موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیلة 9 (شرايط عوضين)
تاریخ جلسه : ۱۳۹۴/۱۰/۱۴
شماره جلسه : ۴۱
-
خلاصه بحث گذشته
-
بررسی سند روایت
-
بررسی دلالت روایت
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه بحث گذشته
بیان شد شرط دوم در عوضین این است که باید بایع و مشتری هر دو علم به مقدار عوضین داشته باشند، حال این مقدار اگر با کیل است، کیل آن مشخص باشد و با وزن است، وزن آن مشخص باشد و توضیح دادیم که مقصود چیست؟دومین دلیلی که بر این فتوا استدلال شده، روایت نبوی معروف است: «نهی النبی عن بیع الغرر»، این روایت را هم شیعه نقل کرده و هم عامه حتی در بعضی از تعابیر وارد شده که متّفقٌ علیه بین عامه و خاصه است یعنی هم بین عامه متفقٌ علیه است و هم بین خاصه متفقٌ علیه است. بر حسب ترتیب بحث، ابتدا باید دید اولاً؛ چه کسانی روایت را نقل کردند و کجا نقل شده؟ و ثانیاً؛ سند این روایت چگونه است؟ اگر دیدیم از نظر سند مشکل دارد به حسب ظاهر، بعد بگوئیم حیث اینکه این روایت متفقٌ علیه بین العامه و الخاصه است، اگر یک اشکال سندی هم داشته باشد، ما به این اشکال سندیاش اعتنا نمیکنیم ولی ترتیب بحثی همین اقتضا را دارد.
بررسی سند روایت
قبلاً عرض کردیم این روایت را هم شیخ صدوق در عیون الاخبار به سه تا سند ذکر کرده است، هم شیخ طوسی نقل کرده و هم مرحوم کلینی بیان کرده است. این اسنادی که شیخ صدوق دارد، سند اوّل: «عن محمد بن علی الشاه المروزی»[1] است، فقط شیخ صدوق این عنوان را دارد یعنی محمد بن علی الشاه المروزی در کتب رجال برایش عنوان دیگری غیر از اینکه مِن مشایخ الصدوق است وجود ندارد. بعد این بحثی که در رجال مطرح میشود که اگر کسی به عنوان شیخ شخصی مثل صدوق باشد، آیا مجرد همینکه از مشایخ است، در اعتبار او کافی است یا خیر؟بگوئیم مثل صدوق اگر این محمد بن علی شاه مروزی از مشایخش است، همین مقدار در اعتبارش کافی است، منتهی اگر این را از همین راه درست کردیم، آن دو راوی بعدیاش باز مشکل دارد، «عن محمد بن عبدالله نیسابوری» توثیقی ندارد، «عن عبید الله بن احمد بن عامر الطاعی» که همینطور، «عن أبیه عن الرضا»، در این سند اول دو نفر هستند که وضعشان از نظر وثاقت برای ما معلوم نیست، اگر محمد بن علی شاه مروزی را به عنوان شیخ برای صدوق درست کنیم اما در بقیهاش این اشکال وارد است.
سندهای دیگر هم تقریباً همین مشکلات را دارد؛ سند دوم: «عن احمد بن ابراهیم بن بکر الخوزی» که این هم از مشایخ صدوق است «عن ابراهیم بن هارون محمد بن خوزی عن جعفر بن محمد بن زیاد الفقیه»، باز این جعفر بن محمد بن زیاد الفقیه توثیق ندارد، «عن عبدالله الهروی» که ذکری در کتب رجال ندارد، ما افرادی را داریم در اسناد قرار گرفتند اما اگر معروف نباشند، ما چطور میتوانیم اعتماد کنیم، این هم سند دوم.
سند سوم: «عن الحسین بن محمد العدل عن علی بن محمد بن مهرویه القزوینی» که باز این را از مشایخ صدوق ذکر کردند ولی از مشایخ او نیست، «عن داود بن سلیمان بن الفراء»، باز این داود یک روایت دارد، این سه تا سندی که صدوق دارد هر سه مشکل دارد.
