درس بعد

کتاب البیع بر اساس تحریر الوسیله 3

درس قبل

کتاب البیع بر اساس تحریر الوسیله 3

درس بعد

درس قبل

موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 3


تاریخ جلسه : ۱۳۸۹/۲/۲۰


شماره جلسه : ۱۰۸

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • بررسی چهار عنوان در عاریه‌ی فاسد

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


بررسی مطلب سوم

ملاحظه فرموديد كه در بحث عاريه‌ي فاسد، سه مطلب بايد مسلّم باشد تا اين مورد، از موارد نقض «عكس قاعده» باشد. مورد سومی كه اشاره كرديم اين است كه اگر اين مال در دست مستعير تلف شد، به عنوان تلف، ضمان ثابت است. یعنی قائل شويم که به سبب تلف در يدِ مستعير، ضمان ثابت است. در توضيح اين مطلب عرض كرديم كه اگر كسي آن مبناي مرحوم شيخ انصاري(ره) را قائل شود كه فرمود در مقابل عموم «علي اليد» ، عقود صحيح خارج مي‌شود و عقود فاسد هم خارج مي‌شود، در صورتي كه در تحت عنوان استيمان مطلق مالكي در بيايد، چون شيخ(ره) فرمود اگر مالك، كسي را من غير عوضٍ و مجانا بر مالش امين قرار داد -كه از اين تعبير به استيمان مالكي كرديم-، چه در عقود صحيح و چه در عقود فاسد، اينجا ضمان نيست. اگر كسي در اينجا بگويد معير، مستعير را امين بر اين مال قرار داده و ما نیز آن استيمان مطلقي را كه شيخ(ره) فرموده را قبول كرديم، نتيجه‌اش اين است كه اين از عموم «علي اليد» خارج مي‌شود و اگر اين مال و اين صيد در دست مستعير تلف شد، مستعير ضامن نيست. اگر آن مبناي شيخ(ره) را قبول نكنيم كه مبناي ایشان اين است كه ما از أدله‌، يك عمومي را استفاده مي‌كنيم، «أن من لم يضمنه المالك و استأمنه علي ملكه فهو غير ضامنٍ» ؛ اگر كسي اين عموم را قبول نكند، اينجا مستعير يد بر اين مال پيدا كرده و فرض اين است كه عاريه هم عاريه‌ي فاسد است، پس اگر تلف شود، اينجا ضمان وجود دارد. يعني راه براي اثبات ضمان؛ عموم «علي اليد» است.

مگر اينكه كسي بگويد «علي اليد» از اينگونه امانات عرفي، انصراف دارد. «علي اليد ما أخذت» شامل اینگونه موارد نمی‌شود كه در عرف كسي به ديگري مالي را به عنوان عاريه يا امانت مي‌دهد و هيچ الزام شرعي يا عقلايي بر دادن اين مال در كار نيست. چون اين شخصی كه عاريه مي‌دهد، مي‌توانست از اول عاريه ندهد، الزامي به دادن عاريه نبود، نه الزام شرعي در كار است و نه الزام عقلايي. اگر قائل به انصراف شديم، آنگاه براي اينكه بگوئيم اگر اين مستعار در يدِ مستعير تلف شد، ضمان وجود دارد، ديگر وجهي براي ضمان نيست. پس مطلب سوم اين است كه ما اثبات كنيم كه اين مستعار وقتي در يدِ مستعير قرار مي‌گيرد، به مجرّد تلف، ضامن مي‌شود. اگر اين را گفتيم آن وقت اين نقض بر عكس قاعده است، عكس قاعده اين است كه «لا يضمن بصحيحه، و لکن يضمن في فاسده» بسبب تلف.

