موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 3
تاریخ جلسه : ۱۳۸۸/۱۲/۱۹
شماره جلسه : ۷۸
-
تذکر دو نکته پيرامون مباحث درس .
-
بحث اخلاقي هفته.
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
-
جلسه ۱۱۳
-
جلسه ۱۱۴
-
جلسه ۱۱۵
-
جلسه ۱۱۶
-
جلسه ۱۱۷
-
جلسه ۱۱۸
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
تذکر چند نکته
دلیل دیگر شیخ(ره) بر ضمان؛ یعنی «قاعده لا ضرر» را برای جلسه بعد مطالعه فرمایید. مرحوم شیخ(ره) وجه استدلال به این قاعده را بیان نکرده است. وجه استدلال به این قاعده را محقق اصفهانی(ره) در حاشیه مکاسب، ج1، ص324 بیان کرده است. همچنین دو تقریب، امام(رض) در کتاب البیع، ج1، ص421 آوردهاند.نکته اول
قبل از خواندن حدیث؛ چند نکته را عرض کنم. یک نکته راجع به این تقریری است که آقایان قبل از بحث انجام دادید. من تأکید میکنم همه در این تقریر شرکت کنید. توقع این نیست که یک نفر از اول تا آخر، خیلی دقیق و صحیح بیان کند. در حوزههای قدیم ما، بحثهای عمیق و مشکل را روز بعد، برخی از فضلا تقریر میکردند، و این تقریر؛ هم در تقویت کسانی که تقریر میکنند بسیار مؤثر است و هم کسانی که استماع میکنند. یکی از آثار بیان و نوشتن، این است که یک نظم فکری به انسان میدهد، یک ذهن منسجم برای انسان درست میکند، تا بیان نکنید و تا چیزی ننویسید، و به مجرد الفکر؛ ذهن انسجام پیدا نمیکند. لذا حتما هم بر بیان اهتمام داشته باشید و هم بر نوشتن اهتمام داشته باشید و این خیلی خوب بود.نکته دوم
نکتهی دوم این است که بحث خارج، یک بحثی نیست که یک مطلبی را ساده و خیلی پوست کنده؛ بقول بعضی از بزرگان، ساندویچی مطرح کنیم و برویم. این اصلا بحث خارج نیست. ما از اول بیع شروع کردیم و تا الان به مسأله 13 رسیدیم. اگر بخواهیم به دلیل یک اشارهای کنیم و ردّ شویم؛ الان باید کتاب البیع را تمام کرده باشیم. ولی با این روش أصلاً مسمای بحث خارج هم تحقق پیدا نمیکند. اگر واقعا میخواهید ملا شوید؛ باید در کلمات عمیق بزرگان مثل محقق اصفهانی، مرحوم امام، مرحوم آخوند و محقق نائینی(رحمهم الله) تأمّل و تعمّق کرد. کلماتی که امروز برای ما به عنوان سرمایههای بزرگی است. اینگونه نبوده که یک خطابهای باشد، این خطابه را نوشته باشند و به ما رسیده باشد. برای هر سطر، ساعتها فکر شده است و چقدر ذهن انسان را قوی میکند و به انسان قوت استدلال میدهد.من این ملاک را برای درس خارج عرض میکنم؛ اگر درسی شرکت کردید، بعد از یک ماه دیدید یک روزنههایی در ذهنتان باز میشود، خودتان احساس کردید یک قوت بیشتری پیدا میکنید، بدانید این درس به شما برای اجتهاد کمک میکند. اما اگر درسی باشد که فقط ذهن؛ انباری از مسائلی شود، اما ذهن خودش نتواند ورود به مسائل پیدا کند، این فایدهای ندارد. واقعا تمرکز روی این کلمات و این انظار -خود ما تجربه کردیم- خیلی مؤثر بوده. بزرگان ما همین راه را طی کردند و به مراتب قوی اجتهاد رسیدند. راه هم همین است. این که انسان بخواهد یک خلاصه و اجمالی بیان کند، این اثری برای او ندارد. بعضی از همین تقریراتی که الان در دست ما، محور مسائل عمیق اصولی است، در زمان خودشان میگفتند که کاش ما این را نمینوشتیم، این ضعیف است. ببینید آنها ذهنشان و توقعشان بالا بوده، دلشان میخواسته مطالب خیلی قویتر نوشته شود. پس باید از اینها استفاده کنیم و تا میتوانیم مطالعه کنیم.
