موضوع: صلاة القضاء
تاریخ جلسه : ۱۴۰۲/۱۰/۹
شماره جلسه : ۴۵
-
خلاصه بحث گذشته
-
فرض پنجم: استبصار مخالف در داخل وقت بعد از اقامه نماز
-
دیدگاه فقیهان
-
ادله قائلین به وجوب اعاده
-
دلیل اول
-
بررسی دلیل اول
-
دلیل دوم
-
بررسی دلیل دوم
-
اشکال محقق خویی بر دلیل دوم
-
فرض ششم: خلاف بین الاستبصارین
-
دیدگاه صاحب جواهر
-
دیدگاه سید یزدی
-
دیدگاه مرحوم حکیم
-
جمعبندی بحث
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
خلاصه بحث گذشته
بحث در این است که اگر یک مخالفی استبصار پیدا کند چند فرض دارد. در جایی که اصلاً نماز نخوانده باید قضا کند، اما در جایی که نماز خوانده، نظر ما این شد اعم از اینکه نمازش را طبق مذهب خودش صحیحاً خوانده یا بر طبق مذهب امامیه صحیحاً آورده، در این دو فرض نمازش قضا ندارد، اما جمع زیادی از فقها قائلند که اگر بر طبق مذهب امامیه هم آورده احتیاط این است که قضا کند، مثل مرحوم نائینی که فتوا داده که الاقوی القضاء.فرض پنجم: استبصار مخالف در داخل وقت بعد از اقامه نماز
دیدگاه فقیهان
برخی از محشین مثل مرحوم سید عبدالهادی شیرازی میفرماید: «الاظهر عدم الوجوب، و الاحوط الاعاده خصوصاً إذا اخل برکنٍ»[2]، مرحوم خوانساری میفرماید: «لا یبعد عدم وجوب الاعادة و القضاء»، اینها با سید مخالفت کردند، این سنی که در داخل وقت مستبصر شد نماز ظهر و عصرش را هم خوانده، لا یبعد که بگوئیم اعاده یا قضا ندارد. مرحوم حکیم میفرماید: «البناء علی الصحة غیر بعیدٍ»؛ بگوئیم نمازش را خوانده و صحیحاً انجام شده و دیگر نیازی به اعاده و قضا ندارد. مرحوم خوئی در شرح عروهشان میفرماید قضا ندارد. پس مرحوم سید، مرحوم امام و جمعی میگویند: اگر در وقت مستبصر شد «علیه الاعادة و اذا ترک الاداء فعلیه القضاء»، اما یک جمعی هم میگویند نه نیازی به اعاده یا قضا ندارد.
ادله قائلین به وجوب اعاده
دلیل اول
در خلاف قاعده باید اکتفا بر قدر متیقن بشود، قدر متیقنش این است که این نسبت به آن نمازی که وقتش گذشته بگوئیم لیس علیه القضاء، اما اگر در داخل وقت آمد مستبصر شد دلیل اقیموا الصلاة صحیحه متوجه این آدم است، این دلیلش هست و از آن طرف دلیلی بر اینکه این مجزی بوده آن عمل گذشتهاش، نداریم، لذا باید اعاده و قضا کند. پس دلیل مرحوم سید و مرحوم امام این است که این مورد ما نحن فیه خارج از مورد متیقن است، مورد متیقن در جایی است که بعد الوقت استبصار پیدا کند و اینجا در داخل وقت استبصار پیدا کرد.
بررسی دلیل اول
ثانیاً، اگر قاعدهالزام را طبق مسلکی که ما داریم جاری کنیم باز هم نیاز به اعاده و قضا ندارد، مشهور قاعدهالزام را اینطور معنا نمیکنند و نمیتوانند اینجا استفاده کنند ولی طبق مبنای ما قاعده عدم الاعادة و القضاست، لذا اینجا لیس علیه قضاءٌ، نمیتوانیم بگوئیم حکم بر خلاف قاعده است و در حکم بر خلاف قاعده یکتفی بالقدر المتیقن، لذا این دلیل تام نیست.
