درس بعد

بحث برائت

درس قبل

بحث برائت

درس بعد

درس قبل

موضوع: برائت


تاریخ جلسه : ۱۳۸۹/۳/۱۰


شماره جلسه : ۱۱۶

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • دلالت آیات سوره نجم بر عصمت پیامبر(ص)

  • دلالت آیه شریفه سوره حشر بر عصمت پیامبر(ص)

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


ادامه بررسی دلالت آیات سوره نجم بر عصمت پیامبر(ص)

در بحث از آیات داله بر عصمت انبیاء و معصومین(ع) رسیدیم به آیه‌ی شریفه (وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى*إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى

صاحب وسائل، مرحوم شیخ حر عاملی می‌فرماید: این آیه دلالت بر عصمت پیامبر اکرم(ص) دارد و فرموده: «فیستحیل أن یسلّم الصلاة فی غیر محله ثمّ یتکلّم قبل تمام صلاته ثمّ یکذّب ذی الشمالین وهو صادقٌ علی قولکم، ثمّ یعترف بخطئه».

اگر ما باشیم و آیه‌ی شریفه (وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى*إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى)، آیه دلالت بر این دارد که نطق پیامبر به صورت مطلق از روی هوا نیست؛ نفی بر نطق در «ما ینطق» به صورت مطلق وارد شده و مثل نکره‌ی در سیاق نفی است. نتیجه این می‌شود که در همه‌ی امور، هرچه پیامبر(ص) فرموده، از روی هوا نیست. آن وقت، طبق این آیه‌ی شریفه باید بگوئیم اینکه ذوالشمالین به پیامبر عرض کرد که آیا در نماز سهو کردید یا نمازتان را شکسته خواندید؟ پیامبر هم اول با او صحبت کرد «یتکلّم قبل تمام صلاته» بعد قول ذی الشمالین را تکذیب کرد و فرمود اینطور نیست؛ اینکه تو می‌گوئی نیست؛ تعبیری در اینجا دارد این است که فرموده «کل ذلک لم یکن» ‌ هیچ کدام از اینهایی که می‌گوئی نیست؛ پیامبر هم که صادق است و قول ذی الشمالین را تکذیب کرده است؛ مجدداً در همان روایت دارد که پیامبر از ابوبکر و عمر سؤال کرد که آیا حرف ذی الشمالین درست است یا نه؟ آنها تصدیق کردند و گفتند: بله؛ شما در نماز سهو کردید و بعد پیامبر(ص) دو رکعت دیگر ادامه داد و نماز را تمام فرمود.

پس، عمومیّت آیه شریفه (وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى*إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى)اقتضای عصمت دارد. نکته‌ای به ذهن من رسیده بود که مراجعه کردم به تفسیر المیزان مرحوم علامه و آن این که بگوئیم إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَىقرینه‌ی روشنی باشد بر اینکه مراد از نطق، فقط نطق قرآنی است که وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى؛ یعنی نسبت به آنچه که پیامبر به عنوان قرآن بیان می‌کند، وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى ؟ دیدم مرحوم علامه نیز همین را فرمودند.

ایشان ابتدا فرمودند «والنطق وإن کان مطلقاً ورد علیه النفی» مای نافیه بر آن وارد شده «وکان مقتضاه نفی الهوی عن مطلق نطقه، لکنّه لمّا کان خطاباً للمشرکین و هم یرمونه فی دعوته و ما یتلوا علیهم من القرآن بأنّه کاذبٌ متقوّل مفترٍ علی الله سبحانه» اما چون خطاب به مشرکین است و مشرکین هم پیامبر را به این متهم می‌کردند که کاذب است و از پیش خودش حرف می‌زند و افترای بر خدا دارد، می‌فرماید «کان المراد بقرینة المقام أنّه صلّی الله علیه و آله ما ینطق فیما یدعوکم إلی الله أو فیما یتلوه علیکم من القرآن عن هوی نفسه و رأیه، بل لیس ذلک إلا وحیاً یوحی إلیه» پیامبر(ص) دعوتی که می‌کند، یا قرآنی که بر شما تلاوت می‌کند، از روی هوی نیست، و غیر از وحی چیز دیگری نیست.

