درس بعد

دروس بیع - شرايط عوضين

درس قبل

دروس بیع - شرايط عوضين

درس بعد

درس قبل

موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیلة 9 (شرايط عوضين)


تاریخ جلسه : ۱۳۹۵/۱/۱۶


شماره جلسه : ۸۴

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • خلاصه بحث گذشته

  • دیدگاه مرحوم ایروانی در مسأله

  • دیدگاه شیخ انصاری در مسأله

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


خلاصه بحث گذشته

بحث در این است که در مواردی که یک مبیعی عنوان مکیل را دارد، آیا در معامله می‌شود به غیر کِیل (یعنی با وزن) معلوم و معامله انجام شود، یا اگر مبیعی موزون است با کیل انجام شود و در معدودات نیز، اگر یک معدودی مثل تخم‌مرغ را با کِیل یا وزن معامله کردند، اینجا مسئله چگونه است؟ بیان شد در روایاتی که داریم دو عنوان وجود دارد؛ یکی غرر و یکی جزاف، چه این دو عنوان را، دو عنوان مستقل از یکدیگر بگیریم یا اینکه بگوئیم عنوان غرر به جزاف برمی‌گردد، یا جزاف به غرر، در هر دو صورت و در تمام این صور، چنین معامله‌ای نه عنوان غرر را دارد و نه عنوان جزاف را و غیر از این روایاتی که بحث غرر و جزاف هست، ما یک روایاتی داریم که خود مسئله‌ی کیل و وزن را معتبر می‌داند.

به بیان دیگر؛ در این بحث مجموعاً دو دسته روایات داریم؛ یکی روایاتی که عنوان غرر و جزاف در آن وجود دارد،‌ یکی هم روایاتی که می‌گوید «لا تبعه إلا بکیلٍ». دیروز یک برداشتی از این روایات داشتیم و عرض کردیم آنچه از این روایات استفاده می‌شود این است که بدون کِیل نباید معامله بشود، اما استفاده نمی‌شود که به غیر کِیل یعنی به وزن یا عَدّ معامله باطل است، از روایات استفاده می‌شود آنچه که مکیل است، اگر اصلاً کیل نشود و همین‌طور بخواهد معامله شود این باطل است، اما اگر بخواهد وزن یا عَدّ بشود، از این روایات استفاده نمی‌شود که این هم باطل باشد.

دیدگاه مرحوم ایروانی در مسأله

مرحوم ایروانی در حاشیه مکاسب نیز همین استفاده‌ای که ما از روایات کردیم این استفاده را داشته است. ایشان می‌فرماید: «لکن لا یستفاد من الأخبار بعد الاغماض عما ذکرناه سابقاً»[1]، می‌فرماید ما قبلاً یک اشکالاتی را ذکر کردیم، بعد از اغماض از این اشکالات در مورد این روایات، «لا یستفاد إلا اعتبار التقدیر فی الجمله»؛ اجمالاً تقدیر لازم است، «دون خصوص التقدیر بما تعارف التقدیر به»؛ از روایات استفاده نمی‌شود آنچه که تقدیر به او متعارف است، با همان باید تقدیر شود، بلکه طبق این بیان و برداشتی که ما داریم، «یجوز علی ذلک تقدیر کلٍّ من المکیل و الموزون و المعدود بمقدار الآخر»؛ مکیل را با موزون، موزون را با مکیل، معدود را با کیل، کیل را با عَدّ، هیچ اشکالی ندارد.[2]

مرحوم ایروانی با همین دو سه سطر بحث را تمام می‌شود و می‌فرماید ما از روایات تقدیر فی الجمله یعنی اصل تقدیر را استفاده می‌کنیم و دو نتیجه می‌گیرند؛ نتیجه اول آنکه؛ اگر یک چیزی مکیل است، حالا طرفین گفتند با وزن معامله کنیم مانعی ندارد، اگر موزون است طرفین گفتند با کیل معامله کنیم مانعی ندارد، اگر معدود است و طرفین گفتند با وزن معامله کنیم مانعی ندارد. نتیجه‌ی دومی که می‌گیرد می‌فرماید حتّی وزن تخمینی هم کافی است یعنی می‌گوید این مالی که من دارم، تخمیناً سه کیلو است و همین کافی است.

