موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیلة 9 (شرايط عوضين)
تاریخ جلسه : ۱۳۹۵/۲/۲۰
شماره جلسه : ۱۰۳
-
خلاصه بحث گذشته
-
بیان دیدگاه گروهی از فقها در کلام شیخ انصاری
-
ارزیابی مرحوم شیخ نسبت به این دیدگاه
-
ارزیابی اشکال مرحوم شیخ انصاری
-
دیدگاه محقق اصفهانی در مسأله
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه بحث گذشته
در بحث مکیل و موزون، عمدهی بحث نسبت به این فتوای مشهور، اجماعی بود که ادعا شده و مرحوم شیخ انصاری نیز تقریبا این اجماع را پذیرفتهاند و ملاحظه فرمودید که در این اجماع، هم از نظر صغری و هم از نظر کبری مناقشه داریم.بیان دیدگاه گروهی از فقها در کلام شیخ انصاری
از دیگر مطالبی که مرحوم شیخ در اثناء این بحث عنوان کردند (که به نظرم رسید یک مقداری هم راجع به این بحث شود خیلی خوب است)، آن است که ایشان نقل کردهاند که جماعتی از فقها گفتهاند دلیل ما برای اینکه ملاک، عصر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است، ملاک در تقدیر همان عادت شرع است؛ «لزوم حمل اللفظ علی المتعارف عند الشارع» یعنی پیداست این گروه از فقها به اجماع تمسک نکردند (که این خود، یکی از موهنات اجماع است)؛ زیرا مکیل را به مکیل در زمان رسول خدا و موزون را به موزون در زمان رسول خدا حمل میکنند و نیامدند به اجماع تمسک کنند.بنابراین این دسته از فقها، یک قاعدهای را در میان آوردند که «لزوم حمل لفظ الشرع علی المتعارف عند الشارع»؛ بگوئیم اگر یک لفظی در کلام شارع آمد، قاعدهی اولی این است که بر متعارف در نزد خودش حمل کنیم. بعد آنجایی که «لم یعلم عادة الشرع»، باید برویم سراغ بلدان، عادت متعارفهی در بلدان یعنی گفتند با نبود حقیقت شرعیه، باید بیائیم سراغ حقیقت عرفیه و اگر اتفاق در بلدان نبود، به سراغ بلد خاص برویم. این فتوا را مرحوم شیخ از جماعتی از فقها با این استدلال بیان کردند.
ارزیابی مرحوم شیخ نسبت به این دیدگاه
مرحوم شیخ فرمود این بحث در جایی معنا دارد که نزاع ما نزاع در مفهوم باشد یعنی میگوئیم یک لفظی مفهوم و معنایش چیست؟ بعد بگوئیم اگر حقیقت شرعیه داریم، اول حمل بر معنای شرعی کنیم، اگر نداریم، حمل بر معنای عرفی عام کنیم و در مرحلهی سوم عرف خاص، اما در اینجا نزاع ما در معنا و مفهوم نیست، بلکه نزاع در مصداق، محصّل و محقّق است، نمیدانیم با چه چیزی مکیل یا موزون بودن محقق میشود، با چه ضابطهای میگوئیم هذا مکیل؟ یا هذا موزون؟(به تعبیر بعضی از حواشی) اصلاً لفظ مکیل و موزون که یک معنای واضحی دارد، آن که اصلاً از جهت لغوی در آن بحثی وجود ندارد که مکیل و موزون یعنی چه؟ کسی نمیگوید شارع برای مفهوم مکیل در شرع خودش یک معنای جدیدی کرده غیر از معنای لغوی به معنای عرفی، یا برای لفظ موزون یک معنای جدیدی کردند غیر از معنای لغوی به معنای عرفی، این جوابی بود که مرحوم شیخ داد.[1]
ارزیابی اشکال مرحوم شیخ انصاری
وقتی فتوای این ،جماعت از فقها را میبینیم اینگونه نیست که مسئله، متقوّم بر نزاع مفهومی باشد تا بگوئیم این جواب، جواب از این استدلال است یعنی بگوئیم شما اشتباه کردید، این حرف را در صورتی میزنید که نزاع مفهومی است، در حالی که نزاع ما مفهومی نیست، نه. این جماعت از فقها خودشان هم میدانند مفهوم مکیل و موزون روشن است و یک معنای جدید شرعی ندارد.بحث یک بحث دیگری است و آن اینکه میگویند ما مکیل را از حیث مصداق، چون وقتی شارع میگوید «المکیل یکال»، آیا باید بر عرف خاص زمان خود شارع حمل کنیم و بگوئیم اجناسی که در زمان رسول خدا مکیل بودند، مکیلاند یا اجناسی که آن زمان موزون بودند إلی یوم القیامه موزوناند، بحث در همین است و عبارت این است که «وجوب حمل اللفظ علی المتعارف عند الشارع»، نه اینکه بخواهند معنای حقیقت شرعیه را مستدل بگوید. میگوید اگر در عرف شارع این لفظ یک مصداق خاص دارد، باید حمل بر آن کرد. مثلاً صلاة؛ در لغت به معنای دعاست و یک معنای شرعی دارد، اما اگر گفتیم صلاة یک مصادیقی هم در زمان شارع دارد. در زمان شارع به دعای بر میّت هم صلاة میگفتند، نباید بگوئیم استعمالش در آن به معنای لغویاش است.
