درس بعد

بحث برائت

درس قبل

بحث برائت

درس بعد

درس قبل

موضوع: برائت


تاریخ جلسه : ۱۳۸۹/۱۰/۵


شماره جلسه : ۱۶۸

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • بررسی تنبیهات برائت

  • بررسی تنبیه اول

  • ادامه بررسی جریان اصالة عدم الذکیة

  • بررسی اثر جاری بر عمومات وارده در مقام و بررسی اثرات جاری بر اصالة عدم التذکیة

  • بررسی مبنای مشهور و امام خمینی بر فرض عدم جریان عمومات

  • بررسی اثبات میته بودن با اصول عملیه بررسی نظر محقق نراقی و مناقشه در آن

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين

یادآوری:


 با وجود عموماتی که در مساله وارد شده، دیگر مجالی برای «اصاله عدم التذکیه»نیست؛ بر فرض پذیرش عمومات، تذکیه سه اثر دارد. ملاحظه فرمودید که با وجود عموماتی که ما در بحث «تذکیة» داریم و از این عمومات استفاده می‌شود که هر حیوانی قابلیّت تذکیه را دارد «الا ما خرج بالدلیل» پس با وجود این عمومات، دیگر مجالی برای «اصالة عدم التذکیة» نیست، یعنی اگر «اصالة عدم التذکیة» را هم جاری بدانیم و اگر ارکان استصحاب در این «اصل عدم التذکیة» کامل باشد؛

اما این اصل، محکوم این عموماتی است که در مسئله وارد شده و از این عمومات استفاده می‌کنیم که هر حیوانی قابلیّت برای تذکیه را دارد.

بررسی اثر جاری بر «اصالة عدم التذکیة» بر فرض جریان آن؛

1. مشهور: تذکیه، سبب است 2. امام خمینی(ره): عدم تذکیة، سبب است. حالا با قطع نظر از این مطلب یعنی با قطع نظر از عمومات؛ اگر ما فرض کنیم که «اصالة عدم التذکیة» جاری هست، یک بحثی که بین محققین واقع شده این است که چه اثری بر «اصالة عدم التذکیة» جاری و مترتب است؟ اگر ما عمومات را بپذیریم نتیجه‌ی پذیرش عمومات این است که هر حیوانی که «تذکیة» بشود «حلیّت لحم، طهارت و جواز الصلاة فیه»، این سه اثر از آثار «تذکیة» است.

بنابراین که ما عمومات را بپذیریم این سه اثر از آثار «تذکیة» است، یکی حلیت لحم، دوم: طهارت جسم و سوم: صحت نماز در آن جلد است؛ البته اینجا یک اختلافی هست که: مشهور همین مطلب را قائلند یعنی مشهور قائلند به اینکه خود «تذکیة» سبب برای طهارت است، سبب است برای حلیّت أکل، سبب است برای جواز الصلاة.
اما در مقابل مشهور، امام خمینی(ره): در کتاب «الطهارة» این مطلب را دارند که می‌فرمایند: «لیس التذکیة سبباً للطهارة و الحلیة و جواز الصلاة»؛ ایشان «تذکیة» را سبب برای طهارت نمی‌دانند و سبب برای حلیت و جواز صلاة نمی‌دانند «بل عدم التذکیه المساوی لکون الحیوان میتةً» بلکه «عدم تذکیة» که مساوی با این است که حیوان میتة باشد «سببٌ لمقابلاتها» سبب این است که مقابل این عناوین یعنی مقابل حلیّت أکل که حرمت أکل است و مقابل طهارت که نجاست است و مقابل جواز الصلاة که عدم جواز الصلاة است و می‌فرمایند: «عدم تذکیة»، این سبب است، اگر یک حیوانی مذکّی نشد این میته می‌شود، اگر یک حیوانی غیر مذکی بود نجس است و حرمت الأکل دارد و بین این دو مطلب فرق است؛ یعنی بین اینکه بگوئیم موضوع برای حلیّت موضوع برای طهارت، موضوع برای جواز صلاة تذکیه است، باید تذکیه را احراز کنیم و باید احراز کنیم که این حیوان مذکّی شده، آن وقت این احکام برایش مترتب باشد و بین اینکه بگوئیم نه!