اينجا اگر كلام محقق اصفهاني(اعلي الله مقامه الشريف) را در حاشيه‌ي مكاسب ملاحظه كنيد، انصافاً خيلي مفصل بحث كرده‌اند، البته نه در حاشيه‌ي بر اين عبارت، در ابتدای بحث كه وارد مي‌شوند. پس مرحوم شيخ(ره) مي‌فرمايد عاريه‌ي فاسد، از موارد نقض «عكس قاعده» است، اگر ما مستند اين ضمان را تلف بدانيم، اما اگر مستند اين ضمان را وجوب الارسال بدانيم و بگوئيم وجوب الارسال بمنزلة الاتلاف است، اينجا ديگر نقض بر عكس قاعده نيست، چون نقض بر عكس قاعده جايي است كه موردش، مورد تلف باشد، اما اگر سبب ضمان، تلف نيست، مال هنوز در يدِ مستعير باقي است، تلف نشده، گفتيم مع ذلك مستعير، ضامن اين قيمت است كه قيمت را به معير بپردازد و منشأ ضمان را هم اين بگوئيم که شارع ارسال را بر مستعير واجب كرده، وجوب الارسال، خودش بمنزلة الاتلاف است و اين را منشأ براي ضمان قرار دهيم، ديگر اين عاريه‌ي فاسد ربطي به ما نحن فيه پيدا نمي‌كند و عنوان نقض بر عكس قاعده را ندارد.


بررسی چهار عنوان در عاریه‌ی فاسد

حالا خوب اينجا اين نكته را دقّت كنيد كه در عاريه‌ي فاسد، چهار عنوان وجود دارد. يكي؛ عنوان «اخذ»، همين كه مستعير گرفت. دوم؛ عنوان «وجوب الارسال»، سوم؛ عنوان «تلف»(كه خود به خود تلف شود)، چهارم؛ عنوان «ارسال خارجي» كه مستعير اين صيد را رها كند، كه اين عرفاً عين اتلاف است. اينكه ما بخواهيم حكم كنيم كه در مقابل اين صيد، علاوه بر كفاره‌اي كه بين خودش و خدا بايد بدهد، نسبت به معير و مالك ضامن است، منشأ ضمان چيست؟ آيا منشأ ضمان؛ نفس «اخذ» است كه بگوئيم اين «اخذ» يعني «اتلاف»، تا محرم گرفت، «اتلف مال الغير»؟ يا منشأ ضمان، عبارت از حكم شارع به «وجوب ارسال» است، بگوئيم وجوب الارسال ملازمه‌ي با اتلاف دارد؟ يا منشأ ضمان؛ «تلف خارجي» است که اين مال خود به خود تلف شود، يا منشأ ضمان؛ «ارسال خارجي» است.

در اين چهار عنوان بايد دقت كنيم. بياني كه ديروز از امام(رض) عرض كرديم اين بود كه مجرد تسليم و تسلم، موجب خروج از ملكيت معير مي‌شود. اينجا انصاف اين است كه از جاهاي دقيق است، منتهي آن را در كتاب الحج و كتاب العاريه بحث مي‌كنند. يك بحثش اين است كه آيا تسليم و تسلّم، موجب خروج اين صيد از ملك معير است؟ آيا وجوب الارسال، ملازمه‌ي با خروج از ملك دارد؟ امام(رض) يك نكته‌اي دارند(که دیروز بیان نکردیم) كه مي‌فرمايند بين وجوب ارسال و خروج از ملك، ملازمه نيست. شاهدي هم مي‌آورند كه مي‌فرمايند در مخمصه و ايام قحطي، اگر انسان اضطرار پيدا كرد مال ديگري را بخورد، خوردن مال ديگري، موجب خروج از ملك او نمي‌شود. حالا مالش را خورده و عين مالش نيست، بعداً بايد مثل يا قيمتش را بپردازد، اگر موجب خروج از ملك نمي‌شود.


