موضوع: كفایة الاصول جلد دوم
تاریخ جلسه : ۱۳۷۵/۱۰
شماره جلسه : ۶۵
-
پاسخ چهارم به اشکال احتیاط در عبادات
-
کلام شیخ در اخبار من بلغ
-
اشکال مرحوم شیخ
-
کلام مرحوم آخوند
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
پاسخ چهارم به اشکال احتیاط در عبادات
تا به حال سه پاسخ به اشکال احتیاط در عبادات بیان شد و مورد بررسی قرار گرفت، مرحوم آخوند در این جلسه اشکال چهارم را مطرح می کنند.در این پاسخ به سراغ اساس این اشکال می رود، با تخریب مبنای اشکال دیگر جایی برای این اشکال باقی نمی ماند. اساس این اشکال این است که قصد قربت مانند بقیه شرایط در عبادت باید مورد لحاظ قرار گیرد. به عنوان مثال یک شرط استقبال است، یک شرط طهارت است، یک شرط ساتر است ویک شرط قصد قربت است.
قصد همان امري است که متعلق به همين عبادت است همان امري که متعلق به همين صلاة است. اگر قصد الامر و قصد القربه را مانند سائر شرائط دانستيم، اين اشکال پيش ميآيد؛ کسي که ميخواهد نماز احتياطي بخواند نميداند که به اين نماز، آيا امر متعلق شده يا نشده و نميتواند قصد امر متعلق به اين نماز را داشته باشد. چون امرش معلوم نيست، کسي که ميخواهد يک نماز احتياطي بخواند، امر معلوم نيست و در نماز هم ميگوييم قصد همان امري که متعلق به اين نماز است، لازم است؛ پس نميتواند قصد الامر کند و نميتواند احتياط تحقق پيدا کند.
اما اشکال این مطلب این است که همان طور که در بحث تعبدی و توصلی گذشت، قصد قربت با بقیه شرایط فرق می کند. قصد قربت از ماهیت نماز خارج است. عقل قصد قربت را دخیل در مامور به می داند. عقل می گوید در عبادت قصد قربت لازم است تا عبودیت محقق شود.
به عبارت اخري، قصد قربت از چيزهائي است که محصل غرض مولاست. يعني مولائي که امر ميکند به نماز خواندن، عقل ميگويد: اگر شما بيائيد نماز را بخوانيد؛ اما بگوييد من نه از اين بابي که مولا گفته نماز ميخوانم. اينجا محصل غرض مولا نيست. عقل ميگويد: آنچه که در تحصيل غرض مولا دخیل است، بايد اتيان شود. در نماز براي اينکه غرض مولا محقق بشود، بايد با قصد قربت و قصد امر خوانده شود. بنابراين مرحوم آخوند ميفرمايد: قصد امر اگر يک شرط است يا يک جزء داخل در ماهيت صلاة باشد اين اشکال پابرجاست.
يعني ديگر احتياط در اين صلاة که امرش براي ما معلوم نيست، امکان ندارد؛ اما اگر بگوئيم قصد قربت خارج از ماهيت است، ايشان ميفرمايد: وقتي ما مسئله قصد قربت را يک شرط عقلي دانستيم که در غرض مولا دخالت دارد، شما در مواردي که علم داريد، مولا امری کرده است، نماز را به قصد آن امر اتيان ميکنيد، در مواردي که احتمال وجود امر را ميدهيد، عقل ميگويد: شما ميتوانيد فعل را به رجاء وجود امر، به احتمال وجود امر، به رجاء مطلوبيت واقعي اتيان کنيد. ديگر در اينجا اشکالي وجود ندارد.
پس اشکال از اينجا متولد شد که ما وقتي ميخواهيم نماز را در آن احتياط کنيم، يک جزء نماز، قصد قربت است. قصد قربت يعني قصد امر، قصد امر جائي است که امر از طرف مولا براي ما معلوم باشد و ما در موارد احتياط نسبت به وجود امر شک داريم. پس احتياط امکان ندارد. چون وقتي امر براي ما مشکوک شد، يک جزء نماز براي ما مشکوک است. وقتي اين يک جزء براي ما مشکوک شد، قصد قربت براي ما محقق نميشود. لذا احتیاط در عبادات امکان ندارد؛ اما اگر گفتيم قصد قربت خارج از ماهيت صلاة است، خارج از حقيقت صلاة است. قصد قربت از شرائط عقليه است که چون در غرض مولا دخالت دارد، عقل ميگويد: بايد قصد قربت کنيد.
