موضوع: برائت
تاریخ جلسه : ۱۳۸۸/۸/۵
شماره جلسه : ۱۹
-
اصالة البرائة – دلیل اول بر اصل برائت: «آیات قرآن»
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
-
جلسه ۱۱۳
-
جلسه ۱۱۴
-
جلسه ۱۱۵
-
جلسه ۱۱۶
-
جلسه ۱۱۷
-
جلسه ۱۱۸
-
جلسه ۱۱۹
-
جلسه ۱۲۰
-
جلسه ۱۲۱
-
جلسه ۱۲۲
-
جلسه ۱۲۳
-
جلسه ۱۲۴
-
جلسه ۱۲۵
-
جلسه ۱۲۶
-
جلسه ۱۲۷
-
جلسه ۱۲۸
-
جلسه ۱۲۹
-
جلسه ۱۳۰
-
جلسه ۱۳۱
-
جلسه ۱۳۲
-
جلسه ۱۳۳
-
جلسه ۱۳۴
-
جلسه ۱۳۵
-
جلسه ۱۳۶
-
جلسه ۱۳۷
-
جلسه ۱۳۸
-
جلسه ۱۳۹
-
جلسه ۱۴۰
-
جلسه ۱۴۱
-
جلسه ۱۴۲
-
جلسه ۱۴۳
-
جلسه ۱۴۴
-
جلسه ۱۴۵
-
جلسه ۱۴۶
-
جلسه ۱۴۷
-
جلسه ۱۴۸
-
جلسه ۱۴۹
-
جلسه ۱۵۰
-
جلسه ۱۵۱
-
جلسه ۱۵۲
-
جلسه ۱۵۳
-
جلسه ۱۵۴
-
جلسه ۱۵۵
-
جلسه ۱۵۶
-
جلسه ۱۵۷
-
جلسه ۱۵۸
-
جلسه ۱۵۹
-
جلسه ۱۶۰
-
جلسه ۱۶۱
-
جلسه ۱۶۲
-
جلسه ۱۶۳
-
جلسه ۱۶۴
-
جلسه ۱۶۵
-
جلسه ۱۶۶
-
جلسه ۱۶۷
-
جلسه ۱۶۸
-
جلسه ۱۶۹
-
جلسه ۱۷۰
-
جلسه ۱۷۱
-
جلسه ۱۷۲
-
جلسه ۱۷۳
-
جلسه ۱۷۴
-
جلسه ۱۷۵
-
جلسه ۱۷۶
-
جلسه ۱۷۷
-
جلسه ۱۷۸
-
جلسه ۱۷۹
-
جلسه ۱۸۰
-
جلسه ۱۸۱
-
جلسه ۱۸۲
-
جلسه ۱۸۳
-
جلسه ۱۸۴
-
جلسه ۱۸۵
-
جلسه ۱۸۶
-
جلسه ۱۸۷
-
جلسه ۱۸۸
-
جلسه ۱۸۹
-
جلسه ۱۹۰
-
جلسه ۱۹۱
-
جلسه ۱۹۲
-
جلسه ۱۹۳
-
جلسه ۱۹۴
-
جلسه ۱۹۵
-
جلسه ۱۹۶
-
جلسه ۱۹۷
-
جلسه ۱۹۸
-
جلسه ۱۹۹
-
جلسه ۲۰۰
-
جلسه ۲۰۱
-
جلسه ۲۰۲
-
جلسه ۲۰۳
-
جلسه ۲۰۴
-
جلسه ۲۰۵
-
جلسه ۲۰۷
-
جلسه ۲۰۹
-
جلسه ۲۱۰
-
جلسه ۲۱۱
-
جلسه ۲۱۲
-
جلسه ۲۱۳
-
جلسه ۲۱۴
-
جلسه ۲۱۵
-
جلسه ۲۱۶
-
جلسه ۲۱۷
-
جلسه ۲۱۸
-
جلسه ۲۱۹
-
جلسه ۲۲۰
-
جلسه ۲۲۱
-
جلسه ۲۲۲
-
جلسه ۲۲۳
-
جلسه ۲۲۴
-
جلسه ۲۲۴
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
اصالة البرائة
بعد از اینکه مقدّمات بحث اصول عملیه را ذکر کردیم، وارد بحث برائت میشویم بر طبق ترتیبی که مرحوم آخوند در کفایه دارد. عنوان محل نزاع این است: إذا شککنا فی وجوب شیء أو حرمته ، اگر در وجوب یا حرمت شیئی شک کنیم و حجّتی بر وجوب یا حرمت قائم نشود، ادّعا این است که عقلاً و شرعاً در شبهات وجوبیه، ترک جایز است؛ و در شبهات تحریمیه، عمل جایز است. قریب به اتّفاق اصولیین در شبهات تحریمیه و وجوبیه، وقتی دلیل بر وجوب و تحریم نباشد، برائت را جاری میکنند؛ در مقابل، اخباریها در خصوص شبهات تحریمیه قائل به احتیاط هستند. اما قبل از اینکه ادلهی طرفین را بیان کنیم، نکتهای را باید به عنوان مقدمه عرض کنیم. و آن نکته این است که نزاع بین اصولیها و اخباریها یک نزاع صغروی است و نه کبروی؛ به این بیان که هم اصولی و هم اخباری، اصل عقلی مسلّم و قاعدهی قبح عقاب بلا بیان را قبول دارد. اینطور نیست که اخباریها بگویند عقاب بلا بیان قبیح نیست. پس، هر دو گروه، این قاعده را قبول دارند. ولی نزاع در این است که اخباریها میگویند در شبهات تحریمیه، بر وجوب احتیاط دلیل داریم؛ اما اصولیها میگویند خیر، بیانی برای وجوب احتیاط در شبهات تحریمیه نداریم. بعد از روشن شدن این مقدّمه، وارد ادلهی طرفین میشویم. اصولیها به ادله اربعه استدلال کردند ولی اخباریها به ادله ثلاثه استدلال کردند.بررسی دلیل اوّل اصولیین بر اصالة البرائة