بحث از سبب خروج از ملکیت و سبب ضمان

لذا اين را دقّت كنيد؛ يك بحث اين است كه آيا «وجوب الارسال» يا «خود ارسال»، سبب خروج از ملك مالك مي‌شود يا نه؟ مثل اينكه كسي برود آهويي را بخرد و به منزل بياورد، يا آهويي را صيد كند و بعد در هر دو فرض، اين آهو فرار كند. گفتيم فرقي نيست؛ چه جايي كه كسي مي‌رود خودش آهويي را مي‌خرد و به منزل مي‌آورد و درب خانه باز مانده و آهو فرا كرده، يا جايي كه خودش مي‌رود آهويي را صيد مي‌كند، باز آن آهو فرار كرد، اينجا باز اين موجب خروج از ملكيت نمي‌شود. يك بحث اين است كه آيا «اخذ المستعير» يا «وجوب الارسال علي المستعير» يا «خود ارسال خارجي»، مخرج از ملكيت هست يا نه؟ بحث ديگري كه داريم ديروز هم عرض كرديم كه مخرج از ملكيت نيست، أخذ اين صيد بر مستعير حرام است، اما مخرج از ملكيت نيست، وجوب الارسال هست، اما مخرج از ملكيت نيست و ملازمه‌ای ندارد. اما بحثي كه الآن داريم اين است كه آنچه كه سبب براي ضمان مي‌شود چيست؟ آيا نفس الاخذ سببٌ للضمان؟ آيا اين كه شارع فرموده بر مستعير، ارسال واجب است، خود «وجوب الارسال» و لو هنوز ارسال خارجي محقق نشده، آيا «وجوب الارسال» سبب ضمان است؟

آيا خود «ارسال خارجي» موجب براي ضمان است، آيا «تلف» موجب براي ضمان است؟ يا اين كه خیر! در باب عاريه‌ي فاسد، هيچیک از اينها موجب ضمان نيست. اگر فقيهي اثبات كرد در عاريه‌ي فاسد، هيچیک از اينها موجب ضمان نيست، اگر گرفت، ارسال براي او واجب است و حتي اگر خود به خود تلف شد و يا حتي ارسال خارجي كرد، گفتيم اينجا موجب براي ضمان نيست، اينجا ديگر اين مورد به عنوان نقض براي عكس قاعده مطرح نمي‌شود. اما اگر گفتيم يكي از اين عناوين، موجب ضمان است، باز هيچكدام از اینها ارتباطی به ما نحن فيه ندارد، الا آن مورد تلف. يعني اگر در ميان اين چهار عنوان، اثبات كرديم آنچه كه موجب براي ضمان است، تلف در يد مستعير است، آنگاه اين عاريه‌ي فاسد، كه مستعار در يدِ مستعير تلف شده، اينجا نقض براي عكس قاعده است.


کلام محقق اصفهانی(قده)

محقق اصفهاني(قده) بحث خيلي مفصلي دارد(حاشيه‌ي مكاسب، ج1، از صفحه 332 تا صفحه 337) و در آخر مي‌فرمايند «و من جميع ما ذكرنا اتضح أنّه لا دليل على الضمان بمجرد وجوب الإرسال، بل بإرساله إذا كان إتلافا عرفا»؛ خود شيخ(ره) در مكاسب وجوب الارسال را(نه ارسال خارجي) منشأ براي ضمان مي‌داند، ايشان مي‌فرمايد از آنچه كه ما ذكر كرديم روشن مي‌شود كه «وجوب الارسال» دليل براي ضمان نيست، بلکه اگر مستعير اين را ارسال كرد، ضامن است، تازه اگر عرف بگويد كه اين اتلاف است. در ذهن شريف ایشان اين بوده كه اگر مستعير بگويد من كه نمي‌خواهم اين را از بين ببرم، بلكه شارع به من گفته اگر نگه داري حرام است. وقتي شارع به من مي‌گويد حرام است كه نگه داري، من متلف نيستم، بلكه متلف آن جايي است كه خود انسان به اراده‌ی خودش مال ديگري را از بين ببرد. اما اگر من به امر شارع يك كاري كردم، اين موضوع «من أتلف مال الغير» در اينجا صدق نمي‌كند. اما مي‌فرمايند حالا اگر كسي گفت إتلاف عرفي در خود ارسال صدق مي‌كند، اينجا ضمان وجود دارد. بعد مي‌فرمايند ما وقتي به كلمات فقها مراجعه مي‌كنيم، مي‌فرمايند و لو اينكه كلمات فقها در اينكه آيا مرادشان وجوب الارسال است يا ارسال خارجي است، اطلاق دارد، اما ما بايد اين كلمات فقها را حمل بر خود «ارسال خارجي» كنيم، نه مجرّد وجوب ارسال. بعد هم مي‌فرمايند برخي از كلمات فقها هم متمركز شده روي تلف قبل از ارسال، كه اگر قبل از ارسال، اين مال در يدِ مستعير تلف شد، ضامن است.