پس ما همان نماز ذات الأجزاء والشرائط را ميآوريم، به احتمال اينکه در واقع امري داشته باشد، به رجاء اينکه براي مولا مطلوب باشد. اين جوابي است که مرحوم آخوند در اينجا در متن کفايه خودشان عنوان ميکنند.
کلام شیخ در اخبار من بلغ
مرحوم شیخ معتقد است که اگر اخبار احتیاط نتواند مشروعیت احتیاط در عبادت را تصحیح کند، به اخبار من بلغ تمسک می کنیم و امکان احتیاط در عبادات را ثابت می کنیم. مفاد اخبار من بلغ این است که من بلغه عن النّبي صلّي الله عليه وآله وسلم، ثوابٌ. اگر کسی به نیت اینکه پیامبر عملی را فرموده اند: مثلا دعاء عند رویة الهلال را شک داشته باشد که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرموده اند؟ انجام دهد ثواب داده می شود. برخی بنابر اخبار من بلغ استحباب عمل را ثابت کرده اند لو آن طریق ضعیف باشد. چراکه بین ثواب و امر و محبوبیت تلازم وجود دارد و اقل آن ملازمه استحباب است.اشکال مرحوم شیخ
مرحوم شیخ اشکال می کنند که با این اخبار استحباب عمل ثابت نمی شود. ثوابی که داده می شود از باب انقیاد است. از مجموع فرمایشات شیخ این به دست می آید که برای مشروعیت در عبادت نیاز به امر داریم.کلام مرحوم آخوند
مرحوم آخوند ثابت کردند که نیاز به امر نیست و مانند بقیه شرایط نیست که داخل در مامور به باشد. از اين مطلب دو مسئله روشن مي شود: يک مسئله اين است که در جريان احتياط در عبادات نيازي به امر نداريم. بگوييم اين عبادت يک امري بايد به اين عبادت متعلق باشد تا اينکه احتياط در اين معلق امکان داشته باشد. چه امر باشد چه نباشد، آني که ميگويد قصد قربت معتبر است، عقل است. عقل ميگويد: آنجائي که امر معلوم وجود دارد، شما فعل را به داعي آن امر معلوم انجام بده؛ اما آنجائي که امر براي شما محتمل است، وجود امر در این عمل یا محتمل است یا نیست.آنجائي که امر نسبت به يک فعل محتمل است، عقل ميگويد: باز هم فعل را انجام بده، به رجاء وجود امر. به احتمال اينکه امر در واقع وجود دارد. اين فرد مهم است بين اينکه ما قصد قربت را يک شرط عقلي بدانيم و بين اينکه قصد قربت را يک جزئي از اجزاء مأمور به بدانيم، در همين است اگر يک جزء بدانيم اگر يک جزئي براي ما مشکوک شد، خود آن عبارت يعني آن مرکب، تحققش براي ما مشکوک است. اما اگر ما قصد قربت را خارج از مرکب بدانيم، بگوييم يک شرط عقلي است. اينجا ديگر تحقق مرکب مشکوک نيست. ميگوييم مرکب را دو گونه می توان آورد. به داعي آن امر معلوم بياوريد. آنجائي که احتمال ميدهيد صدور امر از مولا را، شما به داعي آن امر محتمل بياوريد.
در نتیجه نیاز به امر در مشروعیت احتیاط نداریم و اگر به دنبال امر باشیم این معنایش احتیاط نیست و اطاعت حقیقیه است. بین این دو تفاوت جوهری وجود دارد. اگر امر در مورد حتی احتیاط باشد سبب می شود اطاعت حقیقی شود ولی اگر امری در بین نبود و برای تحقق عبودیت عمل اتیان شود، امری در بین نبوده که به نامش را احتیاط گذاشته اند والا احتیاط دیگر معنا نداشت.