لذا، این آیه بر یک بخش از عصمت دلالت دارد؛ و آن اینکه پیامبر در آنچه که به عنوان وحی از جانب خداوند تبارک و تعالی بیان می‌کرد، اشتباهی نکرده است؛ اما دیگر بر عصمت در نطق‌های معمولی و عصمت در افعال دلالت ندارد. و اساساً در شیعه، در مورد عصمت در نطق ظاهراً همه اتفاق نظر دارند؛ آن چیزی که برخی مثل مرحوم صدوق قائل شدند، سهو در افعال است؛ در باب افعال اختلاف است. بنابراین، این آیه، هرچند که مرحوم صاحب وسائل به آن استدلال کرده، اما همین اشکالی که بیان کردیم بر آن وارد است و نمی‌توانیم از آن مطلق عصمت را استفاده کنیم. یعنی آیه (وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى*إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى)نطق در خصوص قرآن است به قرینه‌یإِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى. البته ممکن است به مرحوم علامه نیز اشکال کرد؛ چرا که ایشان فرموده: «ما ینطق فیما یدعوکم إلی الله أو فیما یتلو علیکم من القرآن».در اینجا هم تردید وجود ندارد؛ «ما ینطق فی خصوص ما یتلوا علیکم من القرآن» حتی در دعوت‌های دیگر هم که عنوان قرآن ندارد، این آیه دلالت بر آن هم ندارد؛ «ما ینطق فیما یدعوکم و فیما یتلوا علیکم من القرآن» فقط در خصوص قرآن است. إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى فقط بر عصمت پیامبر در تلقی وحی دلالت دارد و در اینکه آنچه پیامبر تلقی کرده، به صورت صحیح و کامل بیان فرموده است.

البته می‌شود طور دیگری گفت؛ و آن این که در آیه اول، خدا در مورد نطق می‌فرماید:وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى؛ بگوئیم این عبارت عام است و هر نطقی را شامل می‌شود، چه قرآنی و چه غیر قرآنی. بعد هم در خصوص قرآن می‌فرماید إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى؛ یعنی این آیه را یک آیه‌‌ی مستقلی در خصوص قرآن بگیریم و بگوئیم این قسمت و این آیه در ذیل عبارت و آیه قبل نیست؛ یک آیه‌ی مستقل در خصوص قرآن است. به عبارت دیگر، در این دو آیه خداوند تبارک و تعالی دو مطلب را به مشرکین فرموده، یکی: «کل ما نطق به النبی لیس عن الهوی» و دیگر آن که قرآنی که پیامبر برای شما قرائت می‌کند، وَحْیٌ یُوحَى است و از جانب خودش نیست؛ بلکه از جانب خدای تبارک و تعالی است. اگر این حرف را هم بزنیم بعید نیست.

پس، خلاصه مطلب این شد که اگرإِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَىرا قرینه بگیریم، و این که مجموع آیات می‌خواهد یک مطلب را بیان کند بر اساس قرینه سیاق ـ که اگر در ذهن شریف‌تان باشد ما به نحو کلی سیاق را قبول نکردیم اما در بعضی از موارد سیاق وجود دارد و اینجا هم از مواردی است که سیاق وجود دارد ـ در این صورت، نطق فقط در خصوص قرآن می‌شود و آیه فقط بر عصمت در خصوص قرآن دلالت دارد.

اهل سنت هم عصمت را در خصوص ابلاغ احکام و آنچه که خدا فرموده، قبول دارند؛ اختلاف بین شیعه و اهل سنت در غیر از مسئله‌ی تبلیغ است؛ ما مدعی هستیم که پیامبر در هیچ فعلی از افعال، در هیچ قولی از اقوال، خطا و نسیان نمی‌کند، چه قرآن باشد و چه غیر قرآن؛ اما آنها فقط در خصوص ابلاغ احکام را قائل‌ هستند. نتیجه این می‌شود که پیامبر(صلوات الله علیه) سه نوع نطق دارد: نطق قرآنی، نطقی که به عنوان حدیث قدسی است و نطقی که غیر از این دوتاست؛ یعنی آن چیزی که در توضیح اینها بیان می‌کند، و نطق در امور عادی و زندگی. آیه فقط نطق قرآنی را دلالت دارد؛ اما غیر نطق قرآنی را دلالت ندارد.


