درس بعد

مكاسب محرمه/ تلقيح مصنوعي

درس قبل

مكاسب محرمه/ تلقيح مصنوعي

درس بعد

درس قبل

موضوع: مکاسب محرمه


تاریخ جلسه : ۱۳۸۴/۱۱/۲


شماره جلسه : ۴۳

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • دلیل دوم اصالة الاحتیاط در باب فروج ودماء

  • روايت علاء بن سيابه در باب فروج

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


اجراي اصالة الاحتياط در باب فروج و دماء

گرچه در شبهات تحريميه، هم اصالة البرائة عقلي جاري است و هم اصالة البرائه شرعي، و اگر در اين صور متعدد تلقيح مصنوعي، دليلي براي جواز يا عدم جواز پيدا نکنيم بايد به همين اصالت البرائة عقلي و شرعي مراجعه کنيم، و لکن ربما يمکن أن يقال که در باب فروج و دماء، اصل اولي، لزوم رعايت احتياط است، احتياط به نحو لزومي آن هم به نحو وجوب شرعي. اگر چنين اصلي ثابت باشد نتيجه اين مي شود كه در هر موردي که نسبت به نکاح شک مي کنيم که آيا نکاح با اين زن جايز است يا نه؟ بايد بگوييم در باب نکاح، احتياط واجب است. شک مي کنيم که آيا قتل اين انسان واجب است يا نه بايد بگوييم احتياط، واجب است. اگر ما بتوانيم از ادله وجوب مولوي شرعي احتياط را استفاده کنيم، در موارد شبهه، آن هم نه در مطلق فقه بلکه فقط در باب نکاح و فروج و دماء، بايد به همين اصالت الاحتياط مراجعه کنيم .


ادله اصالة الاحتياط

عرض کرديم كه مجموعا مي توانيم از کلمات بزرگان دو دليل براي اصالة الاحتياط اقامه کنيم؛  يکي بحث مذاق شرع بود که ديروز جوابش را عرض کرديم. دليل دوم روايات بود؛ روايت معتبره شعيب حداد را ديروز خوانديم و توضيح داديم و عرض کرديم كه ما نمي توانيم از اين روايت يک حکم مولوي شرعي به عنوان وجوب احتياط  استفاده کنيم .


بررسي تقيه در روايت

يک سوالي که در مورد اين روايت مطرح است اين است که آيا در اين روايت شعيب حداد اصلا مجالي براي احتمال تقيه وجود دارد؟ چون سوال اين بود که مردي همسرش را طلاق داده و شوهرش اين زن را به روش اهل سنت که در نزد ما معتبر نيست طلاق داده است، حال يک مرد شيعه مي خواهد با اين زن ازدواج کند، مقداري اضطراب دارد، نه اينکه جهل دارد، در روايت مي گويد«کره أن يقدم» بر اين ازدواج تا اينکه از شما يک مشورتي را داشته باشد، والا روي اجراي قاعده الزام مي گويد ازدواج با اين زن صحيح است و مانعي ندارد. حالا مي خواهيم ببينيم آيا اصلا در اين روايت، مسئله تقيه مي تواند مطرح باشد؟


جواب از تقيه

بگوييم اين جواب امام(ع) که فرمود «فرج و امر الفرج شديد و منه يکون الولد و نحن نحتاط» اين درست به عکس قضيه تقيه است . تقيه اقتضا مي کند که امام بفرمايد اين طلاق صحيح است و مي توانيد ازدواج کنيد . ما نمي توانيم در اين روايت مسئله تقيه را مطرح کنيم و مسئله تقيه کنار مي رود و همان بياني که ديروز عرض کرديم كه ما قرائني هم در سوال و هم در جواب داريم که امام ع يک حکم ارشادي را در اينجا مطرح مي کند. نظير اينکه گاهي از کسي سوال مي کنند که مي خواهيم با فلان طايفه ازدواج  کنيم، او مي گويد اين طايفه طايفه عصباني هستند يا خصلت اخلاقي بدي دارند . اين امر الفرج شديد و منه يکون الولد قرينه اي  است بر اينکه اين احتياط عنوان مولوي شرعي را ندارد و عنوان ارشادي را دارد .