بحث اخلاقی: «ترک دنیا»
در بحار الانوار، ج67، ص225، روایتی را از مجمع البیان از پیامبر خدا(ص) نقل میکند که «عَنِ النَّبِیِّ(ص) مَنْ کَانَتْ نِیَّتُهُ الدُّنْیَا فَرَّقَ اللَّهُ عَلَیْهِ أَمْرَهُ وَ جَعَلَ الْفَقْرَ بَیْنَ عَیْنَیْهِ وَ لَمْ یَأْتِهِ مِنَ الدُّنْیَا إِلَّا مَا کُتِبَ لَهُ وَ مَنْ کَانَتْ نِیَّتُهُ الْآخِرَةَ جَمَعَ اللَّهُ شَمْلَهُ وَ جَعَلَ غِنَاهُ فِی قَلْبِهِ وَ أَتَتْهُ الدُّنْیَا وَ هِیَ رَاغِمَة» ؛ کسی که همّ و غمّش دنیا و دنیا طلبی باشد؛ سه مشّخصه و سه شاخص دارد. انسان میتواند با اینها خودش را محک بزند ببیند که واقعاً همّش دنیا هست یا نه؟ یکی «فَرَّقَ اللَّهُ عَلَیْهِ أَمْرَهُ» ؛ کارهایش متفرق و متشتّت و بهم ریخته است. گاهی اوقات از بعضی افراد میپرسید چه میکنید؟ میگوید خودم هم نمیدانم چکار میکنم. اینکه انسان آرامش ندارد، اضطراب دارد، آدمی که مضطرب است نمیداند حرفی را بزند یا نزند، این کار را انجام دهد یا انجام ندهد، این کتاب را ببیند یا نبیند، این غذا را بخورد یا نخورد، اینجا برود یا نرود. البته فکر خیلی لازم است، انسان برای هر امرش فکر کند، اما اگر اینها به صورت متشتت و پراکنده همه وجود او را اشغال کند، مصداق این حدیث است. یک جایی است که انسان باید یک حرفی را برای اسلام بزند، تردیدی ندارد، نباید توقف کند، نباید تردید کند، باید بیان کند. یک کاری را باید انجام دهد، یک کاری را باید ترک کند، اما اگر واقعا این مضطرب الامور بود، این معلوم میشود که همّ و غمش دنیاست.«فقر» در اینجا؛ «فقر مالی» مراد نیست. شما ببینید یک کسی که میخواهد به مقام ریاست جمهوری برسد، برای مقام دست و پا میزند، در همه جای دنیا، وقتی ایام انتخابات میشود، این شخص حاضر است برود دست یک رفتگر خیابان را ببوسد. این کشف از آن فقرش میکند. اینکه اینقدر برای دنیای خودش تلاش میکند؛ «یتشبث بکل حشیش»؛ به هر چیزی متوسل میشود. یک شخصی که میخواهد پول زیاد پیدا کند، دنیا طلبی مالی دارد. البته مثالهای زیادی دارد؛ «دنیا طلبی مالی» دارد، «دنیا طلبی عنوان» و «دنیا طلبی شهوانی»، مصادیق زیادی دارد. این شخص نیازمندترین افراد است. به هر کسی، به هر چیزی، به هر وسیلهای تشبث پیدا میکند. به نظر من؛ این «وَ جَعَلَ الْفَقْرَ بَیْنَ عَیْنَیْهِ» ؛ معنایش فقر مالی فقط نیست. خیلی از دنیا طلبها هستند که به اندازه کوه، پول دارند، ولی همانی که به اندازه کوه، پول دارد، فقیرترین آدم است. اما کسی که همّ و غمّش خدا و آخرت باشد، و دنیا را به اندازه کفاف میخواهد، این عزت نفس دارد، این غنا دارد. لذا در ادامهی روایت میفرماید «مَنْ کَانَتْ نِیَّتُهُ الْآخِرَةَ جَمَعَ اللَّهُ شَمْلَهُ وَ جَعَلَ غِنَاهُ فِی قَلْبِهِ» ؛ یک احساس بی نیازی، تمام قلب او را فرا گرفته است.
بعد هم میفرماید: آدم دنیا طلب، حواسش جمع باشد؛ «وَ لَمْ یَأْتِهِ مِنَ الدُّنْیَا إِلَّا مَا کُتِبَ لَهُ» ؛ در منزل، همانی که برایش مقدر است به همان اندازه دارد، بیشتر از او هر چه هم تلاش کند نمیشود. در مال همینطور، در عنوان همینطور. شما ببینید ما در تاریخ روحانیت، بزرگانی را داشتیم که از «جهت علمی»، قابل مقایسه با مثلا أقران خودشان نبودند. اما آن اقرانشان، مرجعیت بسیار وسیعی پیدا کردند، اما آن شخص، یک نفر مقلد هم پیدا نکرد. حالا نمیخواهیم نام ببریم، ولی زیاد است. میتوانید تاریخ را بخوانید ببینید که افرادی داشتیم از جهت علمی خیلی قوی بودند، اما این عنوان و منصب برای اینها نیامد و آنها خودشان هم دنبالش نرفتند. هر کسی یک حضّ و بهرهای دارد. یک کسی در خطابه، منبرش میگیرد، یک کسی فرض کنید که در تدریس، یکی در تألیف، اینطور هم نیست که خدا اگر به او چیزی داد، به دیگری هیچ چیزی ندهد. نه یک چیزی هم به این داده که به او نداده. افرادی بودند بیست سال مرجع شیعه بودند و الان اسمی از آنها در حوزهها نیست. در همان زمان، بزرگانی بودند، الان کتابهایشان در قم و نجف محور تمام بحثهای بحث خارج است.
نظری ثبت نشده است .