آن چیزی که سبب برای حرمت أکل است، «عدم تذکیة» است، «عدم تذکیة» را ما در اینجا اگر احراز کردیم و دلیلی بر «عدم تذکیة» داشتیم آن وقت می‌گوئیم حیوان مذکی نیست بلکه حیوان میتة است. باز به بیان دیگر طبق بیان شریف ایشان که هم در استصحاب این را مطرح کردند، چون در «رساله ‌ی استصحاب» دارند و به قلم شریف خودشان نوشتند، آنجا در صفحه‌ی 109 این مطلب را دارند؛ این بحث «اصالة عدم التذکیة» را در کتاب «الطهارة» که امام خمینی(ره) طهارت را هم از اول تا آخر نوشتند، الا یک بخش از آن که آن یک بخش را مرحوم والد ما رضوان الله علیه نوشتند که یک جلد از این چهار جلد کتاب « الطهارة» ‌ی امام خمینی(ره) تقریراتی است که به قلم مرحوم والد ماست و سه جلد دیگرش به قلم شریف امام(ره) است.

در جلد چهارم کتاب «الطهارة» صفحه 231 به بعد بحث مفصل «اصالة عدم التذکیة» را مطرح کردند. امام(ره) در «رساله ‌ی استصحاب» می‌فرمایند: آنچه که ما از ادله استفاده می‌کنیم همین است که تذکیه موضوع برای حلیّت و طهارت نیست؛ بلکه «عدم تذکیة» سبب است برای حرمت و نجاست. در همان کتاب «الطهارة» هم می‌فرمایند: مستفاد از روایات و از ادله‌ای که وارد شده این معناست.


محقق روحانی(ره): معنای عرفی و شرعی تذکیه همان طهارت است

حالا روی همان مبنای مشهور ما در اینجا پیش می‌آئیم که مشهور می‌گویند تذکیه خودش موضوعیّت دارد. اگر یک حیوانی مذکّی شد اینجا این موضوع است برای احکام از قبیل (حلیت، طهارت و جواز الصلاة). باز در اینجا هم داخل پرانتز یک مطلبی را عرض کنیم؛ کلامی را صاحب کتاب «منتقی الاصول» رضوان الله علیه دارد ایشان می‌فرماید اینکه بیائیم تعبیر کنیم «تذکیة» موضوع برای طهارت است یک تعبیر غلط و مسامحی است بلکه خود «تذکیة» به معنای طهارت است؛ می‌فرماید «تذکیة» معنای عرفی اش همان نظافت و طهارت است و در معنای شرعی هم همان معنا را داراست و عدول به معنای دیگری نکرده، لذا نمی‌توانیم بگوئیم حیوان اول «تذکیة» می‌شود و بعد از «تذکیة» این احکام را شارع بر او بار می‌کند؛ اصلاً «تذکیة» یعنی طهارت. توجیه محقق روحانی(ره) در دفع اشکال وارده در مقام: معنای عرفی و شرعی تذکیه همان طهارت است


بعد با یک اشکالی مواجه می‌شوند و آن این است که ما در فقه‌مان می‌گوئیم:

  در بعضی موارد وقتی «تذکیة» آمد هم حلیّت أکل می‌آید و هم طهارت می‌آید. می‌گوئیم اگر غنم را «تذکیة» کردند هم أکل آن حلال است و هم پوستش پاک است. در بعضی از موارد، «تذکیة» را فقط سبب برای طهارت قرار می‌دهند مثل سباع و درنده‌گان، در درنده‌گان اگر «تذکیة» شد أکل لحم آن حلال نیست اما پوست آن بعد از «تذکیة» طاهر است. در بعضی از موارد، «تذکیة» عکس مورد دوم است، یعنی فقط موجب حلیّت أکل است مثل سمک در دریا؛ اگر سمک در دریا بمیرد أکل آن حرام است اما نجس نیست و عنوان میته را ندارد.

طهارت سمک ارتباط و توقفی بر «تذکیة» ندارد، سمک «طاهرٌ مطلقاً»، چه «تذکیة» بشود و چه «تذکیة» نشود، اما همین سمک اگر می‌خواهد حلیّت أکل پیدا کند متوقف بر «تذکیة» است. آن وقت مواجه می‌شوند با اینکه وقتی ما در فقه می‌بینیم که «تذکیة» «قد یکون سبباً للحلیة و الطهارة معاً و قد یکون سبباً للحلیة فقط دون الطهارة» مثل سمک «و قد یکون سبباً للطهارة دون الحلیة» مثل سباع. مناقشه وارده بر نظر محقق روحانی(ره): توجیه محقق روحانی(ره) عین تکلف محض بوده و غیر قابل قبول است اینجا بعد به ایشان می‌گوئیم وقتی «تذکیة» فقط به معنای طهارت است با این موارد ثلاثه چکار می‌کنید؟

یک توجیهی می‌کنند که به نظر ما عین تکلّف است و با یک تکلّفی ایشان می‌خواهند این مسئله را حل کنند این را خودتان مراجعه بفرمایید، به نظر ما تکلّف محض است و قابل قبول نیست؛

نظر مختار: تذکیه فقط معنای شرعی دارد یعنی مسبب، یا «طهارت و حلیت» است و یا فقط «حلیت» و یا فقط «طهارت» است. «تذکیة» یک معنای شرعی‌ای دارد و ما نمی‌توانیم برای «تذکیة» یک معنای عرفی بکنیم و بگوئیم «تذکیة» یعنی همان طهارت است، نه؛ «تذکیة» یا همین افعال خمسه است یا مسبّب از این افعال خمسه است. اما یک معنای شرعی دارد، گاهی مسبّب، طهارت و حلیّت است و گاهی هم مسبّب فقط حلیت است و گاهی مسبب فقط طهارت است.

بررسی مبنای مشهور: با قطع نظر از عمومات و فرض جریان اصالة عدم التذکیة؛ چه آثاری بر این قاعده مترتب است؟ حالا این «تذکیة» که یک معنای شرعی است؛ خوب دقت کنید ما روی مبنای مشهور داریم پیش می‌آئیم، که می‌گوئیم «تذکیة» موضوع است برای یک احکام و همچنین این حرف که «تذکیة» یعنی طهارت این را هم قبول نداریم بلکه «تذکیة» موضوع برای احکامی است. حالا اگر آمدیم قطع نظر کردیم از عمومات وارده‌ی در مسئله و گفتیم «اصالة عدم التذکیة» جریان دارد. بحثی که در کلمات واقع شده این است که چه آثاری در این «اصالة عدم التذکیة» مترتب می‌شود؟ آری فقط حرمت الأکل و عدم جواز الصلاة برایش بار می‌شود؟ یعنی بگوئیم وقتی «عدم تذکیة» را استصحاب کردیم، أکل این حیوان حرام است، نماز خواندن با پوست آن هم درست نیست، چون نماز نباید در پوست حیوان غیر مأکول اللحم باشد، یا علاوه بر اینها نجاست هم مطرح است؟ این اختلاف در اینجا وجود دارد. آیا آثار سه گانه(حلیت اکل، طهارت و جواز الصلاة) بر «مذکی بودن» حیوان متفرع است یا بر «غیر مذکی بودن» آن؟

1. امام خمینی(ره): حیوان به نحو سالبه‌ی محصله، غیر مذکی است. 2. محقق انصاری و محقق همدانی(ره): حیوان به نحو سالبه‌ی معدولة المحمول، غیر مذکی است. و باز قبل از اینکه نتیجه و تحقیق در این اختلاف را هم عرض کنیم شما وقتی به کلمات شیخ انصاری و به کلمات مرحوم محقق همدانی در کتاب «مصباح الفقیه» مراجعه می‌فرمایید، یک بحثی هم در کلمات آقایان وجود دارد که: آیا این احکام ـیعنی حلیت أکل، جواز الصلاة و طهارت ـ متفرع است بر اینکه «کون الحیوان مذکّی»؟ یا متفرع است بر مقابلات اینها یعنی اینکه «کون الحیوان غیر مذکّی» به نحو «سالبه معدولة المحمول» که هر دو سلب از محل اصلی خودش عدول می‌کند و در محمول قرار می‌گیرد.

یعنی اگر گفتیم «کون الحیوان غیر مذکّی»، که می‌شود «سالبه معدولة المحمول»، این موضوع برای حرمت می‌شود یعنی موضوع می‌شود برای عدم جواز الصلاة و موضوع می شود برای نجاست. بین کلام شیخ و صاحب مصباح الفقیه و کلام امام خمینی(ره) فرق وجود دارد؛ امام به نحو «سالبه محصله» می‌گویند، یعنی اصلاً این حیوان به نحو «سالبه ی محصله» غیر مذکی است و تذکیه نشده، ولی آنها می‌گویند نه، به نحو «سالبه‌ی معدولة المحمول » که بگوئیم حیوان هست و عنوان غیر مزکی را دارد به نحو «سالبه‌ی معدولة المحمول » که باید این را توضیح دهیم و این بحث نتیجه عملی هم دارد. عرض کردم مراجعه کنید به بحث «اصالة عدم التذکیة» که مباحث مختلفی هست.


