موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیلة 9 (شرايط عوضين)
تاریخ جلسه : ۱۳۹۴/۱۱/۶
شماره جلسه : ۵۵
-
خلاصه بحث گذشته
-
حمل روایت بر قضیة خارجی نه حقیقی و ردّ آن
-
دیدگاه مرحوم ایروانی در روایت
-
ارزیابی دیدگاه محقق ایروانی
-
دیدگاه مرحوم امام
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه بحث گذشته
سخن در تفسیر روایت رفاعه نخّاس است. مجموع احتمالاتی که در معنای این روایت داده شده عبارت است از؛احتمال اول: تفسیر شیخ انصاری است که بگوئیم مسئله را از راه وکالت و مسئلهی خیار غبن حل کنیم. بیان شد که مرحوم خویی و مرحوم امام میفرمایند اصلاً از هیچ جای روایت، وکالت و خیار غبن استفاده نمیشود و طبق این تفسیر شیخ باید بگوئیم رد زیاده از این باب است که مشتری زیاده را بدهد که بایع از خیارش استفاده نکند.
احتمال دوم: برای صاحب حدائق است که بگوئیم در حقیقت بایع گفته به قیمت سوقیه میفروشم. این را نیز رد کردیم و مرحوم شیخ هم فرمود این احتمال ضعیف است؛ زیرا در روایت بایع میگوید «بعتُکَ بما حکمت» و اصلاً صحبتی از قیمت سوقیه نیست.
احتمال سوم: فرمایش مرحوم خوئی است که بگوئیم اینجا ثمن معیّن را طرفین قصد نکردند، بلکه یک ثمن کلی را قصد کردند، بایع میگوید «بعتک بما حکمتَ»، این «ما حکمتَ»، یک مصداقش قیمت سوقیه است و یک مصداقش مازاد بر این قیمت سوقیه است، این ثمن کلّی شامل ما نقَص نمیشود، اما شامل خود قیمت سوقیه و مازاد بر قیمت سوقیه میشود. اشکال ما بر مرحوم خویی این است که ظاهر روایت یک ثمن معیّن است، البته معینی که مشتری معین کند نه یک ثمن کلی و ظاهر روایت با مسئلهی ثمن کلی سازگاری ندارد.
حمل روایت بر قضیه خارجی نه حقیقی و ردّ آن
مشکلهی اصلی روایت این است که امام(علیه السلام) میفرماید برو یک قیمت عادله بکن، اگر قیمت عادله بیش از آن پولی است که تو به بایع دادی، اضافه را باید به بایع برگردانی و اگر کمتر از آن است که به بایع دادی، اضافه را نباید بگیری، اضافه برای خود همان بایع باشد. بگوئیم اینجا «قضیةٌ فی واقعةٍ» است.به این بیان که روایت اصلاً در مقام بیان حکم کلی نیست، بعد قضیه را هم اینطوری توجیه کرده و بگوئیم در خصوص این مورد امام(علیه السلام) فرمودند حالا تو این جاریه را گرفتی و مسّش هم کردی و اگر پولی به او دادی اضافه را از او پس نگیر! اگر مثلاً قیمت عادلهاش هشتصد درهم است و الآن تو هزار درهم به او دادی، این دویست درهم را نمیخواهد از او پس بگیری! اگر اضافه بود یعنی قیمت عادله 1200 درهم بود، تو 200 درهم دیگر به مالک بده، اما اگر کمتر بود مازاد را استرداد نکن. یک مؤیدش هم این باشد که مشتری جاریه را مسّ کرده و خود بایع هم قبول نمیکند پس بگیرد! و مؤید دومش این است که امام(علیه السلام) میفرماید: «أری أن تقوّم»؛ تو خودت قیمت گذاری کنی.
این احتمال در اینجا احتمال باطلی است و ما نمیتوانیم این روایت را از باب قضیةٌ فی واقعه مطرح کنیم؛ زیرا مسّ کردن جاریه یک مانعیّتی از رد جاریه از جهت فقهی ندارد و میتواند رد کند. حالا استفادهای که از او کرده ممکن است ما بازایش را هم بدهد و معامله را بهم بزند و اصلاً چه بسا در این ایام قبل از اینکه او از خیارش استفاده کند، استفاده از این جاریه بر این مباح بوده و مانعی ندارد. اصلاً ضمانی در کار باشد، «اری أن تقوّم» نیز باز ظهور در قضیةٌ فی واقعه ندارد.
