استضائهنور میکنیم برای خودمان نورانیت تحصیل میکنیم، راجع به همه ائمه علیهم السلام همینطور است همان طور که راجع به خدای تبارک و تعالی که سؤال میکنند «و ما خلقت الجن و الانس إلا لیعبدون» خدا را بشناسیم، بعد که شناختیم چی؟ وقتی شناختیم تازه وجود پیدا میکنیم، تازه نورانیت پیدا میکنیم، تازه حرکت آغاز میشود، تازه آفاقی برای انسان در ملکوت روشن میشود، شناخت پیامبر همینطور است، شناخت ائمه معصومین همینطور است، شناخت مقام اینها فقط مجرد تصدیق به اینکه برای اینها «لهم علمٌ لهم کمالٌ لهم حکمةٌ» اینها نیست.
اینها برای این است که خود ما نور پیدا کنیم و این نور هم در دنیا ما را به جاهایی میرساند و هم عمدهاش در آخرت است، با این نور میتوانیم در آخرت سیر کنیم، نه سیر الی الجنة بلکه فی الجنة، آنجا که انسان بخواهد سیر به سوی حقایقش را آغاز کند میبیند این نور چقدر برای او مفید است و با کمک این نور، یعنی ما نور ولایت را در دنیا به نحو یک موجبه جزئیه استفاده میکنیم، خیلی محدود. اما وقتی آن عالم حقیقی که آخرت هست برسیم آنجا میبینیم ارزش این نور یعنی چه؟و به چه جاهایی که خیلیهایش از تصور انسان خارج است، هیچ تردیدی وجود ندارد. اینطور نیست که ما از این نور در دنیا استفاده کنیم حقایقی برای ما روشن بشود، آفاقی برای ما روشن شود، بعد از اینکه مردیم میگوئیم تازه شروع می شود.
لذا قدر فاطمیه را بدانید و در احیای آن خیلی دقت کنید، مراجع بزرگ ما مرحوم والد ما، مرحوم آیت الله العظمی تبریزی رضوان الله علیه، استاد بزرگوار ما آیت الله العظمی وحید و بعضی از مراجع دیگر حق بزرگی بر شیعه پیدا کردند برای احیای فاطمیه و شیعه را حفظ کردند با احیای فاطمیه. یک تعبیری را دیدم در کلمات استاد بزرگوار ما وجود دارد که وهابیت با احیای فاطمیه زمینگیر شد و واقعاً همینطور شده، اینها یک سال زحمت میکشند تمام تلاشهایی که میکنند در فاطمیه پنبه میشود و کنار میرود و اصلاً ماندهاند که چکار کنند؟ اینها به دنبال این بودند که چیزی به نام شهادت فاطمه زهرا سلام الله علیها اصلاً مطرح نباشد و بعد شروع کنند بقیه حقایق را از بین بردن، ولی این مراجع بزرگ به وقت خودش خطر را کاملاً تشخیص دادند و با همه وجود در میدان بودند.
من خوب یادم هست وقتی مرحوم والد ما پیام دادند برای فاطمیه، اولین پیامی که دادند، مسئول صدا و سیما در آن زمان با من تماس گرفت و گفت ما این پیام را نمیتوانیم بخوانیم! من گفتم که خیلی خوب به آقا عرض میکنم، ایشان فرمود بگوئید اگر این پیام خوانده نشود تا آخر عمرم دیگر کلمهای برای انقلاب حرف نخواهم زد! ما این انقلاب را برای احیای شیعه خواستیم، برای احیای اسلام خواستیم و برای احیای اهلبیت خواستیم، بعد هم انصافاً خواندند و خیلی هم تأثیرگذار بود.
من از نزدیک شاهد بودم، مراجع دیگر هم بسیار تلاش کردند، آن مراجعی هم که چیزی نفرمودند لعلّ دیدند آقایان اقدام کردند دیگر چیزی نگفتند و الا همه مراجع اهتمام بر این مسئله دارند، نمیشود بگوئیم یک مرجعی بگوید راجع به حضرت زهرا علیها السلام این حرفها را نزنید، عزاداری نکنید! در منزل مراجع از قدیم الایام در فاطمیه روضه بود، روضه فاطمیه اول در منزل جدّما بیش از 90 سال است که برگزار میشود.
ببینید بزرگان ما چه چیز محور زندگیشان بوده و ما هم همان را قرار بدهیم، محور باید حضرت زهرا سلام الله علیها باشد، محور باید ولایت باشد، این نور ولایت که همه برکات در دنیا و آخرت به برکت این نور است، ان شاء الله موفق بشوید. چه کسی میتواند حق فاطمه زهرا علیها السلام و حق لحظاتی که پشت در و دیوار قرار گرفت، اصلاً آیا این جبران شدنی است؟ کسی نمیتواند جبران کند، ولی به اندازه سهم ناچیز خودمان وظیفه خودمان را انجام بدهیم و گوشهای از حق اینها را ادا کنیم ان شاءالله.