طرق اثبات ضمان در کلام محقق اصفهانی(ره)

آنچه كه الآن در صدد آن هستیم، اشاره به شش راه است كه محقق اصفهاني(قده) براي ضمان ذكر كرده و غرضم از اشاره اين نيست كه حالا مفصلاً تمام اين شش راه را در اينجا بگوئيم، اين بايد در كتاب العاريه يا در كتاب الحج مطرح شود، اما مي‌خواهم عرض كنم كه يك فقيه چقدر دقت كرده و اين احتمالات را در اينجا مطرح کرده است، البته خود محقق اصفهاني(قده) در تمام آنها هم مناقشه مي‌كند.


طریق اول

راه اول اين است كه بگوئيم خود «وجوب ارسال»، ملازم با وجوب دفع بدل است. وقتی شارع مي‌گويد بر مستعير، ارسال واجب است، و لو هنوز خارجاً ارسال نكرده، اما عرفاً ملازمه دارد؛ همان زمان كه وجوب الارسال مي‌آيد، همان زمان، وجوب دفع بدل هم مي‌آيد. اين را تشبيه مي‌فرمايند؛ در باب معاطات روي قول كساني كه قائل به اباحه‌اند، مي‌فرمايند ما آنجا گفتيم اگر گفتيم اباحه‌ي جميع تصرفات، حتي تصرفات متوقف بر ملك، اگر گفتيم اينها هست، بايد قائل شويم كه من حين الاباحة ملكيت هم وجود دارد. نمي‌شود بگوئيم اباحه‌ي جميع تصرفات هست، تصرفات متوقفه‌ي بر ملك هم هست، اما ملكيت وقتي مي‌آيد كه آن تصرّف متوقف بر ملك انجام شود. از آن حيني كه اباحه مطلقه محقق شده، اباحه‌ي جميع تصرفات، حتي تصرفات متوقفه‌ي بر ملك، بايد بگوئيم از همان حين ملكيت مي‌آيد. شرعاً نمي‌شود بگوئيم كه شارع بر اين اباحه جميع تصرفات كرده، گفته براي تو همه‌ي تصرفات مباح است حتي متوقف بر ملك، اما ملكيت تو وقتي واقع مي‌شود كه بخواهی تصرف متوقف بر ملك را انجام بدهي، اما اگر انجام ندادي ملكيت حاصل نشده است. محقق اصفهاني(قده) مي‌فرمايد ما آنجا چنين مطلبي را گفتيم كه از آن زماني كه اباحه‌ي جميع تصرفات مي‌آيد، از همان زمان هم ملكيت مي‌آيد، اينجا هم همين را بگوئيم كه از آن زماني كه «وجوب الارسال» مي‌آيد، وجوب دفع البدل إلي مالكه نیز بيايد. سپس در این راه مناقشه مي‌كند، كه
خودتان مراجعه كنيد، ما فقط اجمالاً راه‌ها را بيان مي‌كنيم.


