درس بعد

مكاسب محرمه / نوع اول: حرمت معاوضه بر عین نجس

درس قبل

مكاسب محرمه / نوع اول: حرمت معاوضه بر عین نجس

درس بعد

درس قبل

موضوع: مکاسب محرمه


تاریخ جلسه : ۱۳۸۴/۹/۲۶


شماره جلسه : ۳۵

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • جمع دوم و سوم و چهارم میان روایات مانعه و روایات مجوزه در بیع عذره

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


بررسي جمع شيخ طوسي بين دو روايت

در جمع بين آن دو روايت، مطالبي که بايد عنوان مي شد مطرح شد و اين نکته باقي ماند که مرحوم شيخ طوسي(أعلي الله مقامه الشريف) روايت موثقه سماعه را شاهدي براي جمع خودشان قرار دادند، در حالي که اشکال اين است که اين روايت سماعه بر فرض اينکه يک روايت واحده باشد و راوي جمع بين الروايتين نکرده باشد و بر فرض اينکه امام در مجلس واحدي به يک مخاطب واحد هم فرموده باشد «حرام بيعها و ثمنها» و هم فرموده باشد «لا بأس ببيع العذرة» نتيجه مي گيريم که بالاخره جمع دلالي بين اين دو وجود دارد، يعني روايت سماعه بر اصل وجود جمع دلالي بين الروايتين دلالت دارد، اما اينکه اين جمع حتما بايد جمع شيخ طوسي باشد از کجاي روايت سماعه فهميده مي شود؟ بنابر اين شيخ طوسي که جمع کرده اند و ما گفتيم اين جمع جمع تبرعي است و قابل قبول نيست و اين روايت سماعه را هم شاهد قرار داده اند، ملاحظه مي فرماييد که اين روايت شاهد بر اصل وجود يک جمع دلالي است اما اينکه اين جمع دلالي حتماً اين جمعي است که شيخ فرموده که بگوييم «حرام» يعني بيع عذره انسان و «لا بأس» يعني عذره غير انسان، اين از کجاي روايت سماعه فهميده مي شود ؟ اين هم نکته اي که باقي مانده بود.


طريقه دوم براي جمع بين دو روايت

راه دوم در جمع بين الروايتين راهي است که مرحوم سبزواري در کفايه الاحکام بيان کرده اند و مجلسي اول و مجلسي دوم هم احتمال اين را داده اند، و آن اين است که فرموده اند «ويمکن الجمع بحمل الاول علي الکراهية و الثاني علي الجواز»، بگوييم در «ثمن العذرة من السحت» سحت را حمل بر کراهت کنيم، «لا بأس ببيع العذرة» اين را حمل بر جواز کنيم، بعد خود صاحب کفايه الاحکام (مرحوم سبزواري) فرموده «ولا اعلم به قائلا» قائلي به اين قول پيدا نکردم.


اشکال بر جمع دوّم

مرحوم شيخ انصاري در مکاسب فرموده اند «وفيه ما لا يخفي من البعد» فرموده اند اين جمع هم يک جمع بعيدي است. در اين که وجه بعد چيست مطالب مختلفي بيان مي شود؛


تقريب وجه بُعد

يک مطلب اين است که جمع فرع بر تکافؤ است، يعني زماني ما دو دليل را جمع دلالي مي کنيم که اين دو دليل از هر جهت با يکديگر تکافؤ و تساوي داشته باشند، در حالي که اينجا روايت جواز با روايت اولي که روايت منع است تکافؤ ندارد، زيرا اجماع مويد روايت منع است، شهرت مويد آن است، ادله عامه مويد روايت منع است، لذا تکافؤ ندارند. اين بيان بياني است که مرحوم ما مقاني در حاشيه مکاسب بيان کرده اند.


اشکال بر تقريب وجه بُعد

اشکال اين بيان اين است که رجوع به مرجحات خارجيه بعد از اين است که جمع دلالي ممکن نباشد، اگر جمع عرفي و دلالي بين الدليلين ممکن بود ديگر تعارض از بين مي رود و اگر تعارض از بين رفت ديگر سراغ مرجحات خارجيه نمي رويم. تعجب اين است که چطور ايشان چنين بياني را ذکر کرده اند، اين وجه، وجه درستي نيست.

مقصود مرحوم شيخ انصاري از استبعاد اين باشد که کلمه سحت را حمل بر کراهت کنيم اين بعيد است چرا؟ زيرا ما وقتي به لغت مراجعه مي کنيم - در چند جلسه قبل هم راجع به سحت اقوال لغوي ها را بيان کرديم - مجموعا از لغت و روايات استفاده مي شود که سحت ابتدا در حرام استعمال مي شود، آن هم حرامي که موجب عار براي انسان مي شود، اگر کلمه سحت بخواهد در کراهت استعمال شود نياز به قرينه داريم و بدون قرينه نمي توانيم کلمه سحت را حمل بر کراهت کنيم. وجه استبعادي که مرحوم شيخ فرمودند چنين وجهي است که عرض شد. در روايات راجع به کسب حجام داريم کسي که حجامت مي کند تعبير به سحت شده، در اجرت معلمين قرآن تعبير به سحت شده، بنابراين داريم ولي تمام اين موارد قرينه دارد و بدون قرينه نمي توان کلمه سحت را حمل بر کراهت کرد. ان قلت: اصلاً در اين روايت يعقوب بن شعيب يک قرينه اي وجود دارد که سحت در اين روايت را فقط بايد حمل بر حرام کنيم، آن قرينه چيست؟

ذکر لفظ ثمن، وقتي مي گويد «ثمن العذرة سحت» مي خواهد بگويد معامله باطل است، نمي شود مکروه باشد و باطل باشد. وقتي مي گويد «ثمن العذرة سحت» و در مقام بيان اين است که بگويد معامله و پولي که بدست مي آوريد باطل است، پس اين بطلان با کراهت سازگاري ندارد، پس معلوم مي شود که در اينجا از سحت، حرمت اراده کرده اند.

اگر کسي در جواب اين اشکال بگويد فرقي نمي کند همانطوري که سحت به يک ثمن حرام نسبت داده مي شود به همان نحو به ثمن مکروه هم نسبت داده مي شود، بگوييم معامله اي که باطل نيست و مکروه است، ثمني که از اين بدست مي آيد سحت است. ما چه ملازمه اي داريم بگوييم که اگر يک معامله اي فقط حرام بود ثمنش سحت است، خير بلکه اگر معامله اي مکروه هم باشد ثمن آن مي شود سحت باشد.

به نظر ما اين بر خلاف فهم عرف است. عرف وقتي مي گويد ثمن عذره سحت است، که مسأله را مي آورد روي ثمن، عرف مي فهمد که معامله اش باطل است. عرف بين بطلان اين معامله و حرمت در اينجا يک ملازمه اي مي بيند، عرف مي گويد اگر شارع حرام نکرده بود باطل نبود، حالا که حرام کرده باطل شده است. بعبارة اُخري عرف بين کراهت و بطلان هيچ ارتباط و ملازمه اي نمي بيند اما بين حرمت و بطلان ملازمه مي بيند. اگر شارع گفت من اين را حرام کردم، عرف مي گويد شارع حتماً باطل هم مي داند، مگر اينکه خود شارع يک مواردي را حرام کند و باطل هم نداند. ما در بين معاملات مواردي را داريم که شارع حرام کرده - مثل بيع وقت النداء - اما باطل نيست لوجود الدليل و القرينه ، اما اگر قرينه نباشد عرف در چنين مواردي هم حرمت را مي فهمد و هم بطلان را. به نظر ما اين قرينه قرينيت خوبي است، يعني اگر مي گفت «کسب العذرة من السحت» اين هم با حرمت سازگاري دارد و هم با کراهت سازگاري دارد، اما وقتي مي گويد «ثمن العذرة من السحت» اينجا ظهور در حرمت دارد و بايد سحت را حمل بر حرام کنيم.


نتيجه بررسي جمع دوّم

بنابراين اين بيان درست نيست، يعني اين جمع که ما سحت را حمل بر کراهت کنيم جمع درستي نيست. علاوه اگر در ذهن شريفتان باشد در رواياتي که دلالت بر منع مي کرد يک روايت يعقوب بن شعيب داشتيم که کلمه سحت داشت، اما يک روايت هم از دعائم الاسلام  خوانديم که کلمه حرام داشت و حرام را نمي شود حمل بر مکروه کرد. اگر بگوييم در لفظ سحت احتمال حمل آن بر کراهت وجود دارد اما لفظ حرام را ديگر نمي توانيم حمل بر مکروه کنيم.


