موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیلة 9 (شرايط عوضين)
تاریخ جلسه : ۱۳۹۵/۲/۲۸
شماره جلسه : ۱۰۸
-
خلاصه بحث گذشته
-
بیان فقه الحدیث دو روایت
-
دیدگاه محقق اردبیلی در این دو روایت
-
دیدگاه علامه مجلسی و محقق سبزواری
-
جمعبندی دیدگاهها و بیان دیدگاه مرحوم حکیم
-
مسأله سوم و چهارم کتاب تحریر الوسیله
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه بحث گذشته
این بحث که در مکیل باید کیل باشد و موزون باید وزن بشود، بحمدالله تمام شد، منتهی دو روایت هست که به عنوان تتمیم بحث باید متعرض شویم و فقه الحدیث این روایت را ببینیم چیست؟بیان فقه الحدیث دو روایت
این روایت هم در کتاب کافی شریف، هم در من لا یحضره الفقیه و هم در تهذیب شیخ طوسی است، مشایخ ثلاث روایت را آوردهاند. اولاً؛ عنوان بابی که کافی داده، «باب أنه لا یصلح البیع إلا بمکیال البلد»، عنوانش این است که بیع فقط به مکیال بلد صحیح است. در حدیث اول « عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ (که ابراهیم بن هاشم است به خاطر اختلافی که در ابراهیم بن هاشم است، برخی این روایت را صحیح و بعضی دیگر حسنه میشمارند) عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ(ع) قَالَ: لَا يَصْلُحُ لِلرَّجُلِ أَنْ يَبِيعَ بِصَاعٍ غَيْرِ صَاعِ الْمِصْرِ»[1]، میفرماید: «لا یصلح» که در بعضی از روایات دیگر به جای «لایصلح»، عبارت «لایحلّ» داریم، اگر یک کیلی غیر از کیل مصر باشد، هر بلدی اگر کیلی دارد، اگر کسی بخواهد مالی را بفروشد به غیر از آن کیل بلد، نباید بفروشد.ممکن است کسی بگوید از این روایت و حتی روایت دیگری که بعد از آن آمده (یعنی روایت «لَا يَحِلُّ لِلرَّجُلِ أَنْ يَبِيعَ بِصَاعٍ سِوَى صَاعِ أَهْلِ الْمِصْرِ»[2]) دو مطلب استفاده میشود: 1) اگر یک چیزی با صاع (که کیل است) فروخته میشود، باید با کیل فروخته شود، اصل اعتبار کیل را دلالت دارد. 2) باید کیل بلد هم باشد یعنی بگوئیم ظاهر روایت این است که اگر دو نفر متعاملین بخواهند به کیل غیر آن بلد معامله کنند (مثلاً در قم هستند و بخواهند به کیل عراق معامله کنند)، این درست نبوده و باطل است، ظاهر روایت این است که با کیل خود بلد باید باشد.
پرسش مطرح آن است که آیا در مقابل آن نتایج و جمعبندی که در دو جلسهی گذشته از بحثها داشتیم، آیا این روایات در مقابل آنها قرار نمیگیرد؟ ما مسئلهی بلد را به طور کلی منکر شدیم، مسئلهی اینکه غلبه در یک بلدی اگر به یک کیلی است، باید به همان کیل باشد به طور کلی منکر شدیم.
