درس بعد

دروس بیع - شرايط عوضين

درس قبل

دروس بیع - شرايط عوضين

درس بعد

درس قبل

موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیلة 9 (شرايط عوضين)


تاریخ جلسه : ۱۳۹۵/۱/۱۷


شماره جلسه : ۸۵

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • خلاصه بحث گذشته

  • ادامه بیان شیخ انصاری؛ مطلب چهارم

  • بیان یک مسأله مستحدثه

  • مطلب پنجم شیخ انصاری

  • مطلب ششم مرحوم شیخ

  • مطلب هفتم شیخ انصاری در مسأله

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


خلاصه بحث گذشته

بنا بر این شد که فرمایش مرحوم شیخ را در این بحث کاملاً ذکر کنیم اگرچه قبل از فرمایش شیخ یک اشاره‌ای به مبنا و دلیل و همچنین کلام مرحوم ایروانی کردیم. بیان شد که باید دید برداشت مرحوم شیخ انصاری و دیدگاه ایشان از این ضوابط کلی که در این روایات وجود دارد؛ مثل «نهی النبی عن الغرر»، یا «نهی عن بیع الجزاف» و همچنین روایاتی که در آن کیل و وزن را معتبر دانسته، چیست؟

تا اینجا سه مطلب را ذکر کردیم، ‌مطلب اول اصل اعتبار کیل بود که از روایات استفاده شد، در مطلب دوم شیخ فرمود ظاهر روایات این است که مسئله اعتبار کیل و وزن، ارتباطی به مسئله غرر ندارد حتی آنجایی هم که پای غرر در میان نیست، ظاهر روایات این است که کیل و وزن معتبر است و در مطلب سوم فرمودند اگر این روایات را حمل بر مورد غالب کنیم، نتیجه‌اش این می‌شود که کیل و وزن به جهت عدم تحقق غرر معتبر شده و در نتیجه طبق مطلب سوم، اگر در جایی بدون کیل و وزن مسئله‌ی غرر منتفی باشد (مثل آن دو سه موردی که مثال زدم)، فرمودند در اینجا ما قائل می‌شویم به اینکه کیل و وزن معتبر نیست.

ادامه بیان شیخ انصاری؛ مطلب چهارم

مرحوم شیخ در مطلب چهارم، درباره این فلوسی که عنوان درهم و دینار را دارد بحث می‌کنند (درهم، نقره است و دینار، طلا). در معاملات این کسی که یک دینار می‌دهد، دینار را به عنوان ثمن قرار می‌دهد، اصلاً نمی‌داند وزن این چقدر است؟ نمی‌داند این چند گرم، مثقال و یا چقدر طلا در این وجود دارد. آیا بگوئیم با اینکه عنوان طلا را دارد و طلا هم عنوان موزون را دارد، اگر این وزن نشود یا وزنش را ندانند، این معاملاتی که با درهم و دینار واقع می‌شود بگوئیم باطل است؟

مرحوم شیخ می‌فرماید نه، (از همین مطلب سومی که ما گفتیم)، می‌گوئیم در باب معاملاتی که فلوس مسکوکه را به عنوان ثمن قرار می‌دهند، علم به وزن این فلوس مسکوکه لازم نیست ولو اینکه اینها موزون هستند؛ یا نقره و یا طلا است، و شاهد بر اینکه اینها موزون هستند این است که در خود اینها ربا جریان پیدا می‌کند (آن‌گونه که مرحوم علامه در تذکره فرموده است)، اما وقتی که این فلوس در معامله به عنوان ثمن قرار می‌گیرد، «حکمها کالمعدود فی أنّ معرفة مقدار ماهیتها لا تتوقف علی وزنها»؛، می‌فرماید ولو به حسب الواقع موزون‌اند، اما عرف وقتی این را ثمن معامله قرار می‌دهد، آن را معدود شمرده و می‌گوید یک دینار، دو دینار، پنج دینار و معامله‌ی موزون با آن نمی‌کنند.

از این رو، اگر آن بایعی که جنسی می‌فروشد و این دینار را به عنوان ثمن می‌گیرد، علم به مقدار طلای موجود در این ندارد مانعی ندارد.