طریق دوم

راه دوم اين است كه بگوئيم وقتي ارسال بر مستعير واجب شد، دفع اين مال به معير شرعاً ممنوع است. وقتي شارع مي‌گويد بر تو ارسال واجب است، ديگر امتناع شرعي دارد كه به معير بدهی. بعد اين قانون را ضميمه كنيم، «الممنوعُ شرعاً، الممتنعُ شرعاً كالممنوع عقلاً، كالممتنع عقلاً» ؛ بگوئيم اين مال از همين حالا امتناع عقلي دارد و نمي‌شود به مالكش داد، لذا حالا كه امتناع عقلي دارد، اينجا بدل حيلوله را مطرح كنيم بگوئيم اين ضمان به عنوان بدل حيلوله است و حالا كه تمكّن از اداي خود مال ندارد، بدل حيلوله را بدهد. در مكاسب آنجا كه كسي مال ديگري را غصب مي‌كند و به دريا مي‌اندازد، اينجا اين مال هنوز از بين نرفته، در درياست و دسترسي به او امتناع دارد، مي‌آيد مي‌گويند اين غاصب يك بدلي به عنوان بدل حيلوله به مالك بدهد و اگر يك زماني آن مال را از دريا درآورد، عين مالش را بايد به مالك بدهد. الآن بايد به عنوان بدل حيلوله بپردازد، اينجا ضمان را به اين عنوان مطرح كنيم بگوئيم امتناع شرعي دارد، امتناع شرعي، مثل امتناع عقلي است، مادامي كه اين امتناع شرعي موجود است، بايد بدل حيلوله را به مالكش بپردازيم.


طریق سوم

راه سوم اين است كه شارع، ماليّت اين مال را إسقاط نكرده، اين صيدي كه الآن در دست محرم است، ماليّتش از بين نرفته، بلکه تشخّصش از بين رفته است. يعني مستعير نمي‌تواند عين مال را بشخصها به مالكش برگرداند، اما ماليّتش از بين نرفته و لذا بايد قيمتش را به معير بپردازد. اگر شارع اين را من جميع الجهات اسقاط كرده بود، ديگر من جميع الجهات ماليّت ندارد، نبايد در اينجا قيمتي بپردازد. بگوئيم شارع در اينجا مي‌فرمايد تشخّص و شخصيت عين اسقاط شده، اما ماليّت اسقاط نشده، يعني بگوییم وجوب الارسال، موجب اسقاط تشخّص است، اما موجب اسقاط ماليّت نمي‌شود. البته حق الناس باز مبتني بر اين است كه تشخّصش هم از بين نرفته باشد. یکی از وجوه جمع بين حق الله و حق الناس، همين است كه يكي از وجه‌هاي تشخص از بين رفته و ماليت مانده است. يك وجه ديگرش هم اين است كه بگوئيم شارع از يك طرف ارسال را واجب مي‌كند و از طرف ديگر اين مال، مالِ غير است و در دوران بين اينها، ما بايد حق الناس را رعايت كنيم و عين مال را به او برگردانيم.


طریق چهارم

راه چهارم این است که مي‌آيند در باب «أخذ» مي‌گويند «الاخذ من المعير سببٌ لوجوب الاتلاف»؛ خود اخذ، سبب وجوب اتلاف است. بگوئيم پس اين ضمان، بمجرد الاخذ در اينجا مي‌آيد، منتهي بگوئيم «أنّ الأخذ من المعير سبب لوجوب الإتلاف و الإيجاب سبب تشريعي للإتلاف، فيتحقّق وجوب دفع البدل عند تحقّق أول مقدمة مؤدية إلى التلف‌‌» ؛ بگوئيم و لو هنوز تلف نيامده، اما اولين مقدمه‌اي كه معدّي به اتلاف يا تلف است كه اولين آن؛ «اخذ» است، آنجا وجوب بدل مي‌آيد، يعني خود أخذ موجب ضمان نيست، بلکه أخذ، سببٌ لوجوب الاتلاف، ايجاب، سببٌ للاتلاف، إتلاف سببٌ للضمان. اين مقدّمات را كه بیان کردیم، در آخر مي‌گوئيم پس اين ضمان را كه شارع گفته، مربوط به آخرين مقدمه است كه «اخذ» است.