توضیح عبارت
«قلت»، اين قلت جواب چهارمي است که از آن ربما و يشکل است. اصلاً قلت جواب حقيقي ربما يشکل است، بين قلت و ربما يشکل سه جواب داده شد، قلت جواب خود آخوند است. «لا يخفى أنّ منشأ الإشكال هو تخيل كون القربة المعتبرة في العبادة»، مرحوم آخوند ميفرمايد: ما اولاً اساس اشکال را بايد بررسي کنيم و ما قيل که جوابش بود و ربما يشکل. قلت، اصلاً عرض کردم شما بعد از آن سطر ربما يشکل، قلت را بياوريد. قلت جواب آن ربما يشکل است. از حيث عبارتي و از حيث ترتيب هم جواب چهارم.منشأ اين اشکال تخيل اين است که قربت معتبره در عبادت مانند سائر شروط معتبره در عبارت است. يعني همانطور که استقبال يکي از شرائط معتبره شرعيه است، قصد قربت را هم بياييم يک شرط شرعي قرار بدهيم، يا بياييم يک جزء مأموربه قرار بدهيم يا جزء شرعي براي مأمور به قرار بدهيم. «مثل سائر الشروط المعتبرة فيها»، «مما»، ميگوييم سائر شرائط چه خصوصياتي دارد؟ «يتعلق بها الأمر المتعلق بها»، اصل شرائطي که متعلق به آن شروط معتبره امر متعلق به عبادت است. يعني امر به متعلق عبادت به آن شرائط هم متعلق است. «فيشكل جريانه حينئذ». جريانه، يعني جريان احتياط. جريان احتياط حالا مشکل ميشود.
«لعدم التمكن من قصد القربة المعتبر فيها»، تمکن از قصد قربتي که معتبر است اين قصد در عبادت وجود ندارد. مخصوص احتياط در عبادات، حالا عبادات نماز يا غيره و لذا همان جوابي که آنجا مرحوم آخوند ميدهد، همان جواب را از اين اشکال ميدهد. اساس بحث همين است. «و قد عرفت»، عرفت در بحث تعبدي و توسّلي، که « أنه فاسد»، أنّه يعني اين تخيل، فاسد است. ايني که بگوييم قصد قربت مانند سائر شرائط، حالا شرط دخيل در مأمور به هست، اين يک چيز فاسدي است. اصلاً قصد قربت مثل استقبال و اينها نيست. جزء مأمور به هم نيست. يک چيزي خارج مأمور به است و چيزي هست که عقل هم او را ميفهمد. «إنما اعتبر قصد القربة فيها»، در عبادت عقلاً، ميگوييم عقل از کجا قصد قربت را ميفهمد؟ عقل البته کاري به جزئيات ندارد، عقل هميشه قوانين کليه را ميگويد: عقل ميگويد: من ميگويم در باب اطاعت آنچه که در تحصيل غرض مولا دخالت دارد، بايد انجام بدهيد. اين کبرا را عقل ميگويد: صغرايش را هم ما ميدانيم که قصد قربت از اموري است که در غرض مولا دخالت دارد. «لأجل أن الغرض منها»، از عبادت، «لا يكاد يحصل بدونه». بدون قصد قربت حاصل نميشود.
اين مطلق القصد را که ما بحث نميکنيم ما قصد قربت را بحث ميکنيم، قصد قربت يعني قصد امر. ميگويد آني که در غرض مولا دخالت دارد تحصيل بکنيد. ما خارجاً تعبديات اين را ميدانيم تعبدي را اگر بخواهيم، تعريف بکنيم ميگوييم تعبدي يعني آن فعلي که اگر بخواهد غرض مولا حاصل بشود و امر مولا ساقط بشود، بايد به قصد قربت بياوريم، اين را خارجاً ميدانيم. در تعريف تعبدي اين را ميگوييم حالا ميخواهيم ببنيم آيا قصد قربت را خود شارع ميآورد جزء متعلق قرار ميدهد، يعني شارع ميگويد من امر ميکنم نماز بخوان، نمازت هم به قصد همين امري که من ميگويم باشد. آنجا گفتيم دور لازم ميآيد. بر روي اين مبنا اصلاً احتياط هم ديگر امکان ندارد. چون احتياط جائي است که امر مشکوک است اگر امر مشکوک شد قصد امر معنا ندارد.
ولي وقتي گفتيم نه، ما معناي تعبدي را ميدانيم ميگوييم مفروغ عنه است. ميگوييم بين تعبدي و توسلي فرق است. تعبدي آن فعلي است که غرض مولا ثابت نميشود، مگر با قصد قربت. حالا ميرويم سراغ امر. امر ميگويد هر چيزي که غرض مولا بدون او ساقط نشود او معتبر است، پس نتيجه ميگيريم قصد قربت يکي از شرائط عقليه است. تا اينجا توضيح اصل مبنا بود، اين «عليه» ميخواهد تطبيق بکند بر ما نحن فيه.