به بیان دیگر؛ این جماعت از فقها میگویند اصلاً ما کاری به مفهوم نداریم، بلکه ما نیز مثل شیخ انصاری قبول داریم که لفظ مکیل و موزون یک معنای جدید شرعی ندارد، اما میگوئیم اگر در باب ربا شارع گفت در مکیل ربا هست، این انصراف به مکیل مصداقی در عرف خود شارع دارد، اگر شارع گفت در موزون ربا هست، انصراف به موزون مصداقی در زمان شارع دارد.
یعنی اگر در زمان ما یک چیزی از مکیل بودن در زمان شارع خارج شده (و میگوئیم در آن زمان مکیل بوده و الآن مکیل نیست)، باز هم در آن ربا هست. اگر در آن زمان موزون بوده و در این زمان نیست، باز هم ربا هست. بالعکس؛ اگر یک چیزی مصداق مکیل در زمان رسول خدا نبوده، اما الآن مکیل است میگوئیم ربا نیست. این مستدل دنبال این نیست که بیاید مسئله حقیقت شرعیه را در اینجا بگوید. اگر هم مستدل اینکه ما میگوئیم اراده نکرده باشد، ما به جناب شیخ این را میگوئیم که شما برای این مطلب چه جوابی دارید؟
مثال دیگر؛ در خود «أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ» است، مگر جمعی از فقها نمیگویند مراد از بیع، مصادیق موجود متعارف در زمان شارع است؟ یا در «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ»، جمعی از فقها تصریح کردند که مراد از عقود، عقود متعارف در زمان شارع است. لذا اینها میگویند اگر الآن یک عقد جدیدی روی کار آمد، «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» شامل آن نمیشود.
آنجا هم کسی نمیگوید بیع حقیقت شرعیه دارد، کسی نمیگوید بیع مفهوم لغویاش روشن نیست، میگویند این بیع در زمان نزول آیه در زمان شارع یک مصادیقی دارد، عقود یک مصادیقی دارد که همان مصادیق را شارع اراده کرده و اگر بگوئیم الی یوم القیامه هر عقد جدیدی که صادر میشود، «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» شاملش میشود، میگویند نه، اینجا نیز همینطور است. میگویند مکیل و موزون موجود در زمان شارع. حالا اگر یک چیزی در زمان شارع نبوده یا ما نمیدانیم در زمان شارع مکیل بوده یا موزون؟ میگوئیم «مما اتفق علیه البلاد».
لذا مرحوم شیخ غیر از این اشکال (که نزاع ما در مفهوم نیست)، یک اشکال دیگری هم کرد و فرمود چرا شما میگوئید وقتی ما علم به معنای حقیقی شرعی نداریم، سراغ حقیقت عرفیه برویم، اینجا می شود مجمل و در اجمال باید برویم سراغ قواعد، این اشکال شیخ نیز وارد نمیشود؛ چون وقتی اینها بحث را روی مصداق میآورند، میگویند یک مصادیقی در زمان شارع بوده و ما میدانیم مکیل و موزون است، در درجهی اول همین است. اگر یک مصادیقی نبوده یا بوده، اینجا برویم سراغ «مما اتفق علیه البلاد»، اگر نشد برویم سراغ بلد الخاص.
به نظر ما ظاهر عبارت اینها همین است که میگویند ما نمیخواهیم بحث مفهومی کنیم، بلکه میگوئیم اگر یک لفظی در کلام شارع وارد شد، در درجهی اول باید حمل بر مصادیق متعارف همان زمان کرد، حالا اگر یک مصداقی در آن زمان متعارف نبوده، باید حمل بر «مما اتفقت علیه البلاد» کنیم، اگر اینطور نشد «لکل بلدٍ حکم نفسه». نتیجه آنکه؛ با این بیان، این نکته روشن شد این دو اشکالی که مرحوم شیخ به جمعی از فقها کردند برطرف میشود.