مرحوم شیخ می‌فرماید از این مطلب سوم (که ما گفتیم دائر مدار غرر قرار بدهیم)، آنجایی که بحث غرر نباشد، اگر این درهم و دینار را ولو موزون هستند و به خاطر موزون بودنش مسئله‌ی ربا در آن جریان دارد، اما وقتی عِوَض قرار می‌گیرد، نمی‌شود گفت چون ما وزنش را نمی‌دانیم، غرر وجود دارد (و تمام این معاملاتی که با درهم و دینار انجام می‌شود، چون طرفین نمی‌دانند وزن درهم و دینار چقدر است، پس معاملات باطل است)، بلکه وقتی با معدود بودن به میدان بیائیم، غرر منتفی می شود و غرری وجود ندارد.[1]

بیان یک مسأله مستحدثه

نکته‌ای که در اینجا به مناسبت کلام مرحوم شیخ باید عرض کرد این است که ما در پول‌های زمان خودمان، یک وقتی بحث این بود که این پول به عنوان پشتوانه‌ای که دارد الآن به عنوان معامله قرار می‌گیرد، مثلاً می‌گفتیم یک هزار تومانی معادل چه مقدار نفت است؟ اگر نفت پشتوانه‌اش باشد، یا معادل چه مقدار طلا است اگر طلا پشتوانه‌اش باشد، بعد این روش و این فکر سبب می‌شود که آنجایی هم که قرض می‌دهیم، در حقیقت می‌گوئیم این یک میلیونی که  معادل مثلاً ده گرم طلا است را به شما قرض دادیم و بعداً می‌گویند آن روزی که مدیون می‌خواهد ادا کند، باید معادل روزش را بپردازد. همین حرفی که امروز در بازار و در قوانین هم تا حدّی آمده است. مثلاً قدرت خرید را می‌گویند ولو اینکه قدرت خرید غیر از پشتوانه است، این را نباید مخدوش کرد (که ما این مسئله را چند سال پیش مفصل بحث کردیم).

در مقابل، عده زیادی از بزرگان می‌گویند اصلاً در معامله، این پولی که شما می‌دهید نه پشتوانه‌ی او ملحوظ است (اصلاً آن بایع نمی‌داند پشتوانه‌ی این چقدر است و خودِ دهنده‌ی پول هم نمی‌داند) و نه قدرت خرید در آن ملحوظ است؛ زیرا قدرت خرید هم در ایام مختلف متغیر می‌شود، اینها اصلاً ملحوظ نیست، بلکه این به عنوان اینکه دولت آمده این را مال قرار داده و این یک مالیّت اعتباریه‌ی مستقله پیدا کرده، به این عنوان معامله می‌شود. شبیه همین فرمایشی که مرحوم شیخ انصاری اینجا دارد.

بنابراین، مرحوم شیخ می‌فرماید درهم و دینار یا فلوس ولو موزون است، ولی توجه به وزن نمی‌شود، توجه می‌شود به اینکه این به حسب المعدود مالیّت دارد، یک دینار کمتر از دو دینار است، دو دینار کمتر از سه دینار است، این را معامله‌ی معدود می‌کنند، نمی‌گویند این پشتوانه‌اش چیست؟ وزنش چه مقدار است.

مطلب پنجم شیخ انصاری

مرحوم شیخ در مطلب پنجم تقریباً نتیجه گیری کرده و می‌فرماید بالأخره ما اگر ملاک را، مسئله‌ی غرر شخصی قرار دادیم، اینجا معرفت وزن و کیل و مقدار وزن و کیل لازم است و «هذا قریبٌ فی الغایة» یعنی خیلی نزدیک است یعنی اگر ما باشیم و ظاهر این روایات، بگوئیم ملاک غرر شخصی است، کیل و وزن لازم است، اما بعد می‌گویند: «إلا أن الظاهر کونه مخالفاً لکلمات الاصحاب فی موارد کثیرة»؛ ظاهر این است که این با کلمات اصحاب در موارد زیادی مخالف است.

جای بسی تعجب است که مطلب پنجم ایشان با مطالب قبل سازگاری ندارید یعنی قبلاً عکسش را فرمود. گفته‌اند یا خود کیل و وزن موضوعیت دارد، اصلاً کاری به غرر نداریم (یعنی اگر کیل و وزن موضوعیت داشت، می‌گوئیم چه غرر باشد و چه نباشد، شارع می‌گوید در معامله‌ای که مبیع از جنس مکیل است باید کیل شود، در معامله‌ای که مبیع موزون است باید وزن شود؛ چه غرر باشد و چه نباشد)، اما اینجا در این «بالجمله» می‌فرماید اگر ما ملاک را غرر قرار دادیم، کیل و وزن لازم است، این مطلب یک مقداری با مطلب قبل ایشان سازگاری ندارد.[2]

