درس بعد

بحث برائت

درس قبل

بحث برائت

درس بعد

درس قبل

موضوع: برائت


تاریخ جلسه : ۱۳۸۹/۳/۱۷


شماره جلسه : ۱۱۹

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • مراد از کلمه‌ی «ساهون» در آيه شريفه سوره ماعون

  • بررسي معناي سهو

  • نتيجه بحث در استدلال به آيه شريفه

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


ادامه بررسی استدلال به آيه شريفه سوره ماعون در رابطه با عصمت پيامبر(ص)

بررسی مراد کلمه‌ی «ساهون» در آيه شريفه سوره ماعون

به اين بحث رسيديم كه آيا از آيه‌ي شريفه (فَوَيْلٌۭ لِّلْمُصَلِّينَ * ٱلَّذِينَ هُمْ عَن صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ) مي‌توانيم استفاده كنيم سهو در مورد پيامبر اكرم(ص) ممتنع است؟ براي اينكه در اين آيه عذاب براي ساهونِ در صلاة است. براي روشن شدن اين مطلب، بايد معلوم شود که مراد از فَوَيْلٌۭ لِّلْمُصَلِّينَ  چه كساني هستند؟ آيا مراد منافقين هستند؟ كه اگر مراد منافقين باشد، قطعاً آيه شامل پيامبر نمي‌شود؛ يا اينكه مراد گروهي از مؤمنين هستند كه در نمازشان سهو مي‌كنند؟

نكته‌اي به ذهن ما رسيده بود كه به برخي از كتب مربوط به اعراب القرآن مراجعه كرديم، ديديم آنجا هم همينطور آمده است؛ و آن نكته اين است که مي‌گوئيم اين سوره‌ي مباركه دو قسمت و دو بحث دارد؛ بحث اولش أَرَءَيْتَ ٱلَّذِى يُكَذِّبُ بِالدِّينِ است كه مربوط به كفار است و آنچه كه در بعضي از شأن نزول‌ها نقل مي‌كنند اين است که مربوط به ابوسفيان است. بگوئيم قسمت اول اين سوره ـ يعني آيه‌ي اول تا سوم ـ مربوط به ابوسفيان و كافرين است.

فَذَٰلِكَ ٱلَّذِى يَدُعُّ ٱلْيَتِيمَ كه در شأن نزول هم وارد شده ابوسفيان در هر هفته‌اي دو شتر نحر مي‌كرد و اگر يتيمي تقاضا مي‌كرد مقداري به او بدهد، با عصبانيت و خشونت او را رد مي‌كرد. اما قسمت و بحث دوم سوره، موضوع ديگري است؛ فَوَيْلٌۭ لِّلْمُصَلِّينَ؛ در اين صورت، بايد بگوييم که فاء در اين آيه تفريعيه نيست؛ بلكه استينافيه است. و اساساً فَوَيْلٌۭ لِّلْمُصَلِّينَديگر ارتباطي به ماقبل ندارد كه اگر بگوئيم قسمت اول مربوط به منكر روز قيامت است، پس چرا نماز مي‌خواند؟ «مصلّين» يعني چه؟‌

لذا، بايد در آن تصرّف كنيم يا تكلّفاتي كه فخر رازي مرتکب شده و گفته ارتباط بين فَوَيْلٌۭ لِّلْمُصَلِّينَو ماقبل چيست؟ ما ادعا مي‌كنيم كه اينها هيچ ارتباطي ندارند؛ و فاء را هم فاء استينافيه بگيريم.

مؤيّد اول عرض ما اين است كه برخي از كساني كه در علوم قرآن كار كردند، گفته‌اند نيمه اول اين سوره مكّي است و نيمه‌ي دومش مدني است؛ همه نگفتند كه تمام سوره مكي است. سه قول وجود دارد؛ برخي گفتند تمام سوره مكي است؛ برخي گفتند تمام سوره مدني است؛ و برخي نيز مي‌گويند نيمه‌ي اول سوره مكي است و نيمه‌ي دوم مدني است.