اولین دلیل اصولیها آیات قرآن کریم است. مرحوم آخوند میفرماید: اظهر این آیات، آیه 15 سوره بنی اسرائیل است: (وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّىٰ نَبْعَثَ رَسُولًا). اوّلاً وجه اینکه این آیه نسبت به آیات دیگر اظهر است، این است که در آیات دیگر اصلاً صحبتی از نفی عقاب نیست؛ مثلاً یکی از آیاتی که استدلال کردند، (لَا یُکَلِّفُ ٱللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا) است که در این آیات، مسئله نفی عقاب به صورت صریح نیامده است. لذا، سرّ اینکه مرحوم آخوند فرموده این آیه اظهر آیات است، همین است. اما این آیه شریفه در دو جای علم اصول مورد استدلال و بحث قرار میگیرد؛ یکی در بحث برائت، و دوم، در بحث ملازمه بین حکم عقل و شرع. کسانی که قائل به برائت هستند، اگر بخواهند به این آیه شریفه استدلال کنند، چهار مقدّمه لازم است که مدّعایشان ـ این که شخص میتواند در شبههی وجوبیه عمل را ترک کند و در شبهه تحریمه عمل را انجام دهد و در این صورت، چون بیانی نیست، استحقاق عقاب هم نیست ـ ثابت شود.مقدّمهی اول این است که بگوئیم (حَتَّىٰ نَبْعَثَ رَسُولًا) کنایه از قیام حجّت است؛ زیرا، این معنا روشن است که مجرّد بعث رسول اصلاً مراد خداوند تبارک و تعالی نیست؛ بلکه، اگر رسول مبعوث شود اما احکام را ابلاغ نکند و یا اگر احکام را ابلاغ کرد و این احکام به مردم نرسید، یا به جمعی رسید و به آن کسی که الآن شک دارد نرسید (وبه فرمایش امام(رضوان الله علیه) اگر بیان رسول به مردم عصر خودش رسید اما به مردم عصور متأخره نرسید)، اینها فایدهای ندارد. بنابراین، مراد، بعث رسل، ابلاغ احکام و وصول احکام به مکلّفین است؛ و در این صورت، برای مکلّف حجّت قائم میشود. تعبیری را نیز مرحوم شیخ در رسائل دارند؛ ایشان میفرمایند بعث رسل کنایه است و تشبیهی را هم ذکر میکنند؛ و آن این که «لا أبرح من هذا المکان حتّی یؤذن المؤذّن، کنایة عن دخول الوقت» ؛ «حتّی یؤذن المؤذّن» کنایه از دخول وقت است، وگرنه چه مؤذن اذان بگوید و چه نگوید، این شخص بعد از داخل شدن وقت نمازش را میخواند؛ اینجا هم همینطور است. پس، مقدّمه اول این شد که () یعنی قیام الحجّة.
مقدّمهی دوم این است که آیا مراد از این حجّت و بیان، خصوص بیان شرعی است؟ اگر مراد، خصوص بیان شرعی باشد، باید بگوئیم مورد آیه غیر مستقلات عقلیه است؛ یعنی در مواردی که عقل استقلال ندارد، شارع میگوید تا من بیانی را نگفتهام کسی را عذاب نمیکنم. یا آن که مراد اعم از بیان شرعی و بیان عقلی است؟ که اگر این را گفتیم، آیه هم مستقلّات عقلیه و هم غیرمستقلات عقلیه را شامل میشود. اگر کسی بگوید آیا در جایی که عقل حکمی دارد و بیان شرعی نیست، باز هم عذاب وجود دارد؟ همه اصولیها میگویند: بله؛ جایی که عقل حکمی میکند هرچند که شارع بیانی نداشته باشد، استحقاق عقاب هست؛ البته برخی هم میگویند: عقاب و استحقاق عقاب باید به تصریح شارع باشد؛ و حتی در مواردی که عقل به صورت مستقل چیزی را درک میکند، اگر شارع بخواهد در آن مورد عقاب کند، باید این حکم عقلی را بهگونهای تأکید و تأیید کند. حال، در مقدّمه دوم میگوئیم قیام الحجة یعنی بیان؛ هر بیانی که میخواهد باشد؛ خواه بیان شرعی باشد و خواه بیان عقلی.