بررسی آیه شریفه سوره حشر بر عصمت پیامبر(ص)

آیه ششم، آیه‌ی 7 سوره حشر است (مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا) آنچه پیامبر برای شما می‌آورد را بگیرید و آنچه که شما را از آن منع می‌کند، بپذیرید. صاحب وسائل فرموده: «دلّت علی وجوب التسلیم و الانقیاد لاقواله و أفعاله علی وجه العموم» با اینکه صاحب وسائل اصولی نبوده، اما در این آیات ببینید تا چه اندازه به اطلاق و عموم تمسک کرده است!

ایشان می‌گوید این آیه دلالت دارد که تسلیم نسبت به پیامبر، انقیاد نسبت به پیامبر، هم در اقوال و هم در افعال واجب است؛ «فلو جاز السهو لاحتمل کل فعل و قولٍ ذلک» اگر سهو در مورد پیامبر ممکن باشد، هر فعلی را که انجام می‌دهد، هر قولی که از او صادر می‌شود، احتمال می‌دهیم که سهواً صادر می‌شود. پس، نباید وجوب تسلیم داشته باشد؛ در حالی که آیه می‌فرماید «ما آتاکم» یعنی «ما أعطاکم» آنچه که پیامبر به شما می‌دهد. این دلالت دارد بر اینکه هرچه پیامبر بدان امر می‌کند، باید انجام شود. در مورد «ما نهاکم» هم نمی‌گوید که «ما نهاکم بعنوان القرآن یا بعنوان الوحی» ، بلکه حتی امور عادی را شامل می‌شود؛ اگر پیامبر فرمود اینجا ننشین؛ لزوم تبعیّت دارد و از همین جا باید بگوئیم که آیه‌ی (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَ أَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ)دلالت بر عصمت پیامبر دارد؛ هنگامی که خداوند به صورت مطلق اطاعت رسول را واجب می‌کند، و نمی‌گوید اطاعت در امور دینی، یا اموری که مربوط به قرآن است، واجب می‌باشد، معلوم می‌شود که پیامبر باید معصوم باشد که اطاعت از او به صورت مطلق واجب است.

بنابراین، آیه (مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا)دلالت عامی بر عصمت پیامبر دارد؛ همانطور که مرحوم صاحب وسائل فرمود. این آیه در ذیل آیات «فِیء» از سوره مبارکه حشر آمده، دو آیه در اینجا هست که انصافاً از آیات مشکله‌ی قرآن کریم است، و ما در بحث آیات الاحکام و آیات خمس مفصلاً راجع به این دو آیه بحث کردیم؛ و آنچه که به اینجا مربوط می‌شود و می‌خواهیم عرض کنیم، و مرحوم علامه طباطبائی هم به این نکته توجه فرمودند و می‌گوید این آیه مربوط به فیء است چون مجاهدین، لشگریان و ... به پیامبر عرض کرده بودند هرچه غنیمت هست بین ما تقسیم کنید؟

آیه آمد که نه، این اختیارش با پیامبر است و پیامبر هر مقداری خواست، به افراد بدهد. یک مقداری به انصار داد، یک مقداری به مهاجرین و به یک نفر از انصار داد که إن قلت داشتند و این آیه نازل شد که (مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا). در این صورت، نتیجه این می‌شود که ما آتاکم الرسول من الفیء ، غنیمتی که پیامبر به شما داد فخذوه؛ «خذوه» هم کنایه از این است که آن را بپذیرید و قبول کنید، و اخذ ظاهری مراد نیست وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا.

بعد مرحوم علامه فرموده «و الآیة مع الغض عن السیاق عامةٌ تشمل کلّما آتاهم نبی من حکمٍ فأمر به أو نهی عنه» که این مطلب خیلی خوبی است و مطابق با مبنای ما هم هست؛ و اینجا از جاهایی است که دیگر نمی‌توانیم قرینه‌ی سیاق را پیاده کنیم؛ یعنی درست است که آیه در ذیل آیات فیء آمده، اما این ذیل یک ضابطه‌ی کلی بیان می‌کند؛ مثل این که (یُرِیدُ اللّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لاَ یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ)دنباله‌ی آیات صوم آمده، اما اختصاص به صوم ندارد؛ یک ضابطه‌ی کلی است. لذا، اینجا اصلاً نمی‌شود سیاق را پذیرفت؛ بگوئیم چون دو آیه‌ی قبل در مورد فیء است، پس،(مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا) یک ضابطه‌ی کلی فقط در مورد فیء بیان می‌کند؛ نه! اینجا باید سیاق را کنار بگذاریم؛ و همین است که مرحوم علامه هم در ذیل آوردند و فرمودند «کلّ ما آتاه النبی من حکم فأمر به أو نهی عنه» هر چیزی که پیامبر آورد، از حکم، از امر و نهی، اینها را باید بپذیرید.