محتواي نيمه‌ي دوم با نيمه‌ي اول هيچ ارتباطي ندارد؛ براي اينكه در اول مي‌گويد أَرَءَيْتَ ٱلَّذِى يُكَذِّبُ بِٱلدِّينِ کسي که تکذيب دين مي‌کند، يَدُعُّ ٱلْيَتِيمَ * وَلَا يَحُضُّ عَلَىٰ طَعَامِ ٱلْمِسْكِينِ با او مناسبت دارد، اما نمازخوان بودن با او مناسبتي ندارد. در جلسه گذشته عرض كردم منافق به حسب ظاهر قيامت را انكار نمي‌كند؛ ريا مي‌كند و ظاهراً ايمان دارد و معاد را قبول دارد؛ ولي باطناً قبول ندارد.

اما أَرَءَيْتَ ٱلَّذِى يُكَذِّبُ بالدِّينِ يعني كسي كه رسماً في جميع الاوقات مي‌گويد قيامتي وجود ندارد، و هرچه هست همين دنياست؛ لذا، نيمه‌ي دوم از نظر محتوا اصلاً تناسبي با نيمه‌ي اول ندارد؛ و «فاء» را هم استينافيه مي‌گيريم. صاحب الجدول في اعراب القرآن در جزء 30 صفحه‌ي 412 نيز مي‌گويد كه «الفاء» استينافيةٌ، شخص ديگري هم به نام كرباسي كه كتابي در اعراب القرآن دارد، او نيز مي‌گويد «الفاء للاستيناف» . حال كه تكليف «فاء» روشن شد، مي‌آييم سراغ معنا و مراد اين آيات (فَوَيْلٌۭ لِّلْمُصَلِّينَ * ٱلَّذِينَ هُمْ عَن صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ* ٱلَّذِينَ هُمْ يُرَآئونَ * وَيَمْنَعُونَ ٱلْمَاعُونَ

در اينجا مجموعاً‌ سه احتمال وجود دارد. احتمال اول اين است كه بگوئيم اين آيات مربوط به خصوص منافقين است؛ منافقيني بودند كه به حسب ظاهر نماز مي‌خواندند، اما نمازشان نماز رياكارانه بود و منع از ماعون هم داشتند؛ يعني كساني كه اگر در جماعت مسلمان‌ها قرار مي‌گرفتند، نماز مي‌خواندند؛ و اگر قرار نمي‌گرفتند، نماز را ترك مي‌كردند. احتمال دوم اين است که اين آيات مربوط به بخشي از خود مسلمان‌هاي واقعي است؛ بخشي از مؤمنين واقعي. خداوند مي‌فرمايد برخي از مؤمنين واقعي اين چنين هستند كه نماز مي‌خوانند اما اگر نمازشان هم ترك ‌شود، بشود؛ ندامتي برايشان حاصل نمي‌شود و در اعمالشان ريا مي‌كنند ويمنعون الماعون. و احتمال سوم اين است که هر دو گروه را شامل مي‌شود.


بررسي معناي سهو

قبل از اينكه بررسي کنيم که کدام يک از اين سه احتمال ترجيح دارد، اين را بگوييم که عمده اين آيات  ٱلَّذِينَ هُمْ عَن صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ است و اينکه سهو در اينجا به چه معناست؟ اگر آمديم بين «عن صلاتهم» و «في صلاتهم» فرق گذاشتيم، نتيجه اين است كه سهو پيامبر تخصصاً خارج است كما اينكه سهو بقيه‌ي مؤمنين هم تخصصاً خارج است؛ وقتي مي‌گويد «ٱلَّذِينَ هُمْ عَن صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ»، سهو از نماز مساوي با ترك نماز است؛ ما يقين داريم كه پيامبر يا مؤمنين عمداً ترك نماز نمي‌كنند، يا غافلاً هم ترك نماز نمي‌كنند.