معلوم می‌شود گوشه ذهن مرحوم شیخ این بوده که روایات می‌گوید در مکیل باید کیل شود و در موزون باید وزن شود، مطلقا؛ اعم از اینکه غرر بیاید یا نیاید یعنی حتّی در جایی که اگر کیل هم نشود غرری وجود ندارد معامله باطل است؛ زیرا کیل و وزن امرش دائر مدار غرر نیست، این را قبلاً فرمودند، اما در این مطلب پنجم می‌فرمایند هر جا غرر باشد، باید کیل و وزن باشد، ولی ظاهر کلمات اصحاب مخالف است.

مطلب ششم مرحوم شیخ

در مطلب ششم می‌فرماید: «لو قلنا بأنّ المناط في اعتبار تقدير المبيع في المكيل و الموزون و المعدود بما يتعارف التقدير به هو حصول الغرر الشخصي، فلا إشكال في جواز تقدير كلٍّ منها بغير ما يتعارف تقديره به إذا انتفى الغرر بذلك، بل في كفاية المشاهدة فيها من غير تقدير أصلًا»[3]؛ اگر ما گفتیم روایات می‌گوید مکیل را باید کیل کرد، موزون را باید وزن کرد، برای اینکه غرر منتفی شود، بعد یک نتیجه‌ای می‌گیریم (یعنی باز در مطلب ششم می‌گویند نگوئیم برای کیل و وزن موضوعیت است، بگوئیم باز همان ملاک غرر است) و آن اینکه؛ اگر فرض کردیم یک مکیلی با وزن، غررش از بین رفت، یک موزونی با کیل غررش از بین رفت، اگر با غیر آن جنس خودش غرر منتفی شد، باید بگوئیم اشکالی در صحت آن وجود ندارد.

زیرا وقتی شما ملاک را می‌گوئید غرر، یعنی همان مطلبی که ما قبل از کلام شیخ عرض کردیم که اگر ملاک را غرر گرفتیم یعنی اگر مکیل را اصلاً نه کیل کنیم، نه وزن و نه عدّ، «هذا غررٌ، هذا جزاف»، اما اگر مکیل را گفتیم وزن می‌کنیم، می‌گوئیم این گندم موزون است، حال یک پیمانه‌ای کنار می‌گذاریم می‌گوئیم طبق این پیمانه معامله کنیم می‌گوئیم ده تا از این پیمانه هزار تومان، اینجا غرر هم وجود ندارد، جهالت برطرف شده. فعلاً همین که در ذهن شیخ بوده، غرر شخصی است. می‌گوئیم وقتی غرر شخصی نبود و الآن متبایعین می‌دانند چه مقدار پول در مقابل چه مقدار گندم است، معامله صحیح است.

مرحوم شیخ می‌فرماید: «بل لا یبعد» که بگوئیم مشاهده هم کافی است، می‌بینم اینکه جلوی من هست، می‌گوید این را من به تو ده هزار تومان می‌فروشم، می‌گویم مانعی ندارم و قبول می‌کنم، با مشاهده می‌فهمم حجم آن کم یا زیاد است، اما نمی‌دانم چند کیلو است، خُب ندانم! ولی غرری در اینجا وجود ندارد.

بنابراین، خود مرحوم شیخ تصریح می‌کند و می‌فرماید اگر بگوییم ملاک، مسئله‌ی غرر است، یعنی اگر در مکیل کیل معتبر است برای اینکه غرر منتفی شود، پس بیائیم یک قاعده درست کنیم بگوئیم به هر وسیله‌ای که غرر منتفی می‌شود، اگر در مکیل به وزن غرر منتفی بشود، به وزن انجام بدهیم، اگر یک وقتی در مکیل با عدّ، یا در عدّ با مکیل غرر منتفی شود، معامله صحیح است و غرر شخصی ملاک است.

غرر شخصی یعنی دو نفر بدانند چه چیز را در مقابل چه چیزی قرار می‌دهند، یک وقت می‌گوید ده میلیون بده در مقابل یک کیسه‌ی کوچک گندم، این کار را انجام نمی‌دهد، اما یک وقتی می‌گویند نگاه کن اینجا پر از گندم است ده میلیون بده، مشتری هم قبول می‌کند. مرحوم شیخ می‌فرماید مکیل را می‌شود هم با سایر تقادیر معامله کرد و هم به وسیله‌‌ی مشاهده. بعد که این را بیان می‌کنند دو مرتبه برمی‌گردند به همان حرف خودشان و می‌فرماید: لکن تقدّم که ظاهر اخبار این است که اعتبار کیل در مکیل و اعتبار وزن در موزون، ربطی به غرر ندارد و دائر مدار غرر نیست.

تا اینجا اگر از شما پرسیدند نظر مرحوم شیخ درباره اخبار کیل و وزن چیست؟ آیا این اخبار را دائر مدار غرر می‌داند یا خیر؟ جواب این است که ایشان اخبار را دائر مدار غرر ندانسته و برای خود کیل و وزن موضوعیت قائل است. بعد می‌گوئیم آیا از اخبار استفاده می‌شود که کیل و وزن، موضوعیت دارد یا از اخبار مسئله‌ی غرر استفاده می‌شود.

مطلب هفتم شیخ انصاری در مسأله

مرحوم شیخ در مطلب هفتم اقوال را بیان کرده و می‌فرماید در اینکه آیا مکیل را می‌شود با وزن معامله کرد یا بالعکس، سه قول وجود دارد؛ 1) «جواز الکیل وزناً دون العکس»؛ اگر یک چیزی مکیل است می‌شود با وزن معامله کرد 2) جواز مطلق، مکیل با موزون، موزون با مکیل، معدود با موزون، هر چیز با هر چی. 3) عدم جواز مطلق.[4]

ایشان در مطلب هشتم یک «فالذی ینبغی أن یقال»[5] دارد که ان شاء الله فردا خواهیم گفت.

وصلّی الله علی محمد و آله الطاهرین


[1] ـ «و ممّا ذكرنا يتّجه عدم اعتبار العلم بوزن الفلوس المسكوكة؛ فإنّها و إن كانت من الموزون و لذا صرّح في التذكرة بوقوع الربا فيها إلّا أنّها عند وقوعها ثمناً حكمها كالمعدود في أنّ معرفة مقدار ماليّتها لا تتوقّف على وزنها، فهي كالقليل و الكثير من الموزون الذي لا يدخله الوزن. و كذا شبه الفلوس من المسكوكات المركّبة من النحاس و الفضّة كأكثر نقود بغداد في هذا الزمان. و كذا الدرهم و الدينار الخالصان؛ فإنّها و إن كانت من الموزون و يدخل فيها الربا إجماعاً، إلّا أنّ ذلك‌ لا ينافي جواز جعلها عوضاً من دون معرفة بوزنها؛ لعدم غرر في ذلك أصلًا. و يؤيّد ذلك جريان سيرة الناس على المعاملة بها من دون معرفة الأغلب بوزنها. نعم، يعتبرون فيها عدم نقصها عن وزنها المقرّر في وضعها من حيث تفاوت قيمتها بذلك، فالنقص فيها عندهم بمنزلة العيب؛ و من هنا لا يجوز إعطاء الناقص منها؛ لكونه غشّاً و خيانة. و بهذا يمتاز الدرهم و الدينار عن الفلوس السود و شبهها حيث إنّ نقصان الوزن لا يؤثّر في قيمتها، فلا بأس بإعطاء ما يعلم نقصه. و إلى ما ذكرنا من الفرق أُشير في صحيحة ابن عبد الرحمن، قال: «قلت لأبي عبد الله(عليه السلام): أشتري الشي‌ء بالدراهم فاعطي الناقص الحبّة و الحبّتين؟ قال: لا، حتّى تبيّنه. ثمّ قال: إلّا أن تكون نحو هذه الدراهم الأوضاحيّة التي تكون عندنا عدداً.» كتاب المكاسب (للشيخ الأنصاري، ط - الحديثة)، ج‌4، ص: 216-215.

[2] ـ «و بالجملة، فإناطة الحكم بوجوب معرفة وزن المبيع وكيله مدار الغرر الشخصي قريب في الغاية، إلّا أنّ الظاهر كونه مخالفاً لكلمات الأصحاب في موارد كثيرة.» همان، ص217.