آیا با جریان «استصحاب عدم التذکیة» همه‌ی آثار سه گانه(حرمت اکل، نجاست و عدم جواز الصلاة) بار می شود یا اینکه فرق وجود دارد؟

حالا ما روی این مبانی داریم جلو می‌آئیم، روی مبنای مشهور که می‌گویند: تذکیه برای این احکام موضوع است، نه سلب تحصیلی امام خمینی را ما مطرح می کنیم و نه آن معدولة المحمولی که مرحوم شیخ و صاحب کتاب مصباح الفقیه آمدند مطرح کردند؛ آنها را اصلاً مطرح نمی کنیم، بلکه می گوئیم تذکیه موضوع و سبب برای احکام ثلاثه است و نفی آن اگر نبود این احکام ثلاثه نیست.

حالا که «استصحاب عدم التذکیة» را جاری کردیم و جریانش را قبول کردیم و نگفتیم محکوم به عمومات است؛ آیا با «استصحاب عدم التذکیة» همه‌ی این احکام -یعنی حرمت الأکل، عدم جواز الصلاة و نجاست- بار است؟ یا اینکه فرق وجود دارد؟

بررسی نظرات:1. با «استصحاب عدم التذکیة» همه‌ی احکام بار می‌شود 2. با «استصحاب عدم التذکیة» حرمت الاکل و عدم جواز الصلاة چون امر عدمی اند بار می شوند اما نجاست چون امر وجودی است بار نمی شود - اینجا برخی گفته‌اند که: بله؛ با «استصحاب عدم التذکیة» همه‌ی این احکام مقابل «تذکیة» بار می‌شود. - برخی قائلند به اینکه نه؛ ما وقتی می‌رویم در روایات و ادله بررسی می کنیم متوجه می شویم که:  موضوع برای حرمت الأکل و عدم جواز الصلاة یک امر عدمی است، موضوعش «عدم التذکیة» است، از روایات می‌فهمیم که اگر یک حیوانی «تذکیة» نشده است، اکل آن حرام است، نماز در پوستش صحیح نیست، اما موضوع برای نجاست «عدم التذکیة» نیست، بلکه یک عنوان وجودی است به عنوان میتة؛ یعنی اگر این حیوان میته باشد نجس است و با «استصحاب عدم التذکیة» ما نمی‌توانیم اثبات کنیم که این حیوان میتة است، اگر بخواهیم با «استصحاب عدم التذکیة» بگوئیم این حیوان میتة است «اصل مثبت» می‌شود.

پس نظر دوم این است که: می‌گوید موضوع برای حرمت الأکل و عدم جواز ثلاث عبارتست از همان «عدم التذکیة» است و با «استصحاب عدم التذکیة» می‌گوئیم أکل این حیوان حرام است و نماز خواندن در پوستش هم جایز نیست. اما چون موضوع نجاست موضوعش میته است و ما اینجا میته بودن این حیوان را اثبات نکردیم، لذا می‌توانیم بگوئیم حیوان طاهر است و روی همین مبناست الآن که شما فتاوای کثیری از معاصرین را هم ملاحظه می‌کنید، اینها می‌گویند در این پوست‌هایی که از کشورهای خارجی آورده می‌شوند در اینها نمی‌شود نماز خواند اما پاک اند و یا کفش‌هایی که شما از کشورهای خارجی وارد می‌کنید یا هدیه می‌گیرید از اروپا، آمریکا و از کشورهای کفار، کفش چرمی برای شما می‌آورد، این محکوم به طهارت است، اگر پای شما عرق کرد با یک جوراب تر وارد منزل شدید نجس نیست و نجس نیز نمی‌کند.

