موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 3
تاریخ جلسه : ۱۳۸۸/۱۱/۷
شماره جلسه : ۶۲
-
نقد استاد بر کلام امام(رض) و کلام مرحوم خوئي و نقد برآن و بيان وجه چهارم در مسأله و مباحث اخلاقي.
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
-
جلسه ۱۱۳
-
جلسه ۱۱۴
-
جلسه ۱۱۵
-
جلسه ۱۱۶
-
جلسه ۱۱۷
-
جلسه ۱۱۸
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
کلام امام(رض) در مورد نقضهای مرحوم شیخ(ره)
بحث در این بود که مرحوم شیخ(ره) «بیع بلا ثمن» و «إجاره بلا أجرة» را بعنوان نقض بر قاعده إقدام ذکر کردند و فرمودند در این دو مورد، اقدام وجود ندارد، اما ضمان وجود دارد. برای اینکه فرض این است که ثمن نباشد یا أجرت نباشد، اما مع ذلک اگر مبیع در دست مشتری تلف شد، ضمان باشد. اینجا در بحث گذشته کلامی را از محقق اصفهانی(اعلی الله مقامه الشریف) بیان کردیم. در ادامه؛ بیان امام(رض) بود که نظر ایشان این است که بیع بلا ثمن و إجاره بلا أجرة، نه بیع است و نه اجاره است. و أصلا یک چیزی است که بمنزله عدم است و لغو است. «بیع بلا ثمن» یا «إجاره بلا أجرة» نه بیع است و نه عقد است تا بحث کنیم که آیا اقدام وجود دارد یا ندارد. بعبارة أخری؛ «بیع بلا ثمن» موضوعا از قاعده اقدام خارج است. إقدام جایی است که یک معاملهای، بیعی، عقدی باشد، اما اینجا معامله نیست، بیع نیست، عقدی نیست.نقد استاد بر کلام امام(رض)
این فرمایش امام(رض) مبتنی بر همان وجه اول از وجوه ثلاثهای است که محقق اصفهانی(ره) بیان کردند، یعنی اگر بایع، بیع را قصد کند، و این قصدش تا آخر هم باقی بماند، وقتی هم که میگوید بلا ثمن، قصدش، قصد بیع باشد، در این فرض چون اراده متنافیین میشود و قصد جدی تمشی نمیشود، لذا أصلا نه معامله است، نه عقد است و نه بیع است. اما جایی که وجه دوم باشد، که وجه دوم در کلام محقق اصفهانی(ره) این بود که قصد کند تملیک بلا عوض را، که همان هبه میشود و همچنین وجه سوم؛ که قصد میکند إسقاط ثمن را، این فرمایش امام(رض) دیگر روی وجه دوم و وجه سوم، فرمایش تامّی نیست. یعنی حاشیهای که ما بر فرمایش امام(رض) داریم این است که این کلام طبق وجه اول از وجوه ثلاثه که از محقق اصفهانی(ره) بیان کردند تام است.کلام محقق خوئی(ره)
نقد استاد بر کلام محقق خوئی(ره)
عرضی که نسبت به این بیان محقق خوئی(ره) داریم این است که این مبنی است بر وجه دوم از وجوه ثلاثه که محقق اصفهانی(ره) بیان کردند، یعنی جایی که بایع میگوید «بعتک» ، اما قصد هبه دارد، یا میگوید «آجرتک» اما قصد عاریه دارد. این روی همین وجه دوم از این وجوه ثلاثه صحیح است. تا اینجا دو قول مطرح شد؛ یکی قول امام(رض) است که این اصلا نه بیع، نه معامله، نه اجاره و نه عقد است، لغو محض است. قول دوم که قول محقق خوئی(ره) است که این هبه و عاریه، اصلا هبه فاسده و عاریه فاسده است.قول محقق نائینی(قده)
وجه چهارم در مسأله