[3] ـ «لو قلنا بأنّ المناط في اعتبار تقدير المبيع في المكيل و الموزون و المعدود بما يتعارف التقدير به هو حصول الغرر الشخصي، فلا إشكال في جواز تقدير كلٍّ منها بغير ما يتعارف تقديره به إذا انتفى الغرر بذلك، بل في كفاية المشاهدة فيها من غير تقدير أصلًا. لكن تقدّم: أنّ ظاهر الأخبار الواردة في هذا الباب اعتبار التقدير من غير ملاحظة الغرر الشخصي؛ لحكمة سدّ باب الغرر المؤدّي إلى التنازع، المقصود رفعه من اعتبار بعض الخصوصيّات في أكثر المعاملات زيادة على التراضي الفعلي حال المعاملة.» همان، ص219.

[4] ـ «اختلفوا في جواز بيع المكيل وزناً و بالعكس و عدمه على أقوال، ثالثها: جواز المكيل وزناً، دون العكس؛ لأنّ الوزن أصل الكيل و أضبط، و إنّما عدل إليه في المكيلات تسهيلًا. فالمحكيّ عن الدروس في السلَم جوازه مطلقاً، حيث قال: و لو أسلم في المكيل وزناً و بالعكس فالوجه الصحّة؛ لرواية وهب عن الصادق(عليه السلام)، و كأنّه أشار بها إلى رواية وهب، عن جعفر، عن أبيه، عن عليٍّ(صلوات الله عليهم)، قال: «لا بأس بسَلَف ما يوزن فيما يكال، و ما يكال فيما يوزن». و لا يخفى قصور الرواية سنداً ب‍ «وهب»، و دلالةً بأنّ الظاهر منها جواز إسلاف الموزون في المكيل و بالعكس، لا جواز تقدير المسْلَم فيه المكيل بالوزن و بالعكس، و يعضده ذكر الشيخ للرواية في باب إسلاف الزيت في السمن.» همان، ص219-220.