[1] . «يجب قضاء الصلوات اليومية التي فاتت في أوقاتها عدا الجمعة عمدا كان أو سهوا أو جهلا أو لأجل النوم المستوعب للوقت و غير ذلك، و كذا المأتي بها فاسدا لفقد شرط أو جزء يوجب تركه البطلان، و لا يجب قضاء ما تركه الصبي في زمان صباه، و المجنون في حال جنونه، و المغمى عليه إذا لم يكن إغماؤه بفعله و إلا فيقتضي على الأحوط، و الكافر الأصلي في حال كفره دون المرتد، فإنه يجب عليه قضاء ما فاته في حال ارتداده بعد توبته، و تصح منه و إن كان عن فطرة على الأصح، و الحائض و النفساء مع استيعاب الوقت.» تحرير الوسيلة؛ ج، ص: 223.
[2] . جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج، ص: 251.
[3] . الكافي 3- 104- 2؛ التهذيب 1- 160- 458 و 4- 267- 807؛ وسائل الشيعة؛ ج، ص: 347، ح 2329- 3.
[4] . الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، ج، ص: 12.
[5] . «و قال الشهيدان: لأنّ سقوط القضاء عنهما ليس من باب الرخص و التخفيفات حتّى يغلظ عليهما إذا حصلا بسبب منهما و إنّما هو عزيمة لأمرهما بالترك، فإذا امتثلا الأمرٍ فقضية الأصل عدم القضاء، و لا ينقض بالصوم مع أمرهما بتركه، لأنّه إنّما وجب بأمر جديد و نصّ من خارج على خلاف الأصل. و قال في «التذكرة»: لو شربت دواء فأسقطت و نفست لم تصلّ أيّام النفاس و لا قضاء بعد الطهر و إن قصدته لأنّ النفاس ليس بمقصود جنايتها، فليفهم التعليل، و كأنّه إنّما ذكره ردّاً على العامّة، و في فرق الشهيدين نظر.» مفتاح الكرامة في شرح قواعد العلامة (ط - الحديثة)؛ ج، ص: 593.
[6] . تذكرة الفقهاء: في وقت المعذورين ج 2 ص 331.
[7] . «بل لا فرق أيضا بين فعلهما ذلك لترك الصلاة أو لغيره للصدق الممنوع انصرافه إلى غير ذلك.» جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام؛ ج، ص: 6.
[8] . «و لا فرق على الظاهر عندهم بين حصوله من فعلهما أولا، سيما إذا كان بعد دخول الوقت و إن لم يمض مقدار الأداء، و لعله لعدم صدق الفوات هنا للنهي الأصلي في المقام بخلاف السابق.» همان.
[9] . «وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ، عَنِ الْحُسَيْنِ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ، وَ أَبِي بَصِيرٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (عَلَيْهِ السَّلَامُ)، قَالَ: إِنَّ اللَّهَ (تَعَالَى) أَمْهَرَ فَاطِمَةَ (عَلَيْهَا السَّلَامُ) رُبُعَ الدُّنْيَا، فَرُبُعُهَا لَهَا، وَ أَمْهَرَهَا الْجَنَّةَ وَ النَّارَ، تُدْخِلُ أَعْدَاءَهَا النَّارَ، وَ تُدْخِلُ أَوْلِيَاءَهَا الْجَنَّةَ، وَ هِيَ الصِّدِّيقَةُ الْكُبْرَى، وَ عَلَى مَعْرِفَتِهَا دَارَتِ الْقُرُونُ الْأُوَلُ.» الأمالي (للشيخ الطوسي)؛ ص: 668، ح 1399- 6.
[10] . «فر، تفسير فرات بن إبراهيم مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ بْنِ عُبَيْدٍ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ اللَّيْلَةُ فَاطِمَةُ وَ الْقَدْرُ اللَّهُ فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَكَ لَيْلَةَ الْقَدْرِ وَ إِنَّمَا سُمِّيَتْ فَاطِمَةَ لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا.» بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج43 ؛ ص65، ح 58.
۲۵ آذر ۱۴۰۲ ساعت ۱۰:۴۵
صوت درس نداریم
پاسخ :
صوت درس اضافه شد.
۲۲ آذر ۱۴۰۲ ساعت ۰۹:۲۶
صوت درس نمی اید
پاسخ :
مشکل برطرف شد.