جمع سوّم

جمع سوم جمعي است که مرحوم مجلسی در کتاب ملاذ الاخيار آورده، در اين کتاب مجلسي نقل مي کند - چون ملاذ الاخيار براي فرزند مرحوم مجلسي، صاحب بحار الانوار است مي گويد - در ج 10، ص 379 «قال الوالد العلامة يمکن حمل عدم الجواز علي بلاد لا ينتفع بها فيها» بگوييم که آن روايتي که مي گويد «ثمن العذرة من السحت» مربوط به آن بلادي بوده که عذره، منفعت محلله عقلائيه در آن بلاد نداشته است. اما روايت جواز «لا بأس ببيع العذرة» را حمل کنيم بر آن بلادي که ينتفع بها. آيا اين جمع درست است يا نه؟ مرحوم شيخ انصاري در مکاسب فرموده اين جمع هم از نظر استبعاد مانند جمع قبلي است، اما وجه استبعاد را بيان نکرده اند.


بيان مرحوم ايرواني و خوئي(ره) از اشکال جمع سوّم

اين جا بياني را مرحوم محقق ايرواني دارد و مرحوم آقاي خوئي هم از ايشان تبعيت کرده و اين بيان، بيان مهمي است و آن اين است که مي فرمايد: اگر شيئي قابل انتفاع بود بيعش علي الاطلاق صحيح است ولو در اين بلدي که الان بيع روي آن انجام مي شود در اين بلد قابل انتفاع نيست. بعبارة اُخري مرحوم مجلسي مي فرمايد بگوييم امام(ع) فرموده آنجايي که از عذرة انتفاع برده نمي شود بيعش باطل و حرام است، آنجايي که از عذرة انتفاع برده مي شود بيعش اشکال ندارد. اشکال اين است که اگر شيئي ولو في بلد من البلاد قابليت انتفاع داشته باشد بيعش صحيح است مطلقا يعني حتي در همين بلدي که قابليت انتفاع در اين بلد نيست.

به تعبير مرحوم ايرواني مشتري از اينجا حمل مي کند به آن بلدي که قابل انتفاع است و لزومي ندارد که در همين بلد قابليت انتفاع داشته باشد. مثلاً در خيلي از معادن، الان در يک استاني معدني وجود دارد اين معدن در آن استان اصلاً قابليت انتفاع ندارد، در آن استان بلد نيستند که اين طلا يا عناصر ديگري که وجود دارد را استخراج کنند، موادي را استخراج مي کنند و مي برند در جاهاي ديگر درست مي کنند و به صورت يک جنس مرغوب در مي آورند، آيا اين بيان درست است يا نه؟

نظير اين مطلب را در برخي از عناوين ديگر هم داريم؛ اگر شيئي في بلد من البلاد آلت قمار نيست، اما في بلاد اخري آلت قمار است، مثلاً اگر شطرنج در کشور ما از آلات قمار بودن خارج شده اما در کشورهاي غربي آلت قمار است، آيا اينجا مسأله حرمت مطرح مي شود يا نه؟ در باب منفعت و ماليت ظاهر همين است که ايرواني فرموده که اگر شيئي ماليت داشته باشد اما لازم نيست در همان روستا و شهري که مي خواهند بفروشند ماليت داشته باشد، اگر از اينجا ببرند در يک بلاد دور دستي که در آنجا قابليت انتفاع دارد، اين مطلب مطلب درستي است،

لازم نيست که حتما همانجا قابليت انتفاع داشته باشد. با همين بيان جمعي که مرحوم مجلسي احتمالش را داده باطل مي شود. امّا در باب محرمات آيا آنجا هم نظير همين مسأله ماليت و انتفاع است. بگوييم اگر چيزي در يک بلدي آلت قمار بود در همان بلد حرام است، امّا در بلد ديگر آلت قمار نبود در آن بلد حرام نيست. البته اين در بحث آلات قمار مطرح مي شود. آنجا ظاهرش اين است که قاعده اقتضا مي کند که در هيچ کجا نبايد آلت قمار باشد نه در خصوص آن بلدي که مکلف زندگي مي کند. شارع زماني رخصت مي دهد که مکلف در اين آلت تصرف کند که به هيچ وجهي ولو در بلدي من البلاد اين عنوان آلت قمار را نداشته باشد. قاعده در باب محرمات تقريبا عکس اين چيزي است که در ماليت و انتفاع مطرح است. در ماليت و انتفاع ولو في بلد من البلاد ماليت داشته باشد اين کافي است براي اينکه معامله روي آن صحيح باشد . اما در آنجا چنين نيست.


اشکال آية الله فاضل(حفظه الله) بر جمع سوّم

يک نکته دومي هم در رد اين جمع، والد معظم ما فرموده اند و آن اين است که اين جمع با حکم وضعي تناسب دارد، بگوييم «ثمن العذرة من السحت» مربوط به بلادي است که لاينتفع ، و «لا بأس ببيع العذرة» مربوط به بلادي است که ينتفع ، اين مربوط به حکم وضعي است، در حکم وضعي مي گوييم اگر چيزي که مي فروشيد ماليت دارد و ينتفع بها صحيح است، و اگر ماليت ندارد باطل است، در حالي که ما ترديدي نداريم که سحت دلالت بر حکم تکليفي دارد. اگر اين دو روايت فقط حکم وضعي را بيان مي کرد اين جمع، جمع درستي بود در حالي که مي دانيم دلالت بر حکم تکليفي دارد.


اشکال سوّم بر جمع سوّم

اشکال سوم به اين جمع اين است که اين جمع اصلاً با مورد اين روايات سازگاري ندارد. براي اينکه در روايت سماعه که هر دو آمده هم «حرام بيعها» و هم «لا بأس ببيع العذرة» آنجا سائل از امام چه سوالي کرده است؟ سائل مي گويد «اني ابيع العذرة» مي گويد من شغلم عذره فروشي است، پس معلوم مي شود در آن شهر و آن فضايي که امام صادق(ع) جواب را داده اند عذره فروشي شغل سائل بوده و قابليت انتفاع هم داشته است مع ذلک فرموده «حرام بيعها و ثمنها». اين سه اشکال مهمي که دراينجا وجود دارد.


جمع چهارم

جمع چهارم را هم مجلسي اول احتمال داده اين است که «ثمن العذرة من السحت» را حمل بر تقيه کنيم چرا؟ اکثر علماي عامه، مالکيه، شافعيه، حنبليه، اينها همه مي گويند که بيع نجس مطلقا حرام است. ابو حنيفه مي گويد عذره بيعش باطل و حرام است مگر اينکه عذره را مقداري با خاک و تراب خالص مخلوط کنند. پس چون علماي عامه اجماع دارند که بيع النجس يعني بيع عذره خالص حرام است، روايت منع را حمل بر تقيه کنيم و روايت جواز را مخالف با عامه بدانيم و بگوييم بايد روايت عامه اخذ شود.


اشکال بر جمع چهارم

اينجا نيز چند اشکال بر اين جمع وجود دارد. اشکال اول اين است که اولاً مشهور بين فقهاي خودمان هم حرمت است. اينطور نيست که فقط مشهور بين فقهاي عامه اين باشد، بلکه مشهور در بين فقهاي اماميه هم همين معنا است.

اشکال دوم اين است که در مقبوله عمر بن حنظله از امام سؤال مي کنند که اگر دو حديث مختلف از شما بيايد ما چه کنيم؟ اولين ملاکي را که امام به ما ارائه مي دهند مي فرمايند آن را که موافق با مشهور است بگير «ودع الشاذ النادر». آنکه موافق با مشهور است را اخذ کن، يعني از مقبوله عمربن حنظله استفاده مي شود که در حل تعارض بين دو روايت شهرت فتوائيه اولين مرجح است.

البته برخي از بزرگان آن شهرت در عمر بن حنظله را حمل بر شهرت روائي کرده اند نه شهرت فتوائي، اما امام(رض) و والد معظم ما و عده زيادي مثل مرحوم آقاي بروجردي و عده اي از اعاظم و بزرگان مي گويند مراد شهرت فتوائيه است. آن وقت تا مادامي که ما شهرت فتوائيه داريم اول شهرت فتوائيه است، بعد موافقت با قرآن است، و بعد مخالفت با عامه است يعني مخالفت با عامه بعنوان آخرين مرجح مطرح شده است.  اينجا اشکال اين است که روايت منع شهرت فتوائي دارد، چرا رفتيد سراغ مرجح آخر؟ بگوييم چون روايت منع موافق با عامه است آن را کنار مي گذاريم، و بگوييم تقيه ثابت شده، روايت جواز چون مخالف با عامه است به آن اخذ کنيم، بگوييم روايت منع مطابق با شهرت فتوائيه بين خودمان است، پس بايد روايت منع را بگيريم، روايت جواز بر خلاف شهرت فتوائيه است . پس اين جمع چهارم هم اين دو اشکال بر آن متوجه است. ادامه بحث ان شاء الله در جلسه بعد ....

و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.


برچسب ها :

روایات مانعه و روایات مجوزه در بیع عذره جمع بين دو روايت باب عذره توسط مرحوم سبزواري جمع بين دو روايت باب عذره توسط علامه مجلسی ایرادات جمع بين دو روايت باب عذره توسط مرحوم سبزواري ایرادات جمع بين دو روايت باب عذره توسط علامه مجلسی جمع بين دو روايت باب عذره

نظری ثبت نشده است .