اين فرق در كلام برخي از مفسرين آمده؛ دو نفر از افرادي كه اهل سنت آنها را در تفسير مرجع مي‌دانند، يا به صورت ادعا گفتند و يا خودشان اجتهاداً و استنباطاً گفتند؛ در يكجا آمده الحمدلله الذي قال عن صلاتهم و لم يقل في صلاتهم، لذا حرف آنها براي ما اعتباري ندارد؛ اگر در اينجا بگويند ابن‌عباس هم اين حرف را زده باشد، اعتباري ندارد. بايد ببينيم آيا روايت معتبري بر اين معنا داريم يا نه؟

در تفسير عياشي آمده که يونس بن عمار از امام صادق عليه السلام سؤال كرده « ٱلَّذِينَ هُمْ عَن صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ أهي وسوسة الشيطان؟ فقال عليه السلام: لا؛ كلّ أحدٍ يصيبه هذا و لكن أن يغفلها و يدع أن يصلّي في أوّل وقتها». فرموده است: مراد، وسوسه‌ي شيطان در بين نماز نيست؛ چون هر كسي «كلّ أحدٍ يصيبه هذا»؛ پس مراد اين است كه «أن يغفلها و يدع أن يصلّي في أوّل وقتها».

روايت ديگري نيز از زيد شحام است كه مي‌گويد «سألت أباعبدالله عليه السلام عن قول الله ٱلَّذِينَ هُمْ عَن صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ قال: هو ترك لها و التواني عنها» .

يك روايت ديگري از امام كاظم عليه السلام هست؛ محمّد بن الفضل عن أبي الحسن عليه السلام «قال هو تضييع لها». مجموع اين روايات روشن مي‌كند كه مراد ترك است؛ يا ترك اصل نماز بالمرّة يعني في بعض الاوقات، يا ترك در اوّل وقت كه در روايت امام صادق دارد «يدعَ أن يصلّي في أوّل وقتها» يعني شخصي است كه نماز مي‌خواند، اما اول وقت مي‌گويد ولش كن، يكي دو ساعت ديگر نماز مي‌خوانم؛ اين مشمول آيه است كه (فَوَيْلٌۭ لِّلْمُصَلِّينَ * ٱلَّذِينَ هُمْ عَن صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ).


روشن است كه اين آيه سهو في الصلاه را دلالت ندارد؛ و نمي‌شود بگوئيم اگر عن صلاتهم مشمول ويل است، في صلاتهم به طريق اولي مشمول است. عكسش مي‌شود؛ اگر در موردي في صلاتهم مشمول ويل و عذاب باشد، عن صلاتهم به طريق اولي هست، اما از اين طرف نيست. آيه مي‌فرمايد: بعضي از نمازگزارها نمازشان را ترك مي‌كنند؛ اين ترك، يا مصداقش اين است كه در وقت نمي‌خوانند و يا اول وقت نمي‌خوانند بلکه مي‌گذارند آخر وقت نماز مي‌خوانند؛ كه اين قرينه مي‌شود بر اينكه مراد، مؤمنين هم هستند؛ و يک جمعي از مؤمنين اينطور هستند، مخصوصاً جمع زيادي‌شان اينطور هستند كه اول وقت نماز نمي‌خوانند، عمداً نماز در اول وقت را ترك مي‌كنند؛ مي‌گذارند وسط وقت يا آخر وقت نماز مي‌خوانند. اينجا تهديد نسبت به اينهاست، هرچند که شرعاً اين كار جايز است، اما اين توسعه نبايد مستلزم استخفاف نماز بشود. شارع توسعه‌ي وقت را براي اين قرار داده كه انسان بتواند بالأخره اگر در اول نشد، در وسط و يا در آخر نماز را بخواند، اما اگر مستلزم استخفاف به صلاة باشد، خود استخفاف موضوع براي حرمت است. لذا، آيه مربوط به جمعي از مؤمنين مي‌شود.