آنهایی که قول اول را قائلند می‌گویند با «استصحاب عدم التذکیة» همه‌ی این احکام بار است، حرمت الأکل می‌آید عدم جواز صلاة می‌آید، نجاست هم می‌آید. اما این تفصیل روی این مبنایی است که عرض کردیم می‌گویند حرمت الأکل و عدم جواز صلاة موضوعش «عدم التذکیة» است که با «استصحاب عدم التذکیة» درست می‌شود اما موضوع نجاست، میتة است. آیا عدم تذکیه همان میتة است؟ حالا این سؤال را اول جواب بدهیم؛ کسی بیاید بگوید «عدم التذکیة» همان میته است، «عدم التذکیة» عرفاً ملازمه دارد با میته بودن یا خیر؟ جواب: اصل عملیه اثبات نمی کند که این حیوان میتة است چون میته بودن یک عنوان وجودی ولی مستصحب یک امر عدمی است؛ زهاق روح با علم به عدم وجود شرائط معتبره، مساوی با میتة بودن و زهاق روح با شک در وجود شرائط معتبره مساوی است با استصحاب عدم التذکیة جواب این است که ما هستیم و اصول عملیه‌ای که داریم جاری می‌کنیم. در اصل عملی می‌گوئیم این اصل عملی آیا اثبات می‌کند این حیوان میته است یا نه؟

می گوییم اثبات نمی کند یعنی میته بودن یک عنوان وجودی است ولی مستصحب شما یک امر عدمی است، می‌گوئید این حیوان «تذکیة» نشد کما اینکه حالا در زمانی که حیوان هنوز زنده است، می‌گوئید این حیوان «تذکیة» نشده اما میته هم نیست. حالا بعد از اینکه بگوئیم زهاق روح شده اما نه با شرایط معتبره، آنجایی که بدانیم شرایط معتبره نبوده مسلماً می‌گوئیم میته است و آنجایی که زهاق روح شده نمی‌دانیم حالا بسم الله گفتند یا نه؟ رو به قبله بوده یا نبوده؟ و شک داریم، می‌گوئیم برای ما «تذکیة» محرز نیست، استصحاب می‌کنیم «عدم التذکیة» را.

اما اینکه آیا اثبات کند که این هم میته است یا نه پاسخ این است که اثبات نمی‌کند. یعنی «عدم التذکیة» نمی‌گوید حتماً این بدون بسم الله بوده، حتماً این رو به قبله نبوده، اینها را نمی‌تواند اثبات کند و ما هستیم و این اصول عملیه، یک مثالی را در اینجا بزنیم برای اینکه مطلب روشن‌تر بشود، اگر یک مایعی مردّد باشد بین الماء و البول، نمی‌دانیم آب است یا بول است، حالا اگر کسی آمد با این مایع وضو گرفت؛ حال میگوئیم در اینجا شک می‌کنیم که دست و صورتش نجس شد، «اصالة الطهارة» را جاری می‌کنیم،«اصالة الطهارة» می‌گوید نجس نشد، حال آیا با این وضو می‌تواند نماز بخواند؟، پاسخ این است که خیر؛ چون در وضو باید احراز کند که با آب طاهر وضو می‌گیرد، زیرا با «اصالة الطهارة» نمی‌توانیم اثبات کنیم «هذا الماء طاهرٌ» ، می‌گوئیم حالا این ماء به صورت و دست ما خورد آیا نجس کرد یا نه؟ در این صورت«اصالة الطهارة» جاری می‌شود اما اثبات نمی‌کند: «هذا المایع طاهرٌ و یجوز الوضوء منه» ، لذا با این آب مردد اگر وضو گرفتید دست و صورت‌تان پاک است اما این وضو کافی برای نماز نیست، این از خصوصیات اجرای اصول عملیه است که هر اصل عملی را ما باید به مقتضای خودش نگاه کنیم.«اصالة عدم التذکیة» می‌گوید این حیوان «تذکیة » نشده، و «تذکیة » نشدن اثبات نمی‌کند که حتماً میته هم باشد.


محقق نراقی(ره): در اینجا دو اصل «اصالة عدم التذکیة » و «اصالة عدم المیتة» با هم تعارض می کنند و باید به «اصالة الطهارة» مراجعه کرد

ما در اینجا که شک داریم وقتی «اصالة عدم التذکیة » را جاری کردیم می خواهیم ببینیم چه آثاری بر آن بار است؟ در اینجا مرحوم محقق نراقی(ره) می‌گوید: ما دو تا اصل در اینجا داریم، یک«اصالة عدم التذکیة » داریم و یک «اصالة عدم المیتة» داریم و این دو اصل با هم تعارض می‌کنند، و زمانی که«تعارضا تساقطا» می‌رویم سراغ «اصالة الطهارة» .