اما جواب کلی که میخواهیم بدهیم این است که یک وقتی هست یک موضوعی خصوصیتی دارد. بعد ما میآئیم قضیة فی واقعه را مطرح میکنیم مثلاً میگوئیم در فلان جنگ رسول خدا ص دستور دادند درختها را آتش بزنند! قرائن وجود دارد که اینجا یک واقعهی خاص بوده و یک جنگ مخصوص بوده؛ راه منحصر به همین بوده یا یک جهات دیگری وجود داشته که رسول خدا(ص) این دستور را دادند و نمیشود از این قضیه یک حکم کلی استفاده کرد.[1]
گاهی اوقات یک قضیه اگر قضیهی خارجیه شد، شما بتوانید متن یک روایت را منطبق کنید بر قضیهی خارجیه. قضیه خارجیه یعنی بگوئیم یک خصوصیاتی اینجا وجود داشته که امام(علیه السلام) فرمودند این کار را انجام بده، این را میگوئیم قضیةٌ فی واقعة، اما اینجا بحث این است که سائل میگوید بایع گفته این را به حکم خودت به تو میفروشم، سؤال از یک عنوان کلی است، سؤال از این است که آیا بیع بحکم المشتری صحیح است یا نه؟ بحث قضیهی واقعیه خارجیه نیست، بحث از یک عنوان کلی است آیا اگر بایع بگوید «بِعتُکَ بما حکمت» بیع بحکم المشتری درست است یا نه؟ امام(علیه السلام) فرموده: «أری تقوم کذا و کذا»، ببینید محور سؤال چیست، محور سؤال این است که آیا معاملهی این چنینی درست است یا خیر؟ پس ما نمیتوانیم بگوئیم قضیه خارجیه است و قضیةٌ فی واقعه در اینجا معنا ندارد.
دیدگاه مرحوم ایروانی در روایت
مرحوم ایروانی در حاشیه مکاسب در رد بر شیخ انصاری (که میفرماید: «التأویل فیها متعیّنٌ»؛ تأویل در آن تعین دارد) میفرماید اگر مراد از بیع بحکم المشتری، تعیین مطلق بر طبق نظر مشتری باشد، اگر این باشد باید تأویل کنیم، بعد میفرمایند ما اینجا چهار احتمال میدهیم؛احتمال اول: «البیع بحکم المشتری أی بمقتضی میله و رغبته»، بگوئیم بایع میگوید من این را فروختم تو هر چه میخواهی بده، میخواهی صد یا دویست تومان یا ده هزار تومان بده، میفرماید این احتمال باطل است؛ زیرا امام(علیه السلام) در جواب، مسئلهی قیمت عادله را فرموده، پس این کنار میرود.
احتمال دوم: «البیع بحکم المشتری» منتهی در صورتی که مشتری ثمن المثل را بگوید یعنی بگوئیم خودت ثمن المثل این را بگو هر چه گفتی من قبول دارم، یکی میگوید 800 و یکی میگوید هزار تا، تو ثمن المثل این را بگو، نظر تو تمام الموضوع برای ثمن المثل است «سواءٌ طابق الواقع أم لم یطابق»؛ ثمن المثل بحکم المشتری، تمام المناط است.
احتمال سوم: اینکه بگوئیم اینجا دو جزء دارد یک جزءش حکم المشتری است و یک جزءش واقع است، در احتمال دوم میگفتیم تمام المناط حکم المشتری است؛ چه با واقع مطابقت کند و چه نکند (حال مشتری گفت ثمن المثل به نظر من هزار تاست و بعد رفتند واقع را دیدند، 20 نفر میگویند ثمن المثل هشتصد تاست، یا دو هزار تاست، میگوئیم آنچه مشتری معین کرده ثمن المثل است)، اما در احتمال سوم میگوئیم بایع میگوید واقع بعلاوهی نظر تو یعنی نظر تو تمام المناط نیست، بلکه جزءالموضوع و جزء المناط است و جزء دیگرش واقع است. محقق ایروانی میگوید هم بر وجه دوم و وجه سوم (یعنی چه ما نظر مشتری را تمام المناط بگیریم و چه نظر مشتری را جزء المناط بگیریم)، «لا وجه لدفع ثمن المثل»، وجهی نیست که بگوئیم ثمن المثل واقعی را باید داد در حالی که در روایت دارد ثمن المثل واقعی را باید داد.
احتمال چهارم: (احتمالی است که خود محقق ایروانی میپذیرد. ایشان میفرماید: «البیع بحکم المشتری هو البیع بثمن المثل الواقعی و کان حکم المشتری طریقاً محضا فإذ ادعی البایع خطأ المشتری کان اللازم ردّ قیمة المثل الواقعی»؛ درست است بایع گفته «بما حکمتَ»، اما «بما حکمتَ» طریقیت دارد بر آن ثمن المثل واقعی، در حقیقت ثمن معامله ثمن المثل واقعی است، منتهی راه برای فهمیدنِ این ثمن المثل واقعی حکم مشتری است، به گونهای که اگر بعداً معلوم شود مشتری خطا کرده، بایع میتواند در اینجا ما به التفاوت را از این مشتری بگیرد.[2]
ارزیابی دیدگاه محقق ایروانی
مرحوم ایروانی اینجا که رسیده بحث را تمام کرد در حالی که همهی مشکل همین است. ایشان بیشتر «ما حکمتَ» را به بیان احتمالاتی تصحیح میخواهد کند. اما میگوئیم ثمن المثل واقعی را گفتی، آنجایی که ثمن المثل واقعی کمتر است و این مشتری بیشتر به بایع داده، چرا امام(علیه السلام) میفرماید آن زائد برای خودِ بایع است و مشتری نباید زائد را استرداد کند؟ محقق ایروانی این را بیان نکردند.دیدگاه مرحوم امام
امام(رضوان الله تعالی علیه) میفرماید آقایان خلط کردند بین معاملهی غرری و بین بیع بحکم المشتری، مرحوم امام میفرماید ما از جهت صناعی دو تا عنوان داریم؛ یکی بیع غرری است که مشمول ادلهی غرر قرار بگیرد، اما این عنوان بیع بحکم المشتری یک عنوان دیگری است. ما میخواهیم ببینیم آیا از روایت نخاس استفاده میشود که بیع بحکم المشتری درست است یا نه؟ جواب ما این است که اینها دو تا نیست.[3]مرحوم امام ابتدا در مقابل شیخ انصاری ایستاد و فرمود جناب شیخ، شما که میگوئید همه فقها متفقاند بر اخذ جهالت در غرر، چنین چیزی نه کتابهای لغت بر آن دلالت دارد و نه شاهد دیگری بر آن داریم، اقوال لغویین را آوردند و فرمودند در هیچ کتاب لغتی غرر را به جهالت معنا نکرده، منتهی بعداً همان روشی رفت که مرحوم ایروانی رفت. هم مرحوم ایروانی و هم مرحوم امام فرمودند بالأخره ما نمیتوانیم فهم علما را نادیده بگیریم در طول هزار سال، علما غرر را اینجا به جهالت معنا کردند، ما هم به جهالت معنا میکنیم.
فقها وقتی غرر در روایت «نهی النبی عن بیع الغرر» را، به معنای جهالت میگیرند، در مقابل این تفسیر میگویند این روایت رفاعه نخاس را چکار کنیم؟ خود شیخ انصاری که غرر را به جهالت معنا کرده، با روایت رفاعهی نخاس چه میکند؟ روایت رفاعه ظهور در این دارد که جهالت این چنینی اشکالی ندارد. مثلاً بایعی یک جنس عتیقهای دارد و خودش عقلش نمیرسد که این چقدر ارزش دارد و نمیتواند در بازار قیمت این را پیدا کند، به کسی میگوید من به تو اطمینان دارم و هر چه قیمت بازار هست به تو فروختم.
البته فقیهانی که میگویند جهالت مطلقا در بیع اشکال دارد، این فرع (که بایع به مشتری بگوید من این را به قیمت سوقیه به تو فروختم و خود بایع نداند که قیمت سوقیه چقدر است) را نیز میگویند باطل است (اما به نظر ما اشکالی ندارد)، منتهی این روایت رفاعه را چکار کنیم؟ افرادی مثل صاحب حدائق فتوا دادند روایت رفاعه را حمل بر قیمت سوقیه میکنیم و فتوا میدهیم که بایع اگر مبیع را به قیمت سوقیه به مشتری فروخت (فرض کنید نه قیمت را بایع میداند نه مشتری)، این معامله صحیح است. به نظر ما نیز همینطور است و این معامله صحیح است. حال نیاز به روایت رفاعه هم ندارد. فقیهانی که میگویند جهل مطلقا مضر است، روایت رفاعه را مثل مرحوم شیخ تأویل میکنند به وکالت و خیار غبن.
نظری ثبت نشده است .