اما مقدّمه سوم این است که «کنّا» در این آیه باید منسلخ از زمان باشد؛ اگر بگوئیم (وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ) مقارن با زمان است، یعنی ما قبلاً در گذشته عذاب نمیکردیم؛ در این صورت، معنایش این است که خداوند از گذشته و امتهای گذشته اخبار میکند که در میان امم گذشته تا رسولی را نمیفرستادیم عقاب نمیکردیم؛ بنابراین، دیگر ربطی به ما نحن فیه ندارد. اما اگر گفتیم منسلخ از زمان است، معنایش این است که عادت و سنت خداوند تبارک و تعالی بر این است که تا در یک موردی بیانی نفرستد، عذاب نخواهد بود. برخی دیگر از آیات قرآن را هم داریم که از آنها نیز این تعابیر استفاده میشود، (مَّا کَانَ ٱللَّهُ لِیَذَرَ ٱلْمُؤْمِنِینَ) سنّت خدا این است که مؤمنین را رها نمیکند، (وَمَا کَانَ ٱللَّهُ لِیُضِلَّ قَوْمًۢا بَعْدَ إِذْ هَدَىٰهُمْ) سنّت خدا این نیست که بعد هدایت قومی، آنها را دوباره گمراه کند. در قرآن این موارد را داریم که «کان» آمده و منسلخ از زمان است؛ دلالت بر سنّتی از سنن خداوند تبارک و تعالی دارد. پس، مقدّمه سوم این است که (وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ) یعنی عادت و سنّت ما این نیست که قبل از بیان انسان را عقاب کنیم.
و مقدّمه چهارم این است که بگوئیم بین نفی فعلیت و نفی استحقاق ملازمه است. یعنی اگر شارع در این آیه میفرماید ما بالفعل عذاب نمیکنیم، ملازمه دارد با این که اینها هم استحقاق عذاب ندارند؛ وگرنه اگر بگوئیم آیه فعلیت را نفی میکند اما ممکن است نفی فعلیت از باب منّت خداوند باشد و شخص، واقعاً استحقاق عقاب دارد. در شبههی وجوبیه اگر شخص عمل را ترک کرد، و در شبهه تحریمیه اگر عمل را انجام دهد، شخص استحقاق عقاب دارد اما خدا منتاً، اکراماً و تفضّلاً، بالفعل او را عقاب نمیکند. اگر مراد این باشد و ملازمه نباشد، دیگر این آیه برای استدلال فایدای ندارد. مقدّمه پنجمی را هم باید اضافه کنیم. و آن این که بگوئیم «معذّبین» اعم از عذاب دنیوی و اخروی است. و اگر هم کسی بگوید شارع عذاب دنیوی را بر میدارد و مراد عذاب دنیوی است، در این صورت، وقتی عذاب دنیوی معلّق بر قیام حجّت و دلیل است، به طریق اولیٰ عذاب اخروی که به مراتب سختتر از عذاب دنیوی است، بر قیام حجّت و دلیل معلّق است. اگر این مقدّمات را قبول کردیم، نتیجه آیه این میشود که خداوند متعال میفرماید: عادت، سنّت و روش خداوند تبارک و تعالی بر این نیست که کسی را که برایش بعث رسل نکرده، و احکام به گوشش نرسیده است، در قیامت عذابش کند. اما عدّهای مثل مرحوم شیخ، مرحوم آخوند و مرحوم نائینی استدلال به این آیه بر برائت را نپذیرفتند؛ و هر کدام اشکالی را مطرح کردهاند.
اشکال مرحوم شیخ اعظم بر دلیل اوّل اصالة البرائة
اما اشکال مرحوم شیخ بر این استدلال: ایشان بر حسب آنچه که در رسائل آمده است، میفرماید: این آیه در مقام اخبار از نفی تعذیب دنیوی امم سابقه است، و اصلاً کاری به عذاب اخروی ندارد. خداوند در این آیه به پیامبر میفرماید: ما در امم سابقه قبل از اینکه رسولی را برای مردم بفرستیم، عذابشان نمیکردیم. مرحوم شیخ میفرمایند: خداوند در مقام بیان این است که عذابهای دنیوی که در گذشته مربوط به امم سابقه بود، تماماً بعد از بعث رسل بوده، و قبل از بعث رسل کسی را عذاب نکردیم. پس، مرحوم شیخ معتقد است «کان» در این آیه منسلخ از زمان نیست. میفرماید: فیختصّ بالعذاب الدنیوی الواقع فی الامم السابقة . شما هم حواشی رسائل و هم صفحه 497 از جلد 1 کتاب معتمد الاصول که تقریرات امام(رضوان الله علیه) است را ببینید، ان شاء الله بحث را فردا دنبال میکنیم. وصلّی الله علی محمّد وآله الطاهرین.
نظری ثبت نشده است .