مناقشه بر ادعای محقق نراقی(ره): تعارضی بین این دو اصل نیست و با جریان این دو هیچ مخالفت قطعیه‌ی عملیه لازم نمی‌آید و بر هر کدام هم آثاری مترتب است

جواب این است که نه! چرا با هم تعارض کنند؟ اینجا ما «اصالة عدم التذکیة » را می‌آوریم و با «اصالة عدم التذکیة » نمی‌خواهیم اثبات کنیم که این میته است، بله اگر می گفتیم با «اصالة عدم التذکیة » یعنی این میته است آن وقت با «اصالة عدم المیتة» تعارض می‌کرد، ولی می‌گوئیم «اصالة عدم التذکیة » جاری است و«اصالة عدم المیتة» هم جاری است، هیچ مخالفت قطعیه‌ی عملیه لازم نمی‌آید، برای هر کدام هم آثاری مترتب می‌شود. بر «اصالة عدم التذکیة » حرمت الأکل مترتب است و بر «اصالة عدم المیتة» هم طهارت مترتب است.


آیا موضوع حرمت الاکل و عدم جواز الصلاة امر عدمی(عدم التذکیة) است و موضوع نجاست یک امر وجودی است یا خیر؟

«نکته»: لکن اینجا باز یک نکته‌ی دیگری وجود دارد و آن اینکه ما برویم در روایات و ادله که جای این بحث اینجا نیست بلکه فقه است، ببینیم آیا این مطلب درست است یا نه؟ آیا حرمت الأکل و عدم جواز الصلاة موضوعش یک امر عدمی است به نام «عدم تذکیة» ؟ اما موضوع برای نجاست یک امر وجودی به نام میته است؟ آیا این چنین است؟ یا اینکه نه! هم در حرمت الأکل و عدم جواز الصلاة موضوع وجودی و عدمی داریم و هم در طهارت و نجاست موضوع وجودی و عدمی داریم، این هم یکی از مباحثی است که جایش در فقه است که کدامیک از اینها؟ آنچه که الآن ما داریم می‌گوئیم این است که ما این را بپذیریم که نجاست در روایات روی میته بار شده است اما حرمت الأکل و عدم جواز الصلاة روی«عدم تذکیة» آمده. و معنای میتة این است که: «زهاق الروح لا بالکیفیة المعتبرة» ما الآن با «عدم تذکیة» نمی‌توانیم بگوئیم حتماً «لا بالکیفیة المعتبرة»، اعم است،

شما می‌گوئید نمی‌دانیم که آن کیفیت هست یا نیست؟ «عدم تذکیة» یعنی من نمی‌دانم این حیوانی که زهاق روح شد به کیفیت معتبره بوده یا نه؟ وقتی می‌گوئیم استصحاب می‌کنیم «عدم تذکیة» را، یعنی برای ما محرز نیست که آن کیفیت معتبره بوده، اما آن طرفش اثبات نمی‌شود که آن کیفیت غیر معتبره بوده. بین اینکه بگوئیم «لا بالکیفیة المعتبرة» یا بگوئیم آن کیفیت معتبره، پس میته یعنی کیفیت غیر معتبره. یعنی شما این زهاق روح کنید«بکیفیةٍ غیر شرعیّة» . بنابراین شما با«استصحاب عدم تذکیة» نمی‌توانید این را استصحاب کنید، «استصحاب عدم تذکیة» می‌گوید آن طرف شیء به کیفیت معتبره است که نبوده، یعنی آن نیست، اما به «کیفیة غیر شرعی» هم بوده این را اثبات می‌کند. تا اینجا یک تکمیل مختصری هم دارد، مخصوصا راجع به سوق مسلمین نکته‌ای که مورد ابتلاء آقایان هم هست این تنبیهی هم دارد که آن را فردا بیان می کنیم.


وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُه‌‌.




برچسب ها :

استصحاب عدم التذکیة بررسی تنبیهات برائت جریان اصالة عدم الذکیة معنای عرفی و شرعی تذکیه آثار مترتب بر اصالة عدم التذکیة تعارض اصالة عدم التذکیة با اصالة عدم المیتة اثبات میته بودن با اصول عملیه عدم تلازم تذکیه با طهارت شرعی بودن معنای تذکیه متفرع بودن آثار بر مذکی بودن یا غیر مذکی بودن

نظری ثبت نشده است .