«و عليه كان جريان الاحتياط»، عليهِ، براي اينکه قصد قربت يک شرط عقلي است، جريان احتياط «فيه بمكان من الإمكان»، حالا اگر فيها بود اصح بود. جريان احتياط در عبادات مکان من الامکان. چرا؟ «ضرورة التمكن من الإتيان»، اين ميتواند اتيان بکند «بما احتمل وجوبه»، آنچه که احتمال وجوبش را ميدهد، «بتمامه و كماله»، همه را بياورد، «غاية الأمر أنه لا بد أن يؤتى به»، يعني به «محتمل الوجوب»، محتمل الوجوب آورده شود، «على نحو لو كان مأمورا به لكان مقربا»، اگر مأمور به باشد، اين مقرب باشد. «بأن يؤتى به بداعي احتمال الأمر»، آورده شود به داعي احتمال امر. اگر قصد امر را معتبر بدانيم يا طبق اين داعي احتمال امر يادداشت کنيد طبق مبناي صاحب جواهر است.
«أو احتمال كونه محبوبا له تعالى»، يا به همين احتمال اينکه محبوب براي خداوند باشد، طبق مبناي کساني که امر و قصد امر را معتبر نميدانند، قصد محبوبيت ذاتيه را کافي ميدانند. «فيقع حينئذ»، ببينيد يک فعلي آورديم به قصدي که محتمل الوجوب است به داعي اينکه يک امري دارد، حالا دو صورت دارد: اگر واقعاً امر هم داشته باشد اين فعل اطاعت ميشود. اگر واقعاً امري نداشته باشد اين فعل انقياد ميشود. «فيقع» يعني اين يقع اين فعل محتمل الوجوب حينئذ، حالائي که به اين داعي آورده شده «على تقدير الأمر به امتثالا لأمره تعالى» اطاعت خداوند «و على تقدير عدمه انقيادا لجنابه تبارك و تعالى»، اگر هم واجب نباشد، امري هم نباشد اين انقياد است. «و يستحق الثواب على كل حال»، علي کل حال يعني چه امري در واقع باشد يا چه نباشد، ثواب دارد. «إما على الطاعة أو الانقياد».
«و قد انقدح»، شروع به اشکال به مرحوم شيخ انصاري و تعريض به مرحوم شيخ ميکنند. ميفرمايند «انقدح بذلك»، بذلک يعني به همين که ما گفتيم قصد قربت از چيزهائي است که عقلاً دخالت دارد. «أنه لا حاجة في جريانه في العبادات إلى تعلق أمر بها»، احتياجي نيست در جريان احتياط در عبادت به تعلق امر به آن عبادت. ما گفتيم نيازي نداريم به اينکه امري متعلق باشد امري تعلق پيدا بکند. عرض کرديم اين تعريف به مرحوم شيخ است. در کتاب رسائل ميفرمايد: اولاً اين اوامر احتياط در مشروعيت احتياط در عبادات کافي است و ثانياً اگر اين اوامر احتياط مشروعيت احتياط کافي نباشدريال اخبار من بلغ صلاحيت اثبات مشروعيت را ندارد.
صلاحيت استحباب آن عملي را که عرض کرديم يک خبر ضعيفي اگر گفت دعاء عند رؤيت الهلال واجب است اين خبر موضوع اخبار من بلغ را درست ميکند. موضوع اخبار من بلغ چيست؟ بلوغ است. بلوغ يعني رسيدن يک خبر از طرف پيامبر به شما اين موضوع او را درست ميکند و اخبار من بلغ ميآيد استحباب آن فعل را درست ميکند وقتي استحبابش درست شد معنايش اين است که ما نسبت به آن فعل امر داريم.
آنگاه بعد از علم به اين امري که از اخبار من بلغ استفاده مي شود شيخ ميفرمايد احتياط در عبادت امکان دارد. مرحوم آخوند ميفرمايد: ما اصلاً نيازي به امر نداريم. ما براي اينکه بخواهيم يک احتياطي را در عبادت بکنيم نه اوامر احتياط را ميخواهيم، نه امري که از راه اخبار من بلغ بدست ميآيد و نه غير اينها، بعد بالاتر ميفرمايند.