عبارت ایشان این است: «یجوز علی ذلک تقدیر کل من المکیل و الموزون و المعدود بمقدار الآخر بل یجوز التقدیر بکیلٍ و وزنٍ اقتراحیٍ»، بگوئیم مثلاً این در حدود سه کیل یا سه کیلو است، دلیلش چیست؟ آنچه می‌خواهم توجه بفرمایید این دلیل مرحوم ایروانی است که می‌فرماید: «کل ذلک اخذاً بالعمومات»؛ ما «أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ» داریم، «تِجارَةً عَنْ تَراضٍ» داریم، «بعد عدم ثبوت التخصیص بأزید مما لا تقدیر فیه اصلاً»، می‌فرماید ما یک مخصص داریم در جایی که در مبیع اصلاً تقدیر نیست (مثلاً یک بسته‌ای است نمی‌دانیم چند کیلو است، تقدیر نیست اصلاً یعنی نه حقیقتاً و نه اقتراحاً)، این مخصص این عمومات می‌شود یعنی می‌گوئیم بیع صحیح است مگر در جایی که در مبیع اصلاً تقدیری نیست، اما در جایی که در یکی از این دو نوع تقدیر باشد، این معامله صحیح است. ایشان در پایان می‌گوید: «فیسقط إذن هذا البأس رأساً»، این بحث مفصلی که مرحوم شیخ اعظم انصاری در مکاسب دارند، اصلاً این بحث رأساً ساقط می‌شود.

تا اینجای بحث تقریباً نتیجه روشن است، ما اگر همین راه مرحوم ایروانی را برویم که قبلاً هم همین را رفتیم، منتهی ایشان دیگر اشاره‌ای به غرر و جزاف نکردند و اینها را در بحث تکمیل کردیم، اما الآن ولو دیروز هم گفتیم کلام مرحوم نائینی را در منیة الطالب ببینید، اما دیدم مثل سایر موارد ابتدا باید کلام مرحوم شیخ انصاری را مفصل مطرح کنیم.

دیدگاه شیخ انصاری در مسأله

مرحوم شیخ یک بحث کبروی در بحث مکیل و موزون دارد و آن اینکه آیا چیزی که مکیل است را می‌شود به عنوان موزون با وزن معامله روی آن انجام بدهیم یا چیزی که موزون است را می‌توانیم با کیل معامله روی آن انجام بدهیم یا نه؟ بحث بعدی که می‌کنند این است که معیار و ضابطه‌ی در کیل و وزن چیست؟ به چه دلیل بگوئیم گندم موزون است و مکیل نیست یا بالعکس، تخم مرغ معدود است و موزون نیست یا بالعکس، معیارش چیست؟ این را تعبیر می‌کنیم به بحث صغروی.

در این بحث کبروی، مطالبی که مرحوم شیخ بیان کردند در هشت مطلب خلاصه کردیم، ابتدا کلام مرحوم شیخ را ببینیم چه می‌فرماید، بعد برویم سراغ مطالبی که دیگران گفتند و در حواشی وجود دارد.

مطلب اول: مرحوم شیخ بعد از اینکه روایات در باب کیل و وزن را ذکر می‌کنند، می‌فرماید از مجموع این روایات استفاده می‌شود که اعتبار کِیل در نزد خود سائلی که در این روایات از ائمه(علیهم السلام) پرسیدند مسلم بوده و امام(علیه السلام) هم این اعتبار کِیل را تقریر فرموده است. به بیان دیگر؛ شرع آنچه را که در میان مردم بوده، این است که بعضی‌ها امور را با کیل انجام می‌دهند، با وزن انجام می‌دهند، بعضی‌هایش را با شمارش انجام می‌دهند، این مرتکز و متعارف بین مردم بوده و امام معصوم(علیه السلام) هم این امر را تقریر و امضا فرمودند.[3]

مطلب دوم: می‌فرماید آیا این اعتبار کِیل و وزن در این روایات، منوط به مسئله‌ی غرر شخصی است، به طوری که اگر در یک جا گفتیم غرر شخصی هم وجود ندارد، بگوئیم کِیل و وزن معتبر نیست؟! یا اینکه ما از این روایات استفاده می‌کنیم مکیل باید کیل شود، موزون باید وزن شود ولو اینکه غرر شخصی هم در میان نباشد.