طریق پنجم

راه پنجم اين است كه بگوئيم چون ذي‌المقدمه‌اش «اتلاف» است، و لو هنوز اتلاف واقع نشده و وجوب ارسال هم نيامده، أما أخذ، سببٌ لوجوب الاتلاف، وجوب الاتلاف، سببٌ للاتلاف، و لو هنوز اتلاف خارجي نيامده، ضمان را منوط به مقدمه‌ي اول قرار دهيم كه «اخذ» است. «الأخذ من المعير سبب لوجوب الإتلاف الذي هو بحكم امتناع أداء العين إلى مالكها، فهو سبب لعدم التمكن من أداء العين فيكون مفوّتا، و التفويت كالإتلاف في الضمان‌‌» بگوئيم اينكه خود اصل سبب مي‌شود كه ديگر نتوان عين مال را به او داد، مي‌شود مفوّت سببٌ للضمان.


طریق ششم

راه ششم اين است كه اين حرفها را كنار بگذاريم و بگوئيم خود «اخذ»، «اتلاف» است. نفس اين كه محرم اين صيد را از معير مي‌گيرد، اتلاف است. «أنّ نفس أخذه إتلاف فيضمن بالأخذ لا بالإرسال‌‌» . اين شش راه را محقق اصفهاني(ره) بیان کرده است كه در همه آنها مناقشه مي‌كند و مناقشات ايشان هم درست است.


نتیجه بحث و نظر استاد

خلاصه‌ي مطلب اين است كه به نظر ما هم «وجوب الارسال» دليل براي ضمان نمي‌شود، ملازم با ضمان نيست. همانطور كه قبلاً گفتيم «وجوب الارسال» موجب خروج از ملكيت نمي‌شود و موجب ضمان هم نمي‌شود. اين مطلب كه خود محقق اصفهاني(ره) هم تصريح كردند؛ «ارسال خارجي، اتلاف عرفي است»، حالا ايشان قيد زد كه اگر عرف بگويد اتلاف است، به نظر مي‌رسد كه اتلاف است، و لو منشأ شارع هم هست، ارسال خارجي اتلاف است و بالارسالِه يتحقق الضمان. اما نسبت به تلف، همان مطلب كه بگوئيم «علي اليد» از اينگونه موارد انصراف دارد. ما نسبت به تلف، دليل محكمي برای ضمان پيدا نكرديم، چون بالأخره در اين كه آيا عموم «علي اليد» شامل اينجا مي‌شود يا نه، تمسك به عام در شبهه‌ي مصداقي مي‌شود، ما نمي‌دانيم اين موارد از يد در اينجا يدِ ضمان‌آور هست يا نه؟ روي اين مطلب كه بگویيم يدِ اماني و امانات عرفي از اين دليل «علي اليد» خارج است. پس به نظر مي‌رسد كه تلف در اينجا موجب ضمان نيست، و آنچه موجب ضمان است عبارت از «ارسال» است كه ربطي به ما نحن فيه ندارد.

و صلی الله علی سیدنا محمد و آله اجمعین.


برچسب ها :

نقض عکس قاعده ما یضمن توسط عاریه فاسده ملازمه بین وجوب ارسال و خروج از ملک معیر عاریه فاسد شرایط نقض عکس قاعده توسط عاریه فاسده چهار عنوان در عاریه‌ی فاسد منشا ضمان در عاریه صید به محرم اسباب خروج عاریه از ملک معیر طرق اثبات ضمان در کلام محقق اصفهانی در عاریه فاسده ملازمه وجوب ارسال با وجوب دفع بدل ممنوعیت دفع مال به معير شرعاً

نظری ثبت نشده است .