«بل لو فرض تعلقه بها»، اگر فرض شود تعلق امر به اين عبادت، «لما كان من الاحتياط بشيء»، اين که احتياط نشد، «بل كسائر ما علم وجوبه»، سائر معلوم الوجوهات، شما نماز يوميه را علم به وجوبش داريد، وقتي نماز را علم داريد به وجوبش، ميخوانيد به آن بگوييم احتياط ميشود؟ خير . يا معلوم الاستحباب نماز شب را علم به استحبابش داريد انجام ميدهيد که نميشود به آن گفت استحباب که. «أو استحبابه منها كما لا يخفى». مرحوم شيخ ميگويد: براي جريان به احتياط در يک عبادت ما يک امري ميخواهيم اين را توضيحش را عرض کرديم. اگر اين امر آمد ولو اين امر باشد و لو اينکه شارع بگويد: اگر يک فعلي مشکوک الوجوب بود، آن فعل را انجام بدهد.
شما آمديد فعلي که مشکوک الوجوب است، يعني نميدانيد که واجب است يا واجب نيست. انجام داديد به داعي همين امري که مولا کرده است، اين اسمش احتياط نيست. مرحوم شيخ ميخواهد از راه اوامر احتياط نظير اين حرف را بزند بگويد شارع مگر لازم نکرده يا احتياط را مستحب نکرده است، همين امر به احتياط شما فعل مشکوک الوجوب را به نيت همين امر به احتياط انجام بدهيد. مرحوم آخوند ميگويد: اين اسمش احتياط نيست. اگر شما به نيت اين امر انجام داديد، اين فعلي است که به داعي امر معلوم ميشود، حالا امر معلوم ميخواهد امر وجوبي دارد يا امر استحبابي باشد. اين عنوانش ديگر عنوان احتياط نيست.
«فظهر أنه لو قيل»، روشن شد که اگر گفته شود قائل شيخ انصاري است. «بدلالة أخبار من بلغه ثواب»، از پيامبر اگر کسي ثوابي به او برسد يعني برسد که پيامبر فرمود عملي را که انجام بدهي ثواب دارد بر استحباب عملي که «على استحباب العمل الذي بلغ عليه الثواب و لو بخبر ضعيف لما كان يجدي»، اين لما کان جواب براي آن لو قيل است. «في جريانه»، احتياط «في خصوص ما دل على وجوبه أو استحبابه خبر ضعيف»، آنجائي که دليل داريم بر وجوب يا استحباب و امر ميآيد و موضوع اخبار من بلغ درست ميشود اينجا ديگر مسئله احتياط نيست، «بل كان عليه مستحبا» اسم کان آن ما دلّ علي وجوبه استحبابه هست، آنچه که دلالت بر وجوب يا استحباب دارد. «كسائر ما دل الدليل على استحبابه» استحباب بر آن عملي که بلغه الثواب. عملي که خبر ضعيف آمده ميگويد: اين عمل را اگر انجام بدهي ثواب دارد. «بل کان» آن ما دل بر اين استحباب، آن ما دل مستحباً ميشود. يعني مستحب نفسي، «کسائر ما دل الدليل علي استحبابه» سائر اموري که استحباب برايش دلالت دارد مثل نماز شب. اگر يک دليلي بگويد که نماز شب مستحب است، شما نماز شب را انجام داديد ميشود اسمش را احتياط بگذاريم؟ خير.
اينجا مرحوم آخوند ميگويد: همينطور است خبر ضعيف آمده ميگويد: دعاء عند رؤيت الهلال مستحب است. اگر کسي انجام بدهد فلان ثواب به آن ميرسد. خبر ضعيف آمده اين را ميگويد، موضوع اخبار من بلغ درست ميشود. نتيجه اين ميشود که اين فعلي که آن خبر ضعيف الان دلالت بر آن دارد خودش مستحب ميشود، مستحب مثل نماز شب ميشود. اگر آن فعل را انجام داديد، ديگر عنوان احتياط ندارد. لا يقال ميگويد: اين فعلي را که ما داريم انجام ميدهيم، دو تا عنوان دارد يک عنوان اولي خودش را دارد و يک عنوان ديگري دارد. عنوان اولي عنوان خودش بگوييم دعاء عند رويت الهلال را بگوييم، خودش را ما اگر بخواهيم انجام بدهيم اين ميشود استحباب و بحثي از احتياط ندارد.