روايت دوم

روايت دوم صحيحه  اي است از علاء بن سيابه، اين روايت در ج 13 وسائل در باب وکالت، باب 2، حديث 2 ص 286 آمده است . «قال سئلت ابا عبدالله(ع) عن امراه وکلت رجلا بأن يزوجها من رجل، فقبل الوکاله، فاشهدت له بذلک، فذهب الوکيل فزوجها، ثم انها انکرت ذلک الوکيل و زعمت انها عزلته عن الوکالة»

مضمون روايت اين است که از امام سوال مي کنند يک زني به مردي وکالت مي دهد که تو از طرف من وکيلي که مرا به ازدواج کسي دربياوري، اين وکيل هم مي رود بر طبق مقتضاي وکالت عمل مي کند و اين زن را تزويج مي کند، زن بعدا اين وکيل را از وکالت عزل مي کند، هم در زماني که اين وکيل را وکيل کرده شاهد گرفته و هم در زماني که او را از وکالت عزل کرده عده اي را شاهد گرفته است . از امام(ع) سوال مي کنند اين ازدواج درست است يا نه؟  امام(ع)  ابتدا از سائل  سوال مي فرمايند که فقهاي عامه  در اين مورد چه مي گويند؟

سائل در جواب مي گويد «يقولون ينظر في ذلک فان کانت عزلته قبل أن يزوج فالوکالة باطلة والتزويج باطل» آنها مي گويند اگر قبل از آنکه وکيل تزويج کند مرد را از وكالت عزل كرده، هم وکالت باطل است «و هم تزويج باطل است و ان عزلته و قد زوجه» اگر بعد از تزويج عزل کند «فالتزويج ثابت علي ما زوج الوکيل» تزويج ثابت است.

امام سوال دومي فرمودند که آنجايي که زن وکيل را از وکالت عزل کرده اما خبر عزل به گوش وکيل نرسيده و تزويج هم کرده است. در جواب مي گويد که «يزعمون انها لو کانت وکلت رجلا و اشهدت في الملا و قالت في الخلا» يا در بعضي از نسخ دارد الملا اينها عقيده شان اين است که اگر زن مردي را وکيل کرد و بر اين وکالت شاهد گرفت و بعد دو مرتبه آمد شاهد گرفت بر اينکه من وكيل را عزل کردم، به مجرد اينکه زن گفنت من وکيل را عزل کردم «أبطلت وکالته بلا أن يعلم في العزل» اين وکالتش باطل است بدون اينکه خبر عزل به وکيل برسد «وينقضون جميع ما فعل الوکيل في النکاح خاصة» همه حرفها در اينجاست، سائل يعني آن مجيب به امام عرض مي کند که علماي عامه مي گويند اگر زن وکيل را عزل کرد و براي عزل او شاهد گرفت وکالت باطل مي شود بدون اينکه خبر عزل به گوش آن وکيل رسيده باشد، و اگر وکيل تزويج هم کرده باشد بعد از عزل تمام اين تزويج باطل است، اما اين را فقط در باب نکاح مي گويند .

اما در غيرنکاح «و في غيره لا يبطلون الوکاله وکالة» را باطل نمي دانند «الا أن يعلم الوکيل بالعزل» مگر اينکه وکيل علم به عزل پيدا کند. پس جواب دهنده به امام(ع) عرض مي کند که عامه بين مسئله نکاح و غيرنکاح فرق مي گذارند- شيخ همين روايت را در بحث بيع فضولي، که آيا بين بيع فضولي يا عقد فضولي فرق وجود دارد يا نه؟ بين بيع و نکاح فرق هست يا نه؟ در ذهن بنده است که مرحوم شيخ همين روايت را در آنجا مطرح فرموده است - مي گويد عامه بين نکاح و غير نکاح فرق مي گذاراند. در نکاح مي گويند اگروکيل را درحضور شهود عزل کرد در حضور شهود بدون اينکه خبر اين عزل به گوش وکيل برسد وکالت و تزويج وکيل باطل مي شود . اما در غير نکاح ميگويند شرط بطلان وکالت اين است که خبر عزل به گوش وکيل برسد .

بعد ميگويد «ويقولون المال منه عوض لصاحبه و الفرج ليس منه عوض» سوال کرده اند فرقش چيست؟ گفته اند در بيع، مسئله مال است، عوض دارد، اگر مالي از دست رفته مالي بدستش آمده، اما در باب فرج ليس له عوض ، عوض ندارد «اذا وقع منه ولد، فقال امام ع سبحان الله ما أجور هذا الحکم و أفسده» چقدر اين حکم، حکم فاسد و حکم غير صحيحي است .