دلیل دوم
بررسی دلیل دوم
ثانیاً، در بعضی از روایات تعبیر به قضا داریم، در صحیحه برید عجلی دارد «أما الصلاة و الحج و الصیام فلیس علیه قضاءٌ»[4]، در صحیحه برید عجلی قضاء دارد و در صحیحه فضلا هم اعاده دارد، و ما میتوانیم آنچه در صحیحه فضلا آمده را قرینه قرار بدهیم بر اینکه مراد از این قضا در این روایت برید عجلی قضاء اصطلاحی فقهی در مقابل اعاده نیست، مراد تکرار العمل ثانیاً.
اشکال محقق خویی بر دلیل دوم
نتیجه این است که امام در اینجا فرمود: «اذا استبصر فی الوقت یجب علیه قضائها»، منتهی ما عرض کردیم مجموعاً دو دلیل برای وجوب القضاست:
1. اینکه «لیس علیه القضاء» خلاف قاعده است و در خلاف قاعده هم باید بر قدر متیقن اکتفا شود و این مورد خارج از قدر متیقن است. جواب دادیم که به نظر ما لیس علیه القضا بر طبق قاعده است و خلاف قاعده نیست.
2. در روایات کلمه قضا دارد و باید بگوئیم در جایی است که وقت گذشته باشد، جواب این است که در بعضی از روایات اعاده دارد و روایاتی هم که کلمه قضا دارد به قرینه روایاتی که کلمه اعاده دارد باید تفصیل بشود.
مرحوم خوئی میفرماید: اولاً کلمه قضا اصطلاحٌ حدیثٌ قد تداول فی کلمات الفقها فلا یکاد یحمل النص علیه سیّما بعد التعبیر فی صحیحتی العجلی و ابن اذینه بصیغة العموم کل عملٍ»[5]؛ یک حرف این است که این اصطلاح فقهایی است و ما باید کلمه قضا را در روایات حمل بر معنای لغوی کنیم، این را هم قبول داریم. طبق بیان ما دیگر نیازی به این بیان شاید نباشد، ما طبق بیان خود میگوئیم یک روایت داریم کلمه قضا، یک روایت داریم کلمه اعاده، کلمه قضا که نمیتواند مفسر کلمه اعاده باشد، عرفاً چون ممکن است در ذهن شما این بیاید که خیلی خوب، روایت صحیحه برید عجلی میگوید لیس علیه قضاء، روایت صحیحه فضلا میگوید لیس علیه الاعاده، شما آن قضا را مفسر این قرار بدهید، این خلاف عرف است. عرف اعاده را مفسر قرار میدهد.
سخن ما این است که وقتی گفتیم اعاده مفسر او قرار بگیرد قضیه تمام میشود و نیازی به اینکه بگوئیم این قضا اصطلاحی یا عرفی است، البته نتیجه عرض ما هم همین میشود که اگر اعاده مفسر برای قضا شد آن قضا را حمل بر قضای لغوی باید کنیم. محقق خوئی هم مسئلهی اینکه این اصطلاح فقهایی است را آوردند و هم اینکه فرمودند در روایت برید عجلی قضا دارد و در روایت فضلا اعاده دارد و تمام میشود.
نتیجه آنکه، در اینجا با این دیدگاه مرحوم امام مخالفت کرده و میگوئیم اینکه شما فرمودید یجب علیه القضا درست نیست، ظاهر این است که بر این آدم هم قضا واجب نیست.
فرض ششم: خلاف بین الاستبصارین
اما بعد از این استبصار دوباره سنی شد و یک سالی هم نماز را طبق مذاهب اهل سنت خواند و مجدداً استبصار پیدا کرد. آیا این استبصاری که یک مخالفتی قبلش بوده که آن مخالفت محصور به دو استبصار است (که ما تعبیر میکنیم به خلاف بین الاستبصارین)، آیا خلاف بین الاستبصارین هم مشمول این روایات هست یا نه؟ به بیان دیگر، روایات آن خلافی که فقط منتهی به استبصار میشود را میگوید «لیس علیه قضائه»، آیا خلاف بین الاستبصارین را ما میتوانیم بگوئیم مشمول این روایات هست یا نه؟
دیدگاه صاحب جواهر
دیدگاه سید یزدی
دیدگاه مرحوم حکیم
جمعبندی بحث
لذا همان که مرحوم سید فرموده، اینجا هم باید احتیاط کرد، از یک طرف فرمایش مرحوم حکیم خیلی دور نیست که بگوئیم اطلاق دارد، از طرف دیگر قرینه مناسبت حکم و موضوع اقتضا میکند که این استبصار در اینجا موضوع برای تخفیف قرار نگیرد، فقط استبصار اول موضوع برای تخفیف قرار بگیرد. لذا باید بگوئیم احتیاط این است که باید نمازهایش را قضا کند.
[1] . «يجب على المخالف قضاء ما فات منه أو أتى به على وجه يخالف مذهبه بل و إن كان على وفق مذهبنا أيضا على الأحوط و أما إذا أتى به على وفق مذهبه فلا قضاء عليه ثمَّ إذا كان الوقت باقيا فإنه يجب عليه الأداء حينئذ و لو تركه وجب عليه القضاء و لو استبصر ثمَّ خالف ثمَّ استبصر فالأحوط القضاء و إن أتى به بعد العود إلى الخلاف على وفق مذهبه.» العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج، ص: 734، مسئله 5.
[2] . العروة الوثقى (المحشى)، ج، ص: 61، مسئله 5.
[3] . الكافي 3- 545- 1؛ التهذيب 4- 54- 143؛ وسائل الشيعة؛ ج، ص: 216، ح 11871- 2.
[4] . الكافي 3- 546- 5؛ وسائل الشيعة؛ ج، ص: 217، ح 11872- 3.
[5] . «و فيه أوّلًا: أنّ التعبير بالقضاء و إن ورد في جملة من نصوص الباب إلّا أنّ المراد به في لسان الأخبار هو المعنى اللغوي، و هو الإتيان بالفعل مرّة أُخرى، لا خصوص المأتي به خارج الوقت في مقابل الإعادة، فإنّ ذلك اصطلاح حديث قد تداول في كلمات الفقهاء، فلا يكاد يحمل النصّ عليه سيما بعد التعبير في صحيحتي العجلي و ابن أُذينة بصيغة العموم: «كلّ عمل ...» الشامل ذلك للأداء أيضاً. و ثانياً: أنّ صحيحة الفضلاء قد تضمّنت التصريح بعدم الإعادة، فلو سلّم انصراف القضاء في بقية النصوص إلى المعنى المصطلح لكانت هذه الصحيحة بمفردها وافية بالمطلوب. فالأقوى الحكم بالاجتزاء مطلقاً، سواء أ كان استبصاره في الوقت أم في خارجه.» موسوعة الإمام الخوئي؛ ج، ص: 113 – 114.
[6] . «و هل يجري الحكم في المخالف و نحوه إذا استبصر ثم رجع فيجب عليه القضاء و إن لم يخل به على مذهبه، اقتصارا فيما خالف القاعدة على المتقين و المعلوم منه الحال الأول كالكافر أو لا يجب، للإطلاق أو العموم مع ترك الاستفصال؟ الأقوى الأول و إن لم أعثر على مصرح من الأصحاب به.» جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام؛ ج، ص: 14.
[7] . موسوعة الإمام الخوئي، ج، ص: 115.
[8] . العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج، ص: 734، مسئله 5.
[9] . «لا يصلح قرينة على تخصيصه، لكون المراد منه الفعل ثانيا، بقرينة ذكر الزكاة- بل الحج- في أحدهما. مع أن مصحح الفضلاء موضوعه الإعادة مطلقاً. و نحوه خبر محمد بن حكيم. فالبناء على الصحة غير بعيد. كما قواه في الجواهر، اقتصارا فيما خالف القواعد على المتيقن. لكن الإطلاق محكم. و الانصراف الى المخالف الأصلي ليس بنحو يعتد به في رفع اليد عن الإطلاق. لما سبق من العموم أو الاستصحاب.» مستمسك العروة الوثقى؛ ج، ص: 61.
نظری ثبت نشده است .