موضوع: برائت
تاریخ جلسه : ۱۳۸۹/۸/۱۲
شماره جلسه : ۱۵۰
-
بررسی دلائل روایی اخباریون بر اصالة الاحتیاط
-
بررسی طائفه اولی از اخبار توقف
-
روایات معلل دال بر توقف
-
بررسی بحث مراد از توقف و خیر
-
بررسی استفاده «وجوب» و «مولویت» از اخبار
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
-
جلسه ۱۱۳
-
جلسه ۱۱۴
-
جلسه ۱۱۵
-
جلسه ۱۱۶
-
جلسه ۱۱۷
-
جلسه ۱۱۸
-
جلسه ۱۱۹
-
جلسه ۱۲۰
-
جلسه ۱۲۱
-
جلسه ۱۲۲
-
جلسه ۱۲۳
-
جلسه ۱۲۴
-
جلسه ۱۲۵
-
جلسه ۱۲۶
-
جلسه ۱۲۷
-
جلسه ۱۲۸
-
جلسه ۱۲۹
-
جلسه ۱۳۰
-
جلسه ۱۳۱
-
جلسه ۱۳۲
-
جلسه ۱۳۳
-
جلسه ۱۳۴
-
جلسه ۱۳۵
-
جلسه ۱۳۶
-
جلسه ۱۳۷
-
جلسه ۱۳۸
-
جلسه ۱۳۹
-
جلسه ۱۴۰
-
جلسه ۱۴۱
-
جلسه ۱۴۲
-
جلسه ۱۴۳
-
جلسه ۱۴۴
-
جلسه ۱۴۵
-
جلسه ۱۴۶
-
جلسه ۱۴۷
-
جلسه ۱۴۸
-
جلسه ۱۴۹
-
جلسه ۱۵۰
-
جلسه ۱۵۱
-
جلسه ۱۵۲
-
جلسه ۱۵۳
-
جلسه ۱۵۴
-
جلسه ۱۵۵
-
جلسه ۱۵۶
-
جلسه ۱۵۷
-
جلسه ۱۵۸
-
جلسه ۱۵۹
-
جلسه ۱۶۰
-
جلسه ۱۶۱
-
جلسه ۱۶۲
-
جلسه ۱۶۳
-
جلسه ۱۶۴
-
جلسه ۱۶۵
-
جلسه ۱۶۶
-
جلسه ۱۶۷
-
جلسه ۱۶۸
-
جلسه ۱۶۹
-
جلسه ۱۷۰
-
جلسه ۱۷۱
-
جلسه ۱۷۲
-
جلسه ۱۷۳
-
جلسه ۱۷۴
-
جلسه ۱۷۵
-
جلسه ۱۷۶
-
جلسه ۱۷۷
-
جلسه ۱۷۸
-
جلسه ۱۷۹
-
جلسه ۱۸۰
-
جلسه ۱۸۱
-
جلسه ۱۸۲
-
جلسه ۱۸۳
-
جلسه ۱۸۴
-
جلسه ۱۸۵
-
جلسه ۱۸۶
-
جلسه ۱۸۷
-
جلسه ۱۸۸
-
جلسه ۱۸۹
-
جلسه ۱۹۰
-
جلسه ۱۹۱
-
جلسه ۱۹۲
-
جلسه ۱۹۳
-
جلسه ۱۹۴
-
جلسه ۱۹۵
-
جلسه ۱۹۶
-
جلسه ۱۹۷
-
جلسه ۱۹۸
-
جلسه ۱۹۹
-
جلسه ۲۰۰
-
جلسه ۲۰۱
-
جلسه ۲۰۲
-
جلسه ۲۰۳
-
جلسه ۲۰۴
-
جلسه ۲۰۵
-
جلسه ۲۰۷
-
جلسه ۲۰۹
-
جلسه ۲۱۰
-
جلسه ۲۱۱
-
جلسه ۲۱۲
-
جلسه ۲۱۳
-
جلسه ۲۱۴
-
جلسه ۲۱۵
-
جلسه ۲۱۶
-
جلسه ۲۱۷
-
جلسه ۲۱۸
-
جلسه ۲۱۹
-
جلسه ۲۲۰
-
جلسه ۲۲۱
-
جلسه ۲۲۲
-
جلسه ۲۲۳
-
جلسه ۲۲۴
-
جلسه ۲۲۴
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سیدنا مُحَمَّدٍ و آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
یادآوری1؛ استدلال اخباریون بر اصالة الاحتیاط بواسطه اخبار معلله و غیر معلله دال بر توقف
بررسی احادیث دال بر «توقف با تعلیل»
حالا این روایاتی که در آنها تعلیل آمده اینها هم در همان «کتاب القضا وسائل الشیعة در ابواب صفات القاضی» در باب دوازدهم و در باب نهم معمولا ذکر شده؛روایت اول: روایت جمیل بن دراج
روایت دوم: مقبوله عمر بن حنظلة
روایت سوم: روایت مسعدة بن صدقة
روایت چهارم: روایت ابو سعید زهری
این روایت از امام باقر است که چنین است: وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَىعَنْ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الزُّهْرِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ الْوُقُوفُ عِنْدَ الشُّبْهَةِ خَيْرٌ مِنَ الِاقْتِحَامِ فِي الْهَلَكَةِ وَ تَرْكُكَ حَدِيثاً لَمْ تُرْوَهُ خَيْرٌ مِنْ رِوَايَتِكَ حَدِيثاً لَمْ تُحْصِهِ(وسائلالشيعة ج: 27 ص: 155و 156) حدیث دوم باب دوازدهم است.روایت پنجم: روایت داوود بن فرقد