به عبارت دیگر؛ باید ببینیم این روایاتی که کیل و وزن را معتبر کرده، برای رفع غرر شخصی است (که اگر گفتیم برای رفع غرر شخصی است به این معناست که آنجایی که غرر شخصی وجود ندارد، کیل و وزن اعتباری ندارد) یا اینکه اگر هم غرر شخصی نباشد، مکیل و موزون باید کیل و وزن شود که مرحوم شیخ همین دومی را اختیار کرده و می‌گوید ما از روایات استفاده می‌کنیم مبیعی که مکیل است، باید کیل شود ولو مسئله‌ی غرر شخصی هم در میان نباشد. مبیعی که موزون است باید وزن بشود ولو غرر شخصی در میان نباشد.

بعد می‌فرماید بله، مسئله‌ی رفع غرر شخصی به عنوان یک حکمت مطرح است یعنی حکمت اینکه مکیل باید کیل شود، موزون باید وزن شود این است که منجر به غرر شخصی نشود، اما معنایش این نیست که اگر غرری نبود بگوئیم کیل و وزن هم اعتباری ندارد.

یک فرعی را مرحوم شیخ مطرح کرده و به میدان می‌آورد و آن اینکه در ترازو یک مقدار گندم این طرف و یک مقدار هم آن طرف ترازو، بایع و مشتری هر دو می‌دانند که اندازه‌ی هم هستند، اما نمی‌دانند چقدر هست؟ ولی می‌دانند این مساوی است، هر دو طرف گندم است، یا اگر چیز دیگری وجود دارد از نظر قیمت مساوی است، زید گفت «بعتک هذا بهذا»، مرحوم شیخ می‌فرماید: «لو باع مقداراً من الطعام بما یقابله فی المیزان من جنسه أو غیره المساوی له فی القیمة»؛ اینجا معامله باطل است چون کیل و وزن نکردند، می‌دانند مساوی است، غرر هم در کار نیست (در اینجا تصریح می‌کنند به اینکه غرر وجود ندارد؛ چون هر دو مساوی هم هستند)، اما مقدار هر کدام را نمی‌دانند، مخصوصاً در ترازوهای قدیم.

مرحوم شیخ می‌فرماید ما بنا بر اینکه بیائیم از روایات، اصل اعتبار کِیل را استفاده کنیم و بگوئیم این منوط به مسئله‌ی غرر نیست که در نتیجه آنجایی هم که غرری نباشد، باز کیل و وزن معتبر است و این معامله باطل است، چون اینها کیل نکردند.[4]

مطلب سوم: می‌فرماید: «و یحتمل غیر بعیدٍ حمل الاطلاقات سیّما الاخبار علی المورد الغالب»؛ می‌فرماید ما یک احتمالی در اینجا می‌دهیم که احتمال غیر بعید و قابل قبولی است و آن اینکه ما این اطلاقات را حمل بر مورد غالب کنیم، مورد غالب کجاست؟ می‌فرماید غالباً برای رفع غرر تقدیر را انجام می‌دهند یعنی غالباً برای اینکه متبایعین در غرر قرار نگیرند می‌گویند مشخص کن پنج کیلو است یا چهار کیلو است و تقدیر را انجام می‌دهند.