دیدگاه محقق اردبیلی در این دو روایت
مرحوم اردبیلی در مجمع الفائدة میگوید بر فرضی که ما به روایات حسنه عمل کنیم[3]، «علی تقدیر تسلیم العمل بالحسنة تحمل علی البیع بغیر صاع البلد بسعر صاع البلد»؛ اگر کسی بیاید در معامله به غیر صاع البلد (مثلاً در قم است به کیل عراق) معامله کند، اما ثمنِ صاع البلد را میزان قرار بدهد مثلاً میگویند در قم هر صاعی هزار تومان، حالا بیایند در معامله صاع را صاع عراق قرار بدهند و ثمنش را صاع بلد عراق قرار بدهند، چون خود مرحوم اردبیلی از کسانی است که همین مبنای ما را دارد یعنی ایشان هم معتقد است به اینکه باید جزاف و غرر نباشد، اگر مکیل معدود شد یا بالعکس، مانعی ندارد، لزومی ندارد که ما حتماً مکیل را کیل کنیم (یعنی همان مبنایی که شهیدین هم دارند)، بعد این روایت را اینگونه معنا میکنند.محقق اردبیلی، شاهدی از روایت دوم همین باب میآورد. در روایت دوم دارد: «لَا يَحِلُّ لِلرَّجُلِ أَنْ يَبِيعَ بِصَاعٍ سِوَى صَاعِ أَهْلِ الْمِصْرِ»؛ غیر از صاع اهل بلد نباید معاملهای کند و با همان صاع باید معامله کند، «فَإِنَّ الرَّجُلَ يَسْتَأْجِرُ الْجَمَّالَ فَيَكِيلُ لَهُ بِمُدِّ بَيْتِهِ لَعَلَّهُ يَكُونُ أَصْغَرَ مِنْ مُدِّ السُّوقِ»؛ میگوید یک حمالی را اجیر میکند که کیل کند، این حمال به آن صاعی که در خانهی خودش هست، کیل میکند که شاید کوچکتر از مدّ بازار باشد، «وَ لَوْ قَالَ هَذَا أَصْغَرُ مِنْ مُدِّ السُّوقِ لَمْ يَأْخُذْ بِهِ»؛ اگر بگوید که این صاع و مدّ من کوچکتر از مدّ بازار است از آن گرفته نمیشود، در ادامه میفرماید «وَ لَكِنَّهُ يَحْمِلُ ذَلِكَ وَ يَجْعَلُ فِي أَمَانَتِهِ»؛ میفرماید بالأخره حمال این کار را میکند اگر هم بگوید مدّ من از مدّ بازار کوچکتر است، از او نمیگیرند، ولی او عملاً این کار را میکند، «یحمل ذلک و یجعل فی امانته» یعنی به عهدهی خودم! من خودم این کار را انجام میدهم.
جواب این است: «وَ قَالَ لَا يَصْلُحُ إِلَّا مُدٌّ وَاحِدٌ وَ الْأَمْنَانُ بِهَذِهِ الْمَنْزِلَةِ» یعنی اگر بخواهند منّی هم معامله کنند، به منّ همان بلد، مدّی بخواهند معامله کنند به مدّ همان بلد.
محقق اردبیلی میفرماید در این روایت هست «ولو قال هذا اصغر من مدّ السوق»، در نتیجه این روایت «لَا يَصْلُحُ لِلرَّجُلِ أَنْ يَبِيعَ بِصَاعٍ غَيْرِ صَاعِ الْمِصْرِ» را اینگونه حمل کرده و بگوئیم «بغیر صاع البلد»، حال به صاع خانه یا به صاع یک شهر دیگر، اگر بخواهد معامله کند موجب کم و زیادی میشود و چون موجب کم و زیادی میشود، معامله باطل است. روایت دوم برای این برداشتی که مرحوم اردبیلی دارد شاهد خوبی است که ثمن، همان ثمن صاع البلد است اما خود صاع، صاع غیر البلد باشد، این موجب کمی و زیادی میشود و درست نیست.[4]
دیدگاه علامه مجلسی و محقق سبزواری
علامه محمد تقی مجلسی در روضة المتقین میفرماید: «غیر صاع المصر مع الجهل أو علمهما و کان مجهولاً فی نفسه سیّما فی السلم لعدم الامکان إلی الرجوع بشیءٍ مع فقدِه»، مرحوم مجلسی میگوید این عبارت «ان یبیع بصاعٍ غیر صاع المصر» یعنی غیری که مجهول است، صاع مصر و بلد معلوم است، اما اگر بخواهند به یک صاع مجهول یا غیر صاع المصر، مع الجهل»؛ میگوئیم یک صاع غیر بلد که مجهول است و نمیداند چقدر است. صاع بلد کیلش، حجم و اندازه و مقداری که میگیرد مشخص است.بعد میگوید «أو علمهما»، هر دو به این صاع غیر بلد عالم هستند، اما «و کان مجهولاً فی نفسه سیّما فی السلم لعدم الامکان إلی الرجوع بشیءٍ مع فقده»؛ میدانند صاع غیر بلد چقدر میگیرد، اما این صاع غیر بلد خودش الآن از این «مع فقده» معلوم میشود که این مفقود است، میگویند ما معامله را انجام میدهیم به صاع عراق، صاع عراق را اینها علم دارند، ولی الآن بالفعل مفقود است و آن صاع را ندارند به طوری که حالا اگر در بیع سلم معامله کردند و بعداً آن صاع را بخواهند یا در حین معامله، این صاع مفقود است، بگوید مقدارش را میدانم، ولی در حین تسلیم در بیع سلم خود صاع وجود ندارد که با آن صاع معامله کنند. در ادامه میگوید: «اما اذا علما به مثل منّ التبریزی فیمکن القول بالکراهة»، کسی در قم است با منّ تبریزی معامله کند، این «یمکن القول بالکراهة»[5].