خبر دیگر داوود بن فرقد از صادقین است که چنین است: «الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ فِي كِتَابِ الزُّهْدِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ عَنْ أَبِي شَيْبَةَ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ فِي حَدِيثٍ الْوُقُوفُ عِنْدَ الشُّبْهَةِ خَيْرٌ مِنَ الِاقْتِحَامِ فِي الْهَلَكَةِ» (وسائلالشيعة ج: 27 ص: 158) این روایت حدیث سیزدهم باب دوازدهم است.روایت ششم: روایت سکونی
چند بحث پیرامون روایات دال بر توقف
بحث دوم: بررسی اثبات وجوب یا استحباب از امر به توقف
بحث سوم: مراد از «توقف» در هنگام شبهه چیست؟
«مستشکل»: اینکه سکون بکند یعنی فتوا ندهد و عمل نکند و هیچ کاری نکند این دو حرف متضاد است؟«استاد»: نه نه توقف از نظر عمل یعنی شما نه فعل را انجام بدهید و نه ترک را این محال است، چون بالاخره انسان یا فعل را انجام میدهد یا ترک را پس توقف از حیث عمل محال است این یک؛ و توقف از حیث حکم واقعی و ظاهری هم مراد نیست و امام نمی خواهد بفرماید در جایی که نمی دانیم یک شئ ای «من حیث الحکم الواقعی» حلال است یا حرام، توقف کن؛ و توقف کن یعنی فتوا نده به اینکه من حیث الواقع، حلال است یا حرام و همچنین من حیث الظاهر فتوا نده و کاری به اینها اصلا ندارد و «الْوُقُوفُ عِنْدَ الشُّبْهَةِ» می گوید بایست و سکون و عدم المضی و عدم الاقدام است و نمی دانید این حلال است یا حرام توقف کن و بایست و این توقف توقف من حیث العمل نیست و من حیث العمل یعنی اینکه بگوییم نه فعل و نه ترک در حالیکه اینجا می خواهیم بگوییم ترک باید باشد و ترک یعنی همان عدم الاقدام و تا احتمال دادید این فعل حالا یا «من جهة الشبهة الحکمیة» و یا «من جهة الشبهة الموضوعیة» حرام است بایست و جلو نرو پس این وقوف به معنای این است که انسان اقدام نکند بر این کار و این روشن است.
بحث چهارم: مراد از کلمه «خیر»
نه، بلکه دلالت بر «تعین» دارد؛ یعنی عرب کلمه «خَيْرٌ» را در موارد زیادی در مساله «تعین» استعمال می کند؛ «وَ اللَّهِ أَنْ أُفْطِرَ يَوْماً مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ يُضْرَبَ عُنُقِي» (الكافي ج:4 ص: 83) در مورد مساله افطار امام می فرماید: من اگر یک روز ماه رمضان را –بعد از اینکه آن حاکم سنی و آن حاکم در زمان امام حکم کرده بود که امروز روز عید است و امام می دانست که روز آخر ماه رمضان است- فرمود: اگر یک روز را افطار بکنم و بعدش هم قضایش را انجام بدهم این «أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ يُضْرَبَ عُنُقِي» و این «أَحَبُّ» مثل کلمه «خَيْرٌ» می ماند؛ یعنی معنایش این نیست که این خوب است و آن هم خوب است و آن بهتر ازآن است نه اینجا تقیه واجب است و کشته شدن در این شرائط، حرام است و ضرب العنق حرام است؛ لذا باید حضرت افطار بکند؛ پس این هم نکته ایی که در این روایات این تعبیر «خَيْرٌ» اصلا کسی ذهنش نرود که در اینجا مساله استحباب و اولویت مطرح است و به هیچ وجهی نباید ذهن را معطوف به این جهت کرد.
نظریه مختار: تکرار تعلیل قرینه است بر لزومی و الزامی بودن امر به توقف و یک نکته ای را هم که ما اضافه می کنیم این است که اگر یک چیزی عنوان تعلیل را پیدا کرد و تعلیل معمولا در موارد الزامی است و خصوصا اگر این تعلیل تکرار بشود و خود تعلیل و خود تکرار التعلیل قرینه بسیار خوبی است که اینجا پای لزوم و الزام در کار است و الا شارع متعال برای یک امر مستحبی تعلیل نمی آورد و وقتی می فرماید این کار استحباب دارد و اولویت دارد نمی آید برای آن تعلیل ذکر کند و یا اگر هم ذکر بشود این مقدار تکرار نمی شود ما می بینیم که عنوان «الْوُقُوفَ عِنْدَ الشُّبُهَاتِ خَيْرٌ مِنَ الِاقْتِحَامِ فِي الْهَلَكَاتِ» تکرار شده و به عنوان تعلیل هم تکرار شده و لذا معلوم می شود که یک جنبه لزومی در کار بوده که امام این مقدار تاکید می کند و الزام در کار است؛ خوب همه این بحث ها در این است که آیا این الزام، الزام مولوی است؟ و یا اینکه این الزام، الزام ارشادی است؟
وصیت علامه حلی; به فرزندش فخر المحققین;
عرض می کنم که مرحوم علامه در آخر کتاب قواعد یک وصیتی را به فخر المحققین; فرزندشان دارند؛ که آنجا در آن وصیت می فرماید: حالایی که سن من به پنجاه رسیده و من در دهه شصت قرار گرفتم من لازم می دانم برای خودم که این وصیت را بنویسم و نکات بسیار بسیار خوبی را آنجا مرحوم علامه دارد یکی از آن نکاتی که آنجا هست میفرماید: «بملازمة العلماء و مجالسة الفضلاء، فإنّها تفيد استعدادا تامّا لتحصيل الكمالات»، سفارش می کند فخر المحققین را به اینکه با علما همنشینی کن و مجالست داشته باشد و ملازمت داشته باش «فإنّها تفيد استعدادا تامّا لتحصيل الكمالات» این یک آمادگی کامل برای تحصیل کمالات بوجود می آورد.سنت دیرینه حوزه های علمیه؛ بهره برداری علمی و معنوی از محضر بزرگان
تکریم فقها موجب کسب توقیق و اهانت به آنان موجب سلب توفیق و جلب غضب الهی
سفارش امام خمینی به مردم و حوزه های علمیه
امروز برخی ها که حالا نمی توانند مسائل را درست تحلیل بکنند یا در یک طرف قضایای سیاسی قرار دارند نسبت به یک گروهی اهانت می کنند و آن طرف نسبت به این طرف اهانت می کند یعنی همه گیر شده و این خیلی فاجعه بزرگی است؛ ما در حوزه خودمان نسبت به بزرگان من یادم هست که در همان اوائل انقلاب یا قبل از پیروزی انقلاب در همین حوزه مسائل سیاسی فراوانی بود؛ یکی از سفارش هایی که امام خمینی مکرر می فرمودند و از نجف به قم و فضلای قم می رسید همین تکریم مراجع و تکریم بزرگان و تکریم فقها بود و یک تعبیری را امام خمینی آن موقع فرموده بودند که من بعدا ریشه اش را در روایات پیدا کردم فرمودند: اگر کسی به یک فقیهی یا مرجعی اهانت کرد این شخص ولایتش قطع می شود خوب این تعبیر خیلی هم رایج بود حالا در بعضی از رویات دارد که اگر کسی یک فقیهی را اهانت بکند خدای تبارک و تعالی می فرماید: «مَنْ أَهَانَ وَلِيّاً فَقَدْ بَارَزَنِي بِالْمُحَارَبَةِ وَ دَعَانِي إِلَيْهَا» (الکافی ج1 ص 144) این شخص به جنگ من آمده در این حد از مساله است؛ خوب کسی که بین خودش و خدا ولایت قطع بشود این چنین می شود که می رود در جنگ با خدا؛مراقبت همگانی از نفس وظیفه اساسی آحاد
نظری ثبت نشده است .