در اصول بحث کردیم که آن روایاتی که شیخ صدوق در من لا یحضر میآورد، به خاطر آن شهادتی که شیخ صدوق اولش داده همهاش را میتوانیم قبول کنیم، اما شیخ صدوق این را در من لا یحضر نیاورده، بلکه در عیون اخبار آورده است.
شیخ طوسی این روایت را «باسناده عن الحسن بن محمد بن سماعه (که واقفی است، ولی موثق است) عن احمد بن الحسن المیثمی (که واقفی و موثق است) عن معاویة بن وهب (این هم امامی ثقه است)، عن أبی ایوب (فقط این ابی ایوب مجمل یا مشترک است)، عن ابی عبدالله(علیه السلام)»، اگر این ابی ایوب در سند روایت نبود (چند تا هست که بعضیهایش هم ثقه هستند) میشد سند روایت را تصحیح کرد. البته میتوانیم بگوئیم آن کسی که معاویة بن وهب از او نقل میکند، ابو ایوب ثقه است، اگر این را گفتیم این روایت موثقه و معتبر میشود. پس آنچه که شیخ طوسی نقل کرده سندش موثق است.
باز آنچه کلینی نقل میکند به نظر من هیچ اشکالی ندارد «کلینی عن عدةٍ من اصحابنا عن سهل بن زیاد و احمد بن محمد عن ابن فضال عن معاویه بن وهب عن ابی عبدالله(ع)»، عدهی کلینی که روشن است که چه کسانی هستند، آن عدهای که از سهل بن زیاد نقل میکنند همهشان موثق هستند. در مورد سهل بن زیاد که ما قبلاً هم در بحثهای فقهیمان راجع به سهل بن زیاد بحث کردیم، بزرگانی مثل مرحوم خوئی میگویند سهل بن زیاد قابل اعتماد نیست، اما از این طرف باز یک عدهی دیگری از بزرگان در ذهنم میآید امام(رضوان الله علیه) قبول میکند و بعضی از بزرگان معاصر هم سهل بن زیاد را قبول دارند.
سهل بن زیاد اولاً کثرة الروایة دارد، آنچه موجب اعتماد ما به سهل بن زیاد میشود این است که اجلا زیاد از او نقل کردند، (اگر خواستید درباره سهل بن زیاد بیشتر مطالعه کنید، مرکز فقهی ما یک تحقیقی را یکی از فضلا راجع به سهل بن زیاد نوشته و من هم از اول تا آخرش را دیدم و نکاتی یادداشت کردم و یک مقدمهای ذکر کردم که در آنجا نظر خودمان را ذکر کردیم، ایشان به نظر ما قابل قبول است).
احمد بن محمد مشترک است بین جماعتی، ولی آن احمد بن محمدی که از ابن فضال نقل میکند موثق است، ابن فضال هم واقفی است موثق است، معاویة بن وهب هم موثق است، این سند کلینی در میان این سندهای صدوق و شیخ طوسی اشکالش از همه کمتر است.[2]
غیر از اینها مستدرک از صحیفه امام رضا(علیه السلام) نقل میکند «بإسناده عن الحسین بن علی(علیه السلام) (مستدرک جلد 13 صفحه 283).
بررسی دلالت روایت
مضمون روایت چیست؟ امام هشتم(علیه السلام) «عن آبائه عن علیٍ(علیه السلام) قال یأتی علی الناس»[3]، این را روی همان سند کلینی نقل میکنیم، «یأتی علی الناس زمانٌ عضوض یعضّ کل امرئ علی ما فی یده»، میفرماید زمانی بر مردم میآید که زمان بسیار مشکل میشود، عضوض یعنی بسیار گازگیرنده (صیغه مبالغه هم هست)، زمانی است که مردم خیلی سخت میشود، هر کسی هر چه دستش هست نگه میدارد حالا این «یعضّ» کنایه از اینکه به دندان میگیرد، وقتی انسان چیزی را به دندان میگیرد یعنی با تمام وجود میخواهد نگهش دارد و نگذارد از دستش برود.
نظری ثبت نشده است .