صاحب کفایه مرحوم سبزواری، ایشان نیز ظاهراً همین مبنایی را که ما اختیار کردیم را دارد. بعد این روایت را که میآورد میفرماید: «و فی دلالتها علی الاشتراط تأملٌ و یمکن الحمل علی صورة یکون الصاع مجهولاً أو یکون اصغر و لا یکونان عارفین به»، این هم کلامی است که مرحوم سبزواری در کفایه آورده است.[6]
جمعبندی دیدگاهها و بیان دیدگاه مرحوم حکیم
تا اینجا دو توجیه درباره این دو روایت بیان کردیم؛ 1) بیان محقق اردبیلی است که میگوئیم صاع بلد دیگر ولو معلوم است، آن را بیاورید، ولی ثمن صاع بلد را ملاک قرار بدهید. 2) که غالباً این دومی را گفتند، «لا یصلح للرجل أن یبیع بصاعٍ غیر صاع المصر»، مراد صاعی که مجهول است (یک) یا صاعی که مفقود است (دو) یعنی معلوم است، اما برای این متعاملین مفقود است.اینجا غیر از این دو توجیه، توجیه دیگری پیدا نکردیم، مرحوم حکیم در نهج الفقاهه وقتی این روایت را میآورد میفرماید: «فالظاهر منه المنع عن البیع بغیر صاع المصر بتدلیس أنه صاع المصر»، شاید یک بیان سومی است «لا یصلح للرجل أن یبیع بصاعٍ غیر صاع المصر» یعنی اگر یک کسی به مشتری تدلیس کند، مشتری خیال کند که این صاع المصر است در حالی که صاع غیر المصر است، روایت دوم هم شاهد بر همین مطلب میآورد.
منتهی استفادهای که مرحوم حکیم کرده آن است که میفرماید توجه داشته باشید که این روایت تدلیس است، ولی به این معنا نیست که شما اگر از ایران به عراق رفتید، صاع عراق را نمیدانید چه مقدار است و چقدر جا میگیرد؟ بگوئید دو صاع با پول عراقی بدهد، این معامله صحیح باشد، میفرماید دلالت بر «جواز البیع بصاع المصر و إن جهل مقداره» ندارد، یعنی یک چیز دیگری برخلاف مشهور، مشهور میگویند هر بلدی به صاع آن بلد معامله شد صحیح است، اما ایشان میگوید هر بلدی به صاع آن بلد در صورتی که برای متعاملین معلوم باشد، صحیح است و اگر مجهول باشد نمیشود. بعد میگوید: «فما علیه سیرة المسافرین من الشراء بوزن البلد الذی یحضرونه او بکیله مع جهلهم بالمقدار لا یخلو من اشکال»، بعد هم میگوید مگر اینکه سیرهای در اینجا قابل اعتماد باشد.[7]
به هر حال؛ هدف بیان روایات بود و اینکه روایات هم کاملاً دلالت دارد و توضیح آن را به صورت کامل بیان کردیم.
مسأله سوم و چهارم کتاب تحریر الوسیله
ما بر حسب آنچه در کتاب تحریر الوسیله مرحوم امام میخوانیم، شرایط عوضین را دنبال میکنیم. تاکنون دو شرط از شرایط عوضین را تمام کردیم، باید وارد شرط سوم شویم که میفرماید: «الثالث: معرفة جنس العوضين و أوصافهما التي تتفاوت بها القيمة و تختلف لها الرغبات، و ذلك إما بالمشاهدة أو بالتوصيف الرافع للجهالة، و يجوز الاكتفاء بالرؤية السابقة فيما جرت العادة على عدم تغيره إذا لم يعلم تغيره، و في غير ذلك إشكال، بل عدم الجواز قريب»[8]، این شرط سوم بحث زیادی ندارد.با مطالبی که ما در شرط دوم گفتیم، این شرط روشن میشود. شرط دوم معرفت مقدار بود، اینجا معرفة جنس العوضین، اوصافی که قیمت به وسیلهی آن اختلاف پیدا میکند. حالا از چه راهی باشد؟ یا به مشاهده یا به توصیف رافع برای جهالت و در یک مواردی هم میفرماید رؤیت سابقه کفایت میکند.
نظری ثبت نشده است .