[5] ـ «فالذي ينبغي أن يقال: إنّ الكلام تارةً في كفاية كلٍّ من التقديرين في المقدّر بالآخر من حيث جعله دليلًا على التقدير المعتبر فيه، بأن يستكشف من الكيل وزن الموزون و بالعكس. و تارة في كفايته فيه أصلًا من غير ملاحظة تقديره المتعارف. أمّا الأوّل، [التقدير بغير ما تعارف تقديره به من حيث جعله طريقا إلى ما تعارف فيه] فقد يكون التفاوت المحتمل ممّا يتسامح فيه عادة، و قد يكون ممّا لا يتسامح فيه: أمّا الأوّل، فالظاهر جوازه، خصوصاً مع تعسّر تقديره بما يتعارف فيه؛ لأنّ ذلك غير خارج في الحقيقة عن تقديره ممّا يتعارف فيه، غاية ما في الباب أن يجعل التقدير الآخر طريقاً إليه. و يؤيّده رواية عبد الملك بن عمرو، قال: «قلت لأبي عبد الله(عليه السلام): أشتري مائة راوية من زيت، فأعترض راوية أو اثنتين فأزنهما، ثمّ آخذ سائره على قدر ذلك. قال: لا بأس». استدلّ بها في التذكرة على جواز بيع الموزون عند تعذّر وزنه بوزن واحد من المتعدّد و نسبة الباقي إليه، و أردفه بقوله: و لأنه يحصل المطلوب و هو العلم. و استدلاله الثاني يدلّ على عدم اختصاص الحكم بصورة التعذّر، و التقييد بالتعذّر لعلّه استنبطه من الغالب في مورد السؤال، و هو تعذّر‌ وزن مائة راوية من الزيت؛ و لا يخفى أنّ هذه العلّة لو سلّمت على وجهٍ يقدح في عموم ترك الاستفصال إنّما يجب الاقتصار على موردها لو كان الحكم مخالفاً لعمومات وجوب التقدير، و قد عرفت أنّ هذا في الحقيقة تقديرٌ و ليس بجزاف. نعم، ربما ينافي ذلك التقرير المستفاد من الصحيحة الآتية في بيع الجوز، كما سيجي‌ء. و أمّا لو كان التفاوت ممّا لا يتسامح فيه، فالظاهر أيضاً الجواز مع البناء على ذلك المقدار المستكشف من التقدير إذا كان ذلك التقدير أمارةً على ذلك المقدار، لأنّ ذلك أيضاً خارجٌ عن الجزاف، فيكون نظير إخبار البائع بالكيل. و يتخيّر المشتري لو نقص. و ما تقدّم من صحيحة الحلبي في أوّل الباب من المنع عن شراء أحد العِدلين بكيل أحدهما قد عرفت توجيهه هناك. هذا كلّه مع جعل التقدير الغير المتعارف أمارةً على المتعارف. و أمّا كفاية أحد التقديرين عن الآخر أصالةً من غير ملاحظة التقدير المتعارف، فالظاهر جواز بيع المكيل وزناً على المشهور، كما‌ عن الرياض؛ لأنّ ذلك ليس من بيع المكيل مجازفةً، المنهيّ عنه في الأخبار و معقد الإجماعات؛ لأنّ الوزن أضبط من الكيل، و مقدار ماليّة المكيلات معلومٌ به أصالةً من دون إرجاعٍ إلى الكيل. و المحكي المؤيّد بالتتبّع-: أنّ الوزن أصلٌ للكيل، و أنّ العدول إلى الكيل من باب الرخصة؛ و هذا معلوم لمن تتبّع موارد تعارف الكيل في الموزونات. و يشهد لأصالة الوزن: أنّ المكاييل المتعارفة في الأماكن المتفرّقة على اختلافها في المقدار ليس لها مأخذ إلّا الوزن؛ إذ ليس هنا كيلٌ واحدٌ يقاس المكاييل عليه. و أمّا كفاية الكيل في الموزون من دون ملاحظة كشفه عن الوزن، ففيه إشكالٌ، بل لا يبعد عدم الجواز، و قد عرفت عن السرائر: أنّ ما يباع وزناً لا يباع كيلًا بلا خلاف، فإنّ هذه مجازفةٌ صرفة؛ إذ ليس الكيل فيما لم يتعارف فيه، وعاءً منضبطاً، فهو بعينه ما منعوه من التقدير بقصعةٍ حاضرةٍ أو مل‌ء اليد؛ فإنّ الكيل من حيث هو لا‌ يوجب في الموزونات معرفة زائدة على ما يحصل بالمشاهدة، فالقول بالجواز فيما نحن فيه مرجعه إلى كفاية المشاهدة. ثمّ إنّه قد علم ممّا ذكرنا: أنّه لو وقعت معاملة الموزون بعنوان معلوم عند أحد المتبايعين دون الآخر كالحقّة و الرطل و الوَزْنة باصطلاح أهل العراق، الذي لا يعرفه غيرهم، خصوصاً الأعاجم غير جائز؛ لأنّ مجرّد ذكر أحد هذه العنوانات عليه و جعله في الميزان، و وضع صخرة مجهولة المقدار معلومة الاسم في مقابله، لا يوجب للجاهل معرفة زائدة على ما يحصل بالمشاهدة. هذا كلّه في المكيل و الموزون. و أمّا المعدود: فإن كان الكيل أو الوزن طريقاً إليه، فالكلام فيه كما عرفت في أخويه. و ربما ينافيه التقرير المستفاد من صحيحة الحلبي عن أبي عبد الله(عليه السلام): «أنّه سئل عن الجوز لا نستطيع أن نعدّه؛ فيكال بمكيال ثمّ يعدّ ما فيه، ثمّ يكال ما بقي على حساب ذلك العدد؟ قال: لا بأس به». فإنّ ظاهر السؤال اعتقاد السائل عدم جواز ذلك في غير حال الضرورة، و لم يردعه الإمام(عليه السلام) بالتنبيه على أنّ ذلك غير مختصّ بصورة الاضطرار. لكن التقرير غير واضح، فلا تنهض الرواية لتخصيص العمومات؛ و لذا قوّى في الروضة الجواز مطلقاً. و أمّا كفاية الكيل فيه أصالةً: فهو مشكلٌ؛ لأنّه لا يخرج عن المجازفة، و الكيل لا يزيد على المشاهدة. و أمّا الوزن: فالظاهر كفايته، بل ظاهر قولهم في السلَم: «إنّه لا يكفي العدّ في المعدودات و إن جاز بيعها معجّلًا بالعدّ، بل لا بدّ من الوزن»: أنّه لا خلاف في أنّه أضبط، و أنّه يغني عن العدّ. فقولهم في شروط العوضين: «إنّه لا بدّ من العدّ في المعدودات» محمولٌ على أقلّ مراتب التقدير. لكنّه ربما ينافي ذلك تعقيب بعضهم ذلك بقولهم: «و يكفي الوزن عن العدّ»؛ فإنّه يوهم كونه الأصل في الضبط، إلّا أن يريدوا هنا الأصالة و الفرعيّة بحسب الضبط المتعارف، لا بحسب الحقيقة، فافهم.» همان، ص220-225.

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .