موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 3
تاریخ جلسه : ۱۳۸۹/۱/۲۸
شماره جلسه : ۹۲
-
دلیل سوم بر عکس قاعده:«موثق اسحاق بن عمار»
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
-
جلسه ۱۱۳
-
جلسه ۱۱۴
-
جلسه ۱۱۵
-
جلسه ۱۱۶
-
جلسه ۱۱۷
-
جلسه ۱۱۸
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
چکیده و نتیجه مباحث گذشته
اگر کسی تسلیط بلاعوض کرد، ممکن است از دلیل سلطنت این استفاده شود، ولی از این أدله استفاده نمیشود. از ادلهی استیمان که شیخ(ره) میخواهد استفاده کند، این را نمیشود استفاده شود. این فرمایش خوبی است که ما از حدیث «الناس مسلطون علی اموالهم» بگوئیم اگر مالک، کسی را بر مالش به نحو مطلق مسلط کرد، ضامن نیست. از این میشود استفاده کرد و حرف خوبی هم هست. منتهی این غیر از أدلهی استیمان است و از آن نمیشود استفاده کرد. پس تا اینجا ما دلیل «اولویت» را قبول کردیم و گفتیم اگر در یک عقد صحیحی ضمان نباشد، در فاسد آن به طریق اولی ضمان نیست. اما «ادلهی استیمان» را قبول نکردیم. یعنی تا اینجا ما عکس مرحوم شیخ(ره) نتیجه گرفتیم، چون ایشان «اولویت» را قبول نکرد و «ادلهی استیمان» را قبول کرد. امام(رضوان الله علیه) نه «اولویت» را قبول کردند و نه «ادلهی استیمان» را قبول کردند.
دلیل سوم بر عکس قاعده:«موثق اسحاق بن عمار»
سپس امام(ع) فرمود: اگر قیمت این عبد صد دینار باشد، بعداً قیمتش ترقی کرد و دویست دینار شد، این اضافه، مال کیست؟ گفتم برای مولای اوست. امام(ع) فرمود: همینگونه است، بر ضرر مولاست آنچه که به نفع مولاست. شاهد در این روایت چیست؟ شاهد این است که از این ذیل روایت، یک قانون کلی استفاده میشود و آن قانون کلی این است که «کل من له الغنم فعلیه الغرم» ؛ که یکی از قواعد فقهیه است که برای هر کس غنیمت هست، غرامت هم برای اوست. شبیه همان مثالی که در عرف خودمان هم میزنند «هر کسی خربزه میخورد پای لرزش هم مینشیند»، هر کسی نفعش را میبرد، ضررش را هم باید ببرد. آنگاه در ما نحن فیه که بحث عقد فاسد است، غُنم برای کیست؟ یک عقدی فاسد است، جنس را به مشتری دادید، یا بگوئیم در رهن فاسد یا اجارهی فاسد، عین در اختیار مشتری قرار گرفت، اگر این عین، اضافهی قیمت پیدا کرد، این غنیمت برای کیست؟ برای صاحب مال است. میگوئیم حالا اگر تلف هم شود، باید بر عهدهی او باشد، چرا بر عهدهی گیرنده باشد؟ «من له الغنم فعلیه الغرم» ؛ اگر در عقد فاسد، این عینی که دست مشتری یا مرتهن یا مستعیر است، اضافهی قیمت پیدا کرد و اگر نمایی داشت و این نما و اضافهی قیمت، مال مالک است، حالا این هم که تلف شده، بر گردن خود مالک باشد. این هم دلیل سوم برای اینکه در عقد فاسد، ضمان وجود ندارد.
نقد امام(رض) بر دلیل سوم
امام(رضوان الله علیه) بر این استدلال اشکال کردهاند و آن اینکه این ذیل روایت که دارد «کذلک یکون علیه ما یکون له»؛ ما قرینهای نداریم که این به عنوان علّت است و این را به عنوان یک قانون کلی از این روایت استفاده کنیم. بلکه به عنوان تقریب به ذهن سائل است. امام(علیهالسلام) میخواهد مقداری ذهن سائل را به مسأله نزدیک کند. بعد میفرمایند کما اینکه آن صدر روایت که «لو قتل قتیلاً»، تمام آن برای تقریب ذهن سائل است و به عنوان تعلیل نیست. آن وقت میفرمایند اگر ما بخواهیم ذیل روایت را به عنوان تعلیل قرار دهیم، تخصیص کثیر مستهجن لازم دارد؛ که باید کلیّهی موارد ضمان در برخی موارد مثل باب غصب و ید غیرمأذن و مواردی دیگر تخصیص بخورد. در باب غصب هم اگر غاصب مال کسی را غصب کرد، در این زمان اگر نمایی داشته باشد، نمایش مال مالک است، بگوئیم چون غنیمتش مال مالک است، اگر در ید غاصب تلف هم شود، آن هم مربوط به مالک باشد. در حالی که آنجا مسلماً غاصب، ضامن است، پس باید آنجا را استثناء کنیم. در ید غیر مأذون و لو غصب هم نباشد، مثلاً من فکر میکنم که این مال از خودم است و برداشتم و یقین داشتم که مال خودم است، اینجا ید غیر مأذون است، یا من میدانم که این مال دیگری است و فکر میکنم که دیگری به من اجازه داده که این مال را بردارم، آن را برمیدارم، و لو غصب هم نیست، اما ید غیر مأذون است، در ید غیر مأذون هم ضمان وجود دارد.در مقبوض به بیع فاسد همه گفتهاند که ضمان وجود دارد، حالا در مقبوض به بیع فاسد هم بگوئیم که این مبیع، مال مالک است و اگر ترقی قیمت پیدا کند و نما داشته باشد، مال بایع است. پس کالایی هم که تلف شود، مربوط به او باشد. امام(رض) میفرماید اگر ما بخواهیم این ذیل روایت را به عنوان تعلیل قرار دهیم، تخصیص کثیر مستهجن لازم میآید. ما قبلاً این را عرض کردیم که خود تخصیص کثیر، من حیث هو هو اشکالی ندارد، اما اگر به حدّ استهجان رسید اشکال دارد. جایی که عرف میگوید أصلاً لغو بود که بیاید یک کلی بگوید و این همه از آن خارج کند، اینجا هم همینطور میشود. پس این ذیل روایت که «یکون علیه ما یکونُ له» اگر این عنوان تعلیل را داشته باشد، استدلال به این روایت صحیح میشود، در حالی که این عنوان تعلیل را ندارد.
شرط مخالف مقتضای عقد
نظری ثبت نشده است .