یک احتمال چهارمی هم وجود دارد که أصلا بگوییم این «بعتک بلا ثمن»، هبه است اما هبه صحیحه، یا «آجرتک بلا اجرة»، عاریه است، اما عاریه صحیحه. دلیلش این است که در امور انشائی، آن امر اعتباری باید به یک نحوی ابراز و إنشا شود؛ حالا به هر لفظی که باشد، به هر صیغهای که باشد، صحیحه باشد یا غلط باشد. برخی این نظر را دارند و میگویند در إنشائیات باید آن امر اعتباری، به یک نحوی انشا شود. بعبارة أخری؛ در انشائیات میگویند لفظ خاص لازم نیست، لفظ صحیح لازم نیست، لفظی که عرف هم آن را برای معامله سبب بداند، لازم نیست، بلکه باید به یک نحوی ملکیت مال خودش را برای مشتری اعتبار کند و مقصود خودش را برساند، و لو با چندین قرینه، و لو غلط هم باشد، و لو عرفیت هم نداشته باشد. کسانی که این مبنا را دارند که در انشائیات، لفظ خاص و صحیح و عرفی معتبر نیست، میگویند «بعتک بلا ثمن»، هبهی صحیح است، «آجرتک بلا أجرة»، عاریهی صحیح است. اقوال چهارگانه در این مسأله را با مبانی آن عرض کردیم. روی آنها تأمّل و دقت کنید تا ببینیم تحقیق در مطلب که آیا بیع بلا ثمن به چه برمیگردد، و آیا در آن ضمان وجود دارد یا ندارد؟بحث اخلاقی: «حب و بغض نسبت به دنیا»
هفته گذشته، بحثی راجع به مسأله «حب الدنیا و بغض الدنیا» داشتیم. أساسا اگر کسی به آیات شریفه و روایات و سیره صالحین و عرفا و بزرگان مراجعه کند، میتواند به این نکته برسد که محوریترین و اساسیترین مطلبی که انسان را به خداوند تبارک و تعالی متصل میکند و بین انسان و خدا، ارتباط خوب و عمیق ایجاد میکند، «بغض دنیا» است، یعنی انسان در درونش حبّ دنیا نداشته باشد. آنچه که انسان را گام به گام، آرام آرام، و تدریجاً از خداوند دور میکند؛ «حبّ دنیا» است. باید ببینیم با همین ظواهر عبادی مختصری که داریم، نمازی که میخوانیم، بعضی از واجباتی که انجام میدهیم، در کنارش در شبانه روز چقدر گرفتار «حبّ دنیا» هستیم؟! آنگاه ببینیم آیا باز هم این نمازها میتواند اثر بگذارد یا نه؟ انسان وقتی به خودش نگاه میکند و حالات شبانه روزش را میبیند، از خوراکش، گفتارش، رفتارش، خوابش و اعمالش؛ همه مشحون از حبّ دنیاست. دائماً در درون انسان این تعلّق و حبّ دنیا؛ کار میکند. متأسفانه خیلی کم به فکر این هستیم که این مسأله را علاج کنیم. گاهی خیال میکنیم که مشکل ما با یک نماز، یا نماز جماعتی، یا یک نماز شب و یا یک قرائت قرآن تمام شد. این چنین نیست. خیلی مسأله عجیب است و واقعاً وحشتناک است.این روایت را مرحوم حاجی نوری(ره) در مستدرک، ج12، ص36 از ارشاد القلوب دیلمی نقل میکند؛ «الدَّیْلَمِیُّ فِی إِرْشَادِ الْقُلُوبِ، عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ(ع) عَنْ رَسُولِ اللَّهِ(ص): فِی خَبَرِ الْمِعْرَاجِ قَالَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یَا أَحْمَدُ لَوْ صَلَّى الْعَبْدُ صَلَاةَ أَهْلِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ یَصُومُ صِیَامَ أَهْلِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ یَطْوِی عَنِ الطَّعَامِ مِثْلَ الْمَلَائِکَةِ وَ لَبِسَ لِبَاسَ الْعَابِدِینَ ثُمَّ أَرَى فِی قَلْبِهِ مِنْ حُبِّ الدُّنْیَا ذَرَّةً أَوْ سُمْعَتِهَا أَوْ رِئَاسَتِهَا أَوْ صِیتِهَا أَوْ زِینَتِهَا لَا یُجَاوِرُنِی فِی دَارِی وَ لَأَنْزِعَنَّ مِنْ قَلْبِهِ مَحَبَّتِی وَ لَأُظْلِمَنَّ قَلْبَهُ حَتَّى یَنْسَانِی وَ لَا أُذِیقُهُ حَلَاوَةَ مَحَبَّتِی» ؛ از امیرالمؤمنین(ع) از وجود مبارک پیامبر(ص) در خبر معراج، پیامبر(ص) فرمود که خداوند متعال فرمود: اگر کسی به اندازه نماز تمام اهل آسمان و زمین نماز بخواند–البته امکان هم ندارد کسی بتواند این را انجام دهد، ولی شاید معنایش این باشد که اینقدر در نماز حضور قلب داشته باشد که ثواب این نمازش به اندازه ثواب نماز تمام اهل آسمان و زمین شود و إلا از جهت وقت و رکعات که نمیتواند این کار را انجام دهد. «لو» امتناعیه است، اما ممکن است مرادش کیفیت آن باشد-، و اگر روزه اهل آسمان و زمین را بگیرد، و مثل فرشتگان از طعام إعراض داشته باشد و خورد و خوراک را هم کنار بگذارد، در لباس هم یک لباس ظاهری و لباس عابدین را داشته باشد؛ حال اگر این شخصی که نماز این چنینی، روزه این چنینی، خورد و خوراک این چنینی، لباس این چنینی دارد، اما یک ذرّه از حبّ دنیا در قلبش باشد.
امروز درس ما تعطیل شود. گفتن این الان به زبان آسان است، اگر خود شما إنشاءالله به مرتبه استادی برسید، که دارید، در عمل خیلی مشکل است که یک روزی بیایم اینجا ببینم کسی نشسته اینجا دارد درس میگوید، من هم به راحتی بگویم امروز من وظیفه ندارم، سرم را پایین بیندازم بروم. چه هیاهویی راه میاندازم، چه آثاری بار میکنم. اصلا پیش خودم مینشینم میگویم دیگر آسمان به زمین آمد و تمام شد. ریشه تمام اینها حبّ دنیاست. اگر یک روز این درس و بحث از ما گرفته شود، حالا یک وقت واقعا به نگاه توفیق به آن نگاه میکنیم، که باید به همین نگاه باشد، اما خدای ناکرده اگر یک روز گرفته شد و دیدیم کسی اطرافمان نیست، یا یکجا میرفتیم نماز جماعت، دیدیم مثلا حالا گفتند نیایید نماز جماعت، آیا واقعا طوری هست که برای ما فرقی نکند، و مثل این باشد که فرض کنید اتاق شخصی خودمان که میرویم، بین اینکه این طرف اتاق بنشینیم یا آن طرف اتاق، هیچ برای ما فرقی نمیکند؟ آیا در این گونه امور هم واقعا این چنین است یا نه حبّ دنیا همه ما را احاطه کرده است؟ در این روایت معراج، خداوند میفرماید اگر چنین آدمی با این نماز و روزه و خوراک و پوشاک، اگر در قلب او یه ذره حب دنیا را ببینیم، این شخص دیگر «ادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی» را نصیبش نمیکنم. اگر قیامت هم جهنمی نباشد، اما دیگر در دار من، مجاور من نخواهد بود. واقعا معنای «مجاورت خدا» یعنی چه؟ «دار خدام یعنی چه؟ «جنّت خدا» یعنی چه؟ اینها چیزهایی است که حالا از بعضی از روایات یک گوشههایش را انسان میتواند بفهمد، اما هرگز انسان نمیتواند عمقش را بفهمد. بگوییم معنایش این است که خدا أصلا نمیخواهد این نزدیکش باشد؟ این واقعا چه درد و عقوبت بزرگی است؟
معنای «لا یجاورنی فی داری» این است که میفرماید من نمیخواهم این آدم قرب من باشد. أصلا هرچه هم برای تقرّب تلاش کند، من او را نمیخواهم. چه سقوطی از این بالاتر؟! چه بدبختی از این بالاتر؟! همیشه یکی از دعاهای ما این است که «الهی لا تطرد وجهک عنّی» ؛ خدایا اگر همه وجوه مردم از ما کنار رفت، همه هم به ما پشت کردند، اما تو به ما پشت نکن. اگر باورمان شود که وجه حقیقی، وجه خداست، وجه مردم، وجه اعتباری کاذب است، که همیشه دعا و اعتقادمان این است. اگر این اعتقاد را داشته باشیم، حالا خدا بگوید اگر حب دنیا در تو باشد، من هم از تو رو برمیگردانم. «وَ لَأَنْزِعَنَّ مِنْ قَلْبِهِ مَحَبَّتِی» ؛ اگر یک ذره از محبت من در قلب این آدم باشد، کمکم از او میگیرم. این هم عقوبت دوم. این که حالا عوام میگویند هم خدا میخواهی و هم خرما، خیلی حرف ریشه دار عمیقی است. نمیشود انسان هم دنیا را بخواهد و هم آخرت را، نمیشود انسان بگوید من میخواهم به مظاهر دنیا برسم، میخواهم کمبود نداشته باشم. درس خواندم، زحمت کشیدم، پس فردا به من میگویند تو در این مملکت چکاره هستی؟ من باید یک چیزی داشته باشم، این هواهای کاذب و این تخیلات واهی، تا جایی برسد که واقعاً طلبه به مدرک دل ببندد. میگوییم مدرک برای چه میخواهی؟! میگوید بالاخره باید بروم یک جایی درس بخوانم و یک حقوقی به من بدهند. مگر ما اعتقاد نداریم که خداوند متکفل رزق ماست؟ مگر ما اعتقاد نداریم رزق، دست خداست؟ حالا فرض کن شما مدرک گرفتید، بهترین مدرکهای علمی را گرفتید، همان روزی که به شما مدرک دادند، عاجز و مریض شدی، باید در خانه بیفتی. آن وقت رزقت را چه کسی به تو میرساند؟ همین چندی پیش من از حرم میآمدم، یک روحانی را دیدم جوان است، سنش هم کم بود، با عصا با یک وضعی راه میرود. به او گفتم چه شده است؟
گفت من فوق لیسانس مکانیک هستم. آمدم حوزه، سطح چهار حوزه هم هستم. اما به زحمت از خانه تا حرم میآیم. چرا ما این جوانب را دقت نمیکنیم؟ همه را میآوریم در این چیزهای ظاهری. البته من نمیگویم انسان تدبیر نکند، انسان برنامه نداشته باشد. ولی فقط اینها را مد نظر خودمان قرار ندهیم. اینها هم به حب دنیا برمیگردد. من وقتی این روایات را میدیدم، میگفتم انگار در نزد خدا هیچ چیزی مبغوضتر از حب دنیا در انسان نیست. ببینید این بندهای که خدا او را خلق کرده، به او این همه نعمت داده، حالا حب شیطان و حب دنیا را اختیار کرده است. أصلا انگار در عالم چیزی نزد خدا مبغوضتر از حبّ دنیا نیست، خدایی که انسان را خلق کرده، انسان باید عبد او باشد، باید هیچ حبّی غیر از حبّ مولا نداشته باشد، حالا حب دنیا داشته باشد؟؟!! «وَ لَأُظْلِمَنَّ قَلْبَهُ حَتَّى یَنْسَانِی» ؛ این قدر قلبش را تاریک میکنم که من را فراموش کند. واقعاً همین است. خداوند میفرماید «خلق لکم ما فی الارض جمیعا»؛ یا غرایزی را در انسان قرار داده است، یک سری امور را بعنوان محرم قرار داده است، نمیشود بگوییم إعراض از محرمات، اعراض از دنیاست. دنیا؛ همه مظاهر دنیا را میگیرد. مثلا «المال و البنون زینة الحیاة الدنیا» ؛ مال را خدا داده، انسان میگوید این مال، امانتی است که خدا به ما داده است، انفاق هم میکند. حالا اگر نسبت به همین مال، حب پیدا کرد، حب مال، مذموم است، اینکه بخواهد این مالش زیاد شود، بخواهد او بیشتر از دیگری مال داشته باشد. غرایز هم فقط در همین اندازه که «قوّ علی خدمتک جوارحی» باشد درست است، در همین اندازه در همین قوتی که انسان دارد و غذایی که انسان میخورد.
نظری ثبت نشده است .