در نتیجه (اگر ما روایات را حمل بر مورد غالب کردیم و گفتیم غالباً برای رفع غرر می‌روند سراغ تقدیر)، اگر در یک موردی بدون تقدیر غرر هم منتفی باشد می‌گوئیم آن معامله صحیح است، مثل همین مثال بالا که در یک کفه‌ی ترازو مقداری از گندم است و در کفه دیگر نیز مقداری از گندم است، این دو نفر فقط می‌دانند اینها مساوی‌اند، اما نمی‌دانند چند کیلو است! تقدیر وجود ندارد و غرری هم نیست، می‌فرماید روی این بیان بیائیم این معامله را تصحیح کنیم.

در مطلب دوم فرمود از این روایات استفاده می‌کنیم که کیل موضوعیت باشد، چه غرر باشد یا نباشد، وزن موضوعیت دارد، ربطی به غرر و عدم غرر ندارد، اما در مطلب سوم می‌فرماید اگر ما روایات را حمل بر مورد غالب کنیم (که غالباً برای رفع غرر تقدیر انجام می‌شود)، نتیجه‌اش این است که در جایی که غرر وجود ندارد اگرچه تقدیر هم نیست، اما می‌گوئیم همین مقدار که غرر نیست صحیح است. طبق مطلب دوم بیعِ مقداراً من الطعام به مقدار مساوی از آن طعام باطل است من دون کیلٍ، اما روی مطلب سوم همین بیع من دون کیلٍ صحیح است.

ایشان در ادامه مطلب سوم می‌فرماید: «لو فرض اندفاع الغرر بغیر التقدیر» اگر از یک راهی توانستیم غرر را بدون تقدیر مندفع کنیم، «کما فی الفرض المزبور»، همین مثالی که ذکر شد (دو مثال دیگر هم می‌زنند) مثال دوم: «کما إذا کان للمتبایعین حدسٌ قویٌ بالمقدار نادر التخلف عن الواقع»؛ اگر متبایعین آدم‌هایی هستند که با چشم می‌توانند بفهمند این سه کیلو است و حدسشان خیلی به ندرت تخلف پیدا می‌کند، ولو تقدیر هم نکردند و اینطوری معامله کنند (مثل اینهایی که در میدان نگاه که می‌کنند می‌فهمند این چند کیلو است و ذهنشان آماده است).

مثال سوم: «کما إذا کان المبیع قلیلاً لم یتعارف وزن المیزان لمثله»؛ مبیع اینقدر کم است که عرف دیگر این را وزن نمی‌کند، مثلاً یک کسی یک قاشق روغن می‌خواهد برای غذای امروزش، حالا قدیم هم هر روز می‌رفتند دمِ مغازه‌ها برای گرفتنِ روغن، مثل حالا نبود! یک مقدار روغن برای غذای روزشان می‌گرفتند، یک پولی می‌دهد و او هم دو قاشق روغن می‌دهد، بگوئیم روغن موزون است و شما وزن نکردید!! مرحوم شیخ می‌فرماید مانعی ندارد برای اینکه اینجا بدون تقدیر غرر مرتفع است، عرف می‌گوید این پول کم، این صد تومان که دادید یک قاشق بیشتر روغن نمی‌شود و کفایت می‌کند و نیازی به وزن کردن ندارد.

بعد می‌فرماید: منافاتی نیست بین اینکه یک شیئی از جنس مکیل و موزون باشد، اما در صحّت معامله کیل و وزن در او دخالتی نداشته باشد، یا به جهت قلّت دو حبه گندم یا سه حبه‌ی گندم را می‌خواهد بفروشد یا به جهت کثرت، مثال برای کثرت زدند «کزبرة الحدید»[5]، یعنی پاره آهن بزرگ، یک چیز خیلی بزرگ. قدیم اینطور بوده که نمی‌شد اینها را وزن کرد و الآن اینها را به راحتی وزن می‌کنند. می‌فرماید این هم بیائیم از همین راه بگوئیم ولو موزون است، اما به خاطر اینکه خیلی بزرگ است، همان‌طور که اگر دو سه تا حبه گندم را نمی‌گویند وزن کن چند مثقال است و همین‌طور بگوید ده حبه گندم یک تومان، ملاکش تراضی طرفین است، در جایی هم که این پاره آهنهای بزرگ بوده همینطور است.