 اين روش در روايات ما است، گاهي اوقات ائمه ما فقهاي عامه را مي ديدند خيلي صريح از آنها سوال مي کردند که شما كه فتوا مي دهيد بر طبق چه چيز فتوا مي دهيد؟ آنها در جواب مي گفتند بر طبق قرآن . وائمه خيلي صريح در جواب مي گفتند شما يک حرف از قرآن را هم نمي فهميد!! به اين محکمي،  و اين هم بايد باشد، مسئله وحدت که يک مسئله بسيار لازمي است که امام(رض) هم روي آن تاکيد داشتند چون دشمن هدفش هدم اصل اسلام است و اينطور به هدفش مي رسد، ولي اين نبايد باعث شود که ما فکر کنيم که آنها در رديف ائمه ما بوده اند يا يک درجه پايين تر بوده اند . ابو حنيفه ناخن امام صادق(ع) هم نمي شود و خودش هم اعتراف داشته است، يا قتاده که يکي از علماي عامه بوده.  در اين روايت وقتي سائل اين سوال را مي کند، با اينکه امام مي داند آنها چه مي گويند ولي براي اينکه تفهيم کند که اين چه فتواي اشتباهي است از سائل مي پرسند که آنها چه مي گويند؟ يا روايتي که در مکاسب مفصل است در قضيه آن بغلي که کرايه مي کند .


شاهد روايت

شاهد اين است که مي فرمايد «ان النّكاح أحري أن  يحتاط فيه» نکاح سزاوار تر است که در آن احتياط شود «و هو فرج و منه يکون الولد» در بيع مالي است که فروخته و بگوييم باطل هم هست اشکالي ندارد، اما در نکاح مسئله فرج و ولد است بايد احتياط شود. شاهد اين است که آيا از اين تعبير «ان النکاح أحري وأحري أن يحتاط فيه و هو فرج و منه يکون الولد» ما مي توانيم استفاده کنيم که احتياط يک وجوب شرعي مولوي دارد ؟ نه، باز در اينجا تعبير به احري ارشاد به اين است که عقل مي گويد چون نکاح يک مسئله عظيم بر آن مترتب است و آن مسئله فرج و مسئله ولد است مناسبتر است که اينجا احتياط شود تا در معامله .

وکيل اگر اين تزويج را در نکاح کرده بگوييم اين تزويج باطل است در حالي که در واقع اين تزويج صحيح است، اگر در واقع اين تزويج صحيح باشد اگر اين زن رفت و با ديگري ازدواج کرد مي شود ازدواج با ذات البعل با متزوجة، لذا امام مي فرمايد چون مسئله فرج و ولد است در نکاح بايد بيشتر احتياط شود . اين وکيل قبل از آن که خبر عزل به گوشش برسد رفته اين زن را تزويج کرده است، اگر اين وکالت باطل شده است كه اين زن با اين مردي که الان ارتباط پيدا مي کند اين ارتباط ذاات البعل نيست، اگر بگوييم به حسب ظاهر صحيح است فرض کنيم درواقع اين ازدواج واقع نشده است، مي شود ارتباط مرد با زني که ذات البعل نيست، اما اگر گفتيم اين ازدواج به حسب ظاهر باطل است اين را رها کنيم اگر در واقع صحيح باشد براي ديگري مشکل پيش مي آيد، ديگري عنوان ذات البعل را پيدا مي کند . اين يک بيان.


نتيجه بررسي روايت

چون در باب نکاح امر دائر مدار وجوب و حرمت است، اگر اين زن، زن اين مرد باشد نفقه بر او واجب است و اگر زن او نباشد وطي او حرام است، امرش دائر مدار وجوب وحرمت مي شود، آنوقت چطور بايد در اينجا احتياط شود؟ يک بيانش اين است که اگر ما بگوييم به حسب ظاهر صحيح است ولو در واقع هم باطل باشد اينجا فسادش ازآن صورتي که بگوييم به حسب ظاهر باطل است در واقع صحيح است کمتر مي شود . و احري أن يحتاط اين است که بگوييم اگر او عزل هم شده اين نکاح مي شود نکاح فضولي، نکاح فضولي احتياط به اين است که اين زن بعدا بيايد و اجازه دهد تا مسئله تمام و تصحيح شود . يعني اگر بخواهند احتياط کنند زن بگويد ولو من عزل کردم ولو وکالت باطل است اما حالا که باطل است احتياط حکم مي کند که اجازه دهد. بنابر اين  اين تعبير ان النکاح احري را هم نمي توانيم از آن يک وجوب شرعي مولوي را استفاده کنيم . دو روايت مانده، اين بحث يک بحث مفيدي است . و شما مي توانيد اين را براي يک بحث تحقيقي يادداشت کنيد.



و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.



برچسب ها :

عدم احتمال تقیه در معتبره شعیب حداد عدم دلالت صحیحه علاء بن سیابه بر وجوب احتیاط اصالة الاحتياط در باب فروج و دماء روايت علاء بن سيابه در باب فروج ادله اصالة الاحتياط در باب فروج و دماء روايت شعيب حداد

نظری ثبت نشده است .