دیدگاه محقق اصفهانی در مسأله
مرحوم محقق اصفهانی در حاشیه مکاسب بعد از اینکه قبول کردند؛ 1) نزاع در مفهوم کیل و وزن نیست، 2) کیل و وزن، حقیقت شرعیه ندارد، 3) یک نکتهی لطیفی هم دارند که میفرماید شما را به اشتباه نیندازد این مطلب، اگر اشیاء از نظر شرع و عرف اختلاف دارند؛ شرع بگوید این مکیل است و عرف مکیل نداند یا بالعکس، بگوئیم پس اول معنای شرعی دارد! نه، این هم ملازمهی با حقیقت شرعیه ندارد.ایشان بعد از این سه مطلب، مطلب چهارمی دارد که خیلی کلیدی است، ایشان میفرماید: «و لیس کون الشیء مکیلاً أو موزوناً أمراً واقعیاً»؛ عنوان مکیل و موزون یک عنوان واقعی نیست، ما در شرع یک عناوین واقعی داریم و یک عناوین جعلی؛ مثلاً بلوغ یک عنوان واقعی است یعنی انسان از جهت بدنی به یک حدّی برسد که تحوّلی در او به وجود بیاید. یا غروب آفتاب، طلوع آفتاب، فجر، هلال، اینها یک عنوان واقعی است و عنوان جعلی نیستند.
فرق بین واقعی و جعلی چیست؟ ایشان میفرماید: «یکون نظر الشرع و العرف طریقاً إلیه»؛ اگر یک امر واقعی باشد، نظر شرع یا نظر عرف برای رسیدن به این واقع است یعنی عرف و شرع میآیند راهی را پیدا میکنند که ما به یک واقع برسیم، میگوید از کجا بفهمیم فجر را؟ شرع میگوید اگر خیط ابیض یا از خیط اسود تبیّن پیدا کرد، غروب را از کجا بفهمیم؟ «استتار القرص فی الافق»، اینها راههایی است که شرع داده. بلوغ را از کجا بفهمیم؟ احتلام، چون اینها یک امور واقعیه هستند شرع و عرف راههایی را که بیان کردند را به عنوان طریق برای رسیدن به یک امر واقعی است.
بعد میفرماید گاهی اوقات شرع عرف را تصویب میکند و گاهی اوقات هم تخطئه میکند، «بل امران جعلیان بنائیان»، میفرماید مکیل و موزون بودن، دو امر جعلی بنائی است یعنی جعل کردند گفتند این مکیل، این موزون، «فی بعض الاشیاء دون بعض الآخر عرفاً»، عرف می گوید این مکیل است و این موزون است، «و اعتبار الکیل فیما یکال و الوزن فیما یوزن شرعاً لا محاله یکون امضائیا لا تأسیسیاً».
خلاصه آنکه؛ ایشان ابتدا فرمود مکیل و موزون، یک امر جعلی عرفی است، امر واقعی نیست و ثانیاً اگر شرع گفت کیل در ما یکال و وزن در ما یوزن معتبر است، لا محاله این میشود امر امضائی. امضاء است و امر تأسیسی نیست، چرا امضاء است؟ چون گفتیم واقعیت ندارد و امر واقعی نیست. ایشان یک قاعدهای ارائه میدهد: «و لا جعل و لا بناء فی موضوع الاعتبار الشرعی إلا من العرف»؛ میفرماید در اعتبارات شرعیه هر جا پای جعل و بنا هست، عرف آمده این کار را کرده. البته یک جاهایی خود شارع میآید یک جعل شرعی هم میکند، در بعضی از احکام وضعیه مثلاً. ولی در اینجا مبدأ این اعتبار شرعی، یک موضوع و اعتبار عرفی و یک معنای عرفی است.
بنابراین، اگر یک چیزی واقعی شد، پای تأسیس به میان میآید، شارع ممکن است یک راهی تأسیساً قرار داده باشد. اما حالا که امر بنایی و جعلی است و قبل از شرع، عرف آمده این بنا و جعل را گذاشته، شارع هم اگر گفت وزن در موزون معتبر و کیل در مکیل معتبر است، مرحوم اصفهانی میفرماید «لا یکون إلا امضائیا»، شارع نیز امضا میکند جعل و بنای عرف را.
از اینجا محقق اصفهانی وارد این بحث میشود؛ عنوانش این است که میگوئیم حال یک جعل و بناء عرفی را شارع امضا کرده، کدام عرف را امضا کرده؟ اقوی همین است، سه احتمال وجود دارد؛ 1) اینکه عرف زمان رسول خدا را امضا کرده یعنی جعل و بناء در مکیل و موزون بودن در عصر شارع را امضا کرده، 2) شارع غالب را امضا کرده یعنی آنچه غالباً مکیل و موزون است. 3) شارع آمده در هر زمان، عرف آن زمان را امضا کرده یعنی شارع اصل اینکه «الکیل فیما یکال و الوزن فیما یوزن» را امضا فرمود، اما میگوید من زمان خاصی را نمیگویم، هر زمانی به اقتضای آن زمان، در هر زمانی گفتند مکیل من هم مکیل امضا میکنم، اگر گفتند موزون من هم موزون امضا میکنم.[2]
نظری ثبت نشده است .