شأن نزول آيه

نكته‌ي ديگر اينكه گفتند فَوَيْلٌۭ لِّلْمُصَلِّينَدر مدينه در مورد عبدالله بن عبيد نازل شده است. در مورد شأن نزول، اين چنين نيست كه بگوئيم تمام خصوصيات شأن نزول بايد در آيه لحاظ بشود؛ و اساساً اين شأن نزول‌ها خيلي‌هايش اعتباري ندارد.

در تفسير قرآن، اگر اول تمركز پيدا كنيم روي شأن نزول و بعد بخواهيم آيه را معنا كنيم، درست نيست. اگر بناي بر اين بود، خود ائمه طاهرين عليهم السلام روي اين جهت تكيه مي‌كردند؛ در حالي كه رواياتي كه در مورد شأن نزول در آيات قرآن رسيده، كم است. چرا شأن نزول‌ها در كتب اهل سنت آمده و در كتب روايي ما كم آمده است؟ براي اينكه شأن نزول ممكن است يك مقداري ذهن انسان را به آيه آشنا كند، ولي نمي‌تواند محدّد آيه باشد؛ بگوئيم اگر شأن نزول در مورد منافقي بوده، پس اين آيه در مورد منافقين است؛ نه! اصلاً شأن نزول مثل يك جرقه‌ و بهانه‌اي مي‌ماند بر اينكه خداي تبارك و تعالي مي‌خواهد مطلبي را بيان كند.

حتي من در يكي از بحث‌هاي تفسيري عرض كردم بين شأن نزول و مورد فرق است. يك وقت سائلي مي‌آيد از امام عليه السلام در يك موردي سؤال مي‌كند و امام(ع) جوابي مي‌دهد. اينجا دو مطلب راجع به اين مورد مي‌گوئيم؛ يكي اينكه مي‌گوئيم مورد مخصص نيست، دوم اينكه مي‌گوئيم اخراج المورد قبيح است. نبايد اين بيان امام(ع) را هم طوري معنا كنيم كه اخراج المورد لازم بيايد؛

اما شأن نزول هيچ يک از اين دو خصوصيت را ندارد. شأن نزول اصلاً صلاحيّت تقييد و تخصيص را ندارد. شأن نزول عنوان مورد را ندارد كه بگوئيم آيه را بايد طوري معنا كنيم كه حتماً اين مورد را هم شامل شود؛ لزومي ندارد. اين تازه در جايي است كه شأن نزول مسلّمي وجود داشته باشد؛ اما اين شأن نزول‌هايي كه ذكر كردند، خيلي‌هايش از درجه‌ي اعتبار ساقط است.

لذا، نبايد بگوئيم كه اين قسمت دوم مربوط به عبدالله بن عبيد بوده، پس بايد فَوَيْلٌۭ لِّلْمُصَلِّينَرا به منافقين معنا كنيم؛ نه! گروهي از مؤمنين بودند كه از نمازشان سهو مي‌كردند؛ خصوصيت دوم اينها اين بوده كه ٱلَّذِينَ هُمْ يُرَآءونَيعني در ساير اعمالشان ريا مي‌كردند نه در نماز. در مورد ريا هم درست است که حقيقت ريا نفاق است، اما ريا مربوط به مؤمنين هم مي‌شود؛ جمعي از مؤمنين اهل ريا هستند و خصوصيت سوم اينان اين است که وَ يَمْنَعُونَ ٱلْمَاعُونَ، به حدي اينقدر آدم‌هاي بخيلي هستند كه حتي نسبت به «ماعون» هم منع مي‌كنند؛

ماعون از «معن» است، «معن» اقلّ چيزي است كه انسان به آن احتياج دارد. لذا، آيه مربوط به مؤمنين است، ارتباط به منافقين هم ندارد. و سهو پيامبر، تخصصاً خارج است. سهو بقيه‌ي مؤمنين هم تخصصاً خارج است؛ چون آن كه مورد بحث است، سهو در عمل است؛ سهو از عمل را نه سنّي قائل است و نه شيعي؛ و اين نكته‌اي است كه بايد در آن دقت شود.

آنچه محل نزاع است، سهو في العمل است، اما سهو عن العمل را يك نفر از اهل سنت نگفته كه پيامبر نمازش را بطور كلي ترك كرد، و سهو از عمل كرد. حالا نكته‌ي مهمي كه بعداً عرض مي‌كنيم اين است كه اهل سنت پنج مورد سهو براي پيامبر ذكر كردند، تمامش اين است كه يا نماز مغرب را دو ركعت خواند، يا نماز ظهر را دو ركعت خواند، يا نماز عصر را دو ركعت خواند؛ سهو در عمل را بيان مي‌كنند. اينجا حرفي را فخر رازي در ذيل همين آيه آورده كه مي‌گويد اكثر اهل سنت مي‌گويند پيامبر سهو نكرده است، «لكن الله تعالی أذن له في ذلك الفعل» يعني خود پيامبر ابتدا سهو نكرده اما خدا به آن اذن داد كه در نمازت سهوي واقع كن و مي‌شود «اسهاء»، تا بعداً هم مردم بدانند اگر در نمازشان سهو كردند، حكمش چيست؟ نظير همان حرفي كه مرحوم صدوق دارد. فخر رازي سپس مي‌گويد سه نوع سهو داريم؛ سهو پيامبر و صحابه يك نوع است؛ سهوي كه ناشي از غفلت در نماز است نوع دوم است؛ و سهوي كه به معناي ترك است و اين كه اصلاً نماز نخواند، نوع سوم است. البته اين اثر علمي در اصل مطلب ندارد.


نتيجه بحث در استدلال به آيه شريفه

نتيجه‌اي كه ما گرفتيم، اين است كه استدلال مرحوم صاحب وسائل به اين آيه بر عدم سهو النبي درست نيست؛ سهو در اينجا سهو عن العمل است؛ و آن كه محل نزاع است، سهو في العمل است. و آيه بر سهو في العمل نه به دلالت مطابقي و نه تضمّني و نه اقتضاء و نه اولويت، دلالت ندارد؛ و اين تخصصاً از محل بحث خارج است.

ادله‌ي مرحوم صاحب وسائل تمام شد. بعد از تمام شدن بحث اول که مربوط به آيات عصمت بود، بحث دوم آياتي است كه در قرآن بر خلاف اين مطلب دلالت دارد، مثل (وَعَصَىٰٓ ءَادَمُ رَبَّهُۥ فَغَوَىٰ) مهمترينش مسئله‌ي حضرت آدم عليه‌السلام است كه همين اواخر هم بعضي‌ها مقاله‌اي نوشتند و دنبال اثبات اين هستند كه بگويند آدم گناه كرد؛ مسئله ترك اولي و ارشادي بودن نهي و حرف‌هايي كه در تفاسير وجود دارد را انكار كردند. ان شاء الله اگر برسيم، بعد مي‌گوئيم. بحث سوم نيز بحث روايات است. بخشي از روايات، روايات شيعي است و بخشي هم روايات اهل سنت است؛ يعني بحث عصمت در اين سه مرحله ان شاء الله خلاصه مي‌شود.

وصلّي الله علي سيّدنا محمّد و آله الطاهرين.



برچسب ها :

بررسی استدلال به آيه شريفه سوره ماعون در رابطه با عصمت پيامبر مراد از کلمه‌ی ساهون در آيه شريفه سوره ماعون ٱلَّذِينَ هُمْ عَن صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ مراد از مصلین در سوره ماعون معنای فاء در آیه فَوَيْلٌۭ لِّلْمُصَلِّينَ اقوال در مکان نزول سوره ماعون بررسي معناي سهو در سوره ماعون تکیه بر شان نزول فرق بين شأن نزول و مورد عدم صلاحيّت تقييد و تخصيص برای شان نزول معنای ماعون تفاوت سهو في العمل و سهو عن العمل انواع سهو

نظری ثبت نشده است .