اما اگر بعنوان اينکه محتمل الواقع است، يعني محتمل الاستحباب است به اين عنوان اگر انجام داديد اينجا ديگر چرا عنوان احتياط نداشته باشد.
«لا يقال هذا»، هذا يعني اين حرفي که شما در رد مرحوم شيخ زديد، «لو قيل بدلالتها على استحباب نفس العمل»، اگر قائل بشويم به دلالت اين اخبار در استحباب عمل. کدام عمل؟ «الذي بلغ عليه الثواب بعنوانه»، عملي که ثواب به عنوان آن عمل رسيده است و اما مستشکل ميگويد: «و أما لو دل على استحبابه لا بهذا العنوان»، نه به اين عنواني که بلغ الثواب. اين دعاء رؤيت الهلال دو تا عنوان دارد يک عنوان عنوان دعاء عند رؤيت الهلال که بلغ ثواب، به ما خبر رسيد که پيامبر صلی الله علیه و آله فرموده که اگر اين را انجام بدهيد، ثواب دارد عنوان بلغ دارد. تعبيري که خود مرحوم آخوند دارند «الذي بلغ عليه الثواب»، اما اگر دلالت بر استحباب بکند نه بعنوان بلغ عليه الثواب «بل بعنوان أنه محتمل الثواب»، به عنوان اينکه ما انجام بدهيم احتمال اينکه ثواب داشته باشد يک مسئله را مستشکل روي احتمال آورد.
مرحوم آخوند پافشارياش در رد بر شيخ روي علم است. ميگويد: شما اگر علم داريد اين عمل به اين عنوان مستحب است، شما هم به همين عنوان آورديد، فأين الإحتياط. شما اگر دعا عند رؤيت الهلال را آورديد به عنوان اينکه بلغه الثواب. خب اگر به اين عنوان آورديد، اين ديگر احتياط اسمش نيست. مستشکل ميگويد: نه به اين عنوان نميآوريم ما، دعاء عند رؤيت الهلال را ميآوريم به عنوان اينکه محتمل الثواب باشد. «لكانت دالة على استحباب الإتيان به بعنوان الاحتياط»، دلالت ميکند بر استحباب اتيان به آن عمل به عنوان احتياط مانند اوامر احتياط «كأوامر الاحتياط لو قيل بأنها للطلب المولوي»، اگر ما بياييم اوامر احتياط و اخبار در احتياط را بگوييم امر مولوي است، امر ارشادي نيست. چون اگر امر ارشادي باشد دلالت بر استحباب شرعي ندارد. اگر امر مولوي باشد حمل ميکنيم بر امر مولوي و حمل بر استحباب شرعي ميکنيم. پس اين خلاصه اشکال شد که مستشکل مسئله را روي وادي احتمال انداخت. اينکه اين فعل را بياوريم نه به عنوان اينکه بلغ الثواب، بلکه به عنوان محتمل الثواب است.
مرحوم آخوند از اين اشکال دو جواب ميدهند: اولا دلیلی بر اوامر احتیاطی نداریم، اوامرش توصلی است نه تعبدی. ثانیا؛ اگر اوامر احتیاط تعبدی باشد باز اشکال دور سر جای خودش باقی است و به همان که فرار می کردیم می رسیم.
«فإنه يقال» دو تا جواب ميدهيم. 1ـ اوامر احتياط از آن تعبديت استفاده نميشود. «إن الأمر بعنوان الاحتياط و لو كان مولويا لكان توصليا»، ولو اينکه مولوي باشد اما توصلي است و عبادي نيست. پس اگر قصد امر متعلق به احتياط کرديم آن امر امر احتياطي نيست. «مع أنه لو كان عباديا»، اگر عبادي باشد، «لما كان مصححا للاحتياط»، اين مصحح احتياط «و مجديا في جريانه في العبادات» و مجدي در جريان عبادات نيست، «كما أشرنا إليه آنفا.» چرا مجدي نيست؟ «للزوم الدور»، همان دوري که در اول ربما يشکل يعني در اول آن و حسن الاحتياط عقلاً لا يکاد يجدي، همان دوري که در آنجا گفتيم همان دور هم در اينجا مطرح ميشود.
نظری ثبت نشده است .