پنج مطلب دیگر باقی مانده که تقاضا می‌کنم مکاسب را حتماً ببینید، مرحوم شیخ چقدر زحمت کشیده در این بحث‌ها تا نتیجه‌گیری کنیم.[6]

وصلّی الله علی محمد و آله الطاهرین

[1] ـ «لكن لا يستفاد من الأخبار بعد الإغماض عمّا ذكرناه سابقا إلّا اعتبار التقدير في الجملة دون خصوص التقدير بما تعارف التقدير به فيجوز على ذلك تقدير كلّ من المكيل و الموزون و المعدود بمقدار الآخر بل يجوز التقدير بكيل و وزن اقتراحيّ كلّ ذلك أخذا بالعمومات بعد عدم ثبوت التّخصيص بأزيد ممّا لا تقدير فيه أصلا فيسقط إذن هذا البحث رأسا‌.» حاشية المكاسب (للإيرواني)، ج‌1، ص: 198‌، چاپ جدید ج2، ص562.

[2] ـ نکته: مرحوم ایروانی یکی از فقهای بسیار قوی بوده و در فتوا هم بسیار حُرّ بوده، بسیار هم دقیق النظر است و شنیدید که در سن جوانی هم از دنیا رفته، حدود 45 سال داشته که از دنیا رفته، حاشیه مکاسب ایشان بسیار خوب است، من یادم هست یک وقتی می‌خواستم مکاسب را برای خواندن شروع کنم، با مرحوم والدمان مشورت می‌کردم. ایشان می‌فرمودند حاشیه ایروانی را حتماً کار کن.

[3] ـ «و كيف كان، ففي مجموع ما ذكر من الأخبار، و ما لم يذكر ممّا فيه إيماء إلى المطلب من حيث ظهوره في كون الحكم مفروغاً عنه عند السائل، و تقرير الإمام(عليه السلام)، كما في رواية «كيل ما لا يستطاع عدّه» و غيرها مع ما ذكر من الشهرة المحقّقة و الاتفاقات المنقولة كفاية في المسألة.»

[4] ـ «ثمّ إنّ ظاهر إطلاق جميع ما ذكر أنّ الحكم ليس منوطاً بالغرر الشخصي و إن كان حكمته سدّ باب المسامحة المفضية إلى الوقوع في الغرر. كما أنّ حكمة الحكم باعتبار بعض الشروط في بعض المعاملات رفع المنازعة المتوقّعة عند إهمال ذلك الشرط. فحينئذٍ فيعتبر التقدير بالكيل و الوزن و إن لم يكن في شخص المقام غرر، كما لو باع مقداراً من الطعام بما يقابله في الميزان من جنسه أو غيره المساوي له في القيمة؛ فإنّه لا يتصوّر هنا غرر أصلًا مع الجهل بمقدار كلٍّ من العوضين؛ لأنّه مساوٍ للآخر في المقدار. و يحتمل غير بعيد حمل الإطلاقات سيّما الأخبار على المورد الغالب، و هو ما كان رفع الغرر من حيث مقدار العوضين موقوفاً على التقدير، فلو فرض اندفاع الغرر بغير التقدير كفى، كما في الفرض المزبور، و كما إذا كان للمتبايعين حدس قويّ بالمقدار نادر التخلّف عن الواقع، و كما إذا كان المبيع قليلًا لم يتعارف وضع الميزان لمثله، كما لو دفع فلساً و أراد به دهناً لحاجة؛ فإنّ الميزان لم يوضع لمثله، فيجوز بما تراضيا عليه من التخمين.» كتاب المكاسب (للشيخ الأنصاري، ط - الحديثة)، ج‌4، ص: 214‌.

[5] ـ «و لا منافاة بين كون الشي‌ء من جنس المكيل و الموزون، و عدم‌ دخول الكيل و الوزن فيه، لقلّته كالحبّتين و الثلاثة من الحنطة، أو لكثرته كزبرة الحديد، كما نبّه عليه في القواعد و شرحها و حاشيتها.» كتاب المكاسب (للشيخ الأنصاري، ط - الحديثة)، ج‌4، ص: 215‌-214.