نتیجه این می‌شود که آیه‌ی شریفه دلالت دارد بر این که آنچه پیامبر امر و نهی می‌کند، لزوم اطاعت دارد؛ و از اول هم تلاش‌ ما بر این بود که بگوییم لسان (مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا) لسان (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَ أَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ)است؛ با آن هیچ فرقی نمی‌کند؛ و هر دو دلالت بر عصمت دارند.

اگر کسی بگوید از کجا اثبات کنیم آنچه در مورد خودش دارد انجام می‌دهد نیز همینطور است و سهو در آن راه ندارد؟ باید بگوئیم قائل به فصل نداریم؛ کسی نگفته است پیامبر در امر و نهیی که به ما می‌کند، سهو نمی‌کند؛ اما در فعل خودش و لو فعل عبادیِ خودش سهو می‌کند. چنین چیزی به هیچ عنوان نداریم.

بنابراین، از این آیه به نظر می‌رسد به خوبی می‌توان عصمت مطلقه را استفاده کرد؛ مخصوصاً که آیه اختصاص به نطق هم ندارد؛ و مثل آیه شریفه (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ)است که دلالتش بسیار دلالت خوبی است. نتیجه می‌گیریم که در غیر تبلیغ هم آیه می‌گوید سهو راه ندارد؛ و به اجماع مرکب، در همه اقوال باید عصمت را درست کنیم؛ و چون (مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا)اختصاص به قول ندارد، افعال را هم شامل می‌شود. [بحث قضا و یا بحث ولایت فقیه که ما از ادله استفاده می‌کنیم به عنوان جانشینیِ امام معصوم علیه السلام است، اصلاً خود تولیّتش دالّ بر عدم عصمت است.

هیچ امامی جای امام دیگر ننشسته است؛ نمی‌توانید بگوئید امام حسن علیه السلام جانشین امیرالمؤمنین است، یا امام حسین جانشین امام حسن است! همه اینها اوصیای پیامبر هستند؛ هر کدام در زمان خودشان امام بودند. تولیّت از نظر رتبه بین اینها نیست ولو از نظر زمان وجود دارد؛ اما در مورد ولی فقیه یا قاضی، خود تولیت رتبی‌اش دالّ بر عدم عصمت است؛ و الا اگر اینها تولیت رتبی نداشتند، نیاز به جعل امام معصوم نبود. ولایت فقیه را اگر از راه ادله‌ی نقلی قائل شدیم، در این صورت، به جعل امام معصوم است؛ وقتی به جعل شد، تولیتش قرینه می‌شود بر اینکه عصمت وجود ندارد؛ آن وقت می‌گوئیم پس اینها اگر اشتباه هم کردند، لمصلحةٍ عامه برای اینکه اختلال به وجود نیاید، تشتّت به وجود نیاید، این را فرمودند. اما در مورد خدا، وقتی خدا می‌فرماید أطیعوا الرسول اینجا بحث اختلاف نیست! همانطور که نسبت به خودش می‌گوید أطیعوا الله ، نسبت به پیامبر هم می‌گوید أطیعوا الرسول؛ و این ملازم با عدم سهو است.]

وصلّی الله علی سیّدنا محمّد وآله الطاهرین.



برچسب ها :

سهو النبیّ وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى رد سهو النبی آیات دال بر عصمت پیامبر دلالت آیه7 سوره حشر بر عصمت پیامبر مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا احتمالات در آیه وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى دلالت سیاق بر مراد از آیه نظر اهل سنت در مورد عصمت پیامبر عدم سهو پیامبر در افعال شخصی

نظری ثبت نشده است .