[6] ـ «و ممّا ذكرنا يتّجه عدم اعتبار العلم بوزن الفلوس المسكوكة؛ فإنّها و إن كانت من الموزون و لذا صرّح في التذكرة بوقوع الربا فيها إلّا أنّها عند وقوعها ثمناً حكمها كالمعدود في أنّ معرفة مقدار ماليّتها لا تتوقّف على وزنها، فهي كالقليل و الكثير من الموزون الذي لا يدخله الوزن. و كذا شبه الفلوس من المسكوكات المركّبة من النحاس و الفضّة كأكثر نقود بغداد في هذا الزمان. و كذا الدرهم و الدينار الخالصان؛ فإنّها و إن كانت من الموزون و يدخل فيها الربا إجماعاً، إلّا أنّ ذلك‌ لا ينافي جواز جعلها عوضاً من دون معرفة بوزنها؛ لعدم غرر في ذلك أصلًا. و يؤيّد ذلك جريان سيرة الناس على المعاملة بها من دون معرفة الأغلب بوزنها. نعم، يعتبرون فيها عدم نقصها عن وزنها المقرّر في وضعها من حيث تفاوت قيمتها بذلك، فالنقص فيها عندهم بمنزلة العيب؛ و من هنا لا يجوز إعطاء الناقص منها؛ لكونه غشّاً و خيانة. و بهذا يمتاز الدرهم و الدينار عن الفلوس السود و شبهها حيث إنّ نقصان الوزن لا يؤثّر في قيمتها، فلا بأس بإعطاء ما يعلم نقصه. و إلى ما ذكرنا من الفرق أُشير في صحيحة ابن عبد الرحمن، قال: «قلت لأبي عبد الله(عليه السلام): أشتري الشي‌ء بالدراهم فاعطي الناقص الحبّة و الحبّتين؟ قال: لا، حتّى تبيّنه. ثمّ قال: إلّا أن تكون نحو هذه الدراهم الأوضاحيّة التي تكون عندنا عدداً» و بالجملة، فإناطة الحكم بوجوب معرفة وزن المبيع وكيله مدار الغرر الشخصي قريب في الغاية، إلّا أنّ الظاهر كونه مخالفاً لكلمات الأصحاب في موارد كثيرة. ثمّ إنّ الحكم في المعدود و وجوب معرفة العدد فيه، حكم المكيل و الموزون، بلا خلاف ظاهر. و يشير إليه، بل يدلّ عليه: تقرير الإمام(عليه السلام) في الرواية الآتية المصرّحة بتجويز الكيل في المعدود المتعذّر عدّه. و يظهر من المحكي عن المحقّق الأردبيلي المناقشة في ذلك، بل الميل إلى منعه و جواز بيع المعدود مشاهدة، و يردّه رواية الجوز الآتية. و المراد بالمعدودات: ما يعرف مقدار ماليّتها بأعدادها، كالجوز و البيض، بخلاف مثل الشاة و الفرس و الثوب. و عدّ العلّامة البطيخ و الباذنجان في المعدودات، حيث قال في شروط السلم من القواعد: و لا يكفي العدّ في المعدودات، بل لا بدّ من الوزن في البطّيخ و الباذنجان و الرمّان، و إنّما اكتفى بعدّها في البيع‌ للمعاينة، انتهى. و قد صرّح في التذكرة بعدم الربا في البطّيخ و الرمّان إذا كان رطباً؛ لعدم الوزن، و ثبوته مع الجفاف، بل يظهر منه كون القثّاء و الخوخ و المشمش أيضاً غير موزونة. و كلّ ذلك محلّ تأمّل؛ لحصول الغرر أحياناً بعدم الوزن. فالظاهر أنّ تقدير المال عرفاً في المذكورات بالوزن لا بالعدد، كما في الجوز و البيض.» همان، ص215-218.

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .