موضوع: مکاسب محرمه
تاریخ جلسه : ۱۳۸۵/۲/۱۲
شماره جلسه : ۷۹
-
استفاده از این روایات در قاعده الزام
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
فرمايش مرحوم شيخ انصاري(ره)
عرض کرديم که مرحوم شيخ اعظم(ره) در مکاسب بعد از اينکه اين دو روايت صحيحه را عنوان فرمودند، مي فرمايند که مرحوم سبزواري در کفاية الاحکام عمل به اين دو روايت را وجيه شمرده اند. اما بعد خود مرحوم شيخ(ره) مي فرمايند «فهو مشکل»، كه به نظر شريف ايشان نمي شود به اين دو روايت عمل کرد. بنابر اين طبق نظر مرحوم شيخ، بيع مختلط، به من يستحل الميته جايز و صحيح نيست، همانطوري که بيع منفردش جايز نيست. و همانطورکه شيخ(ره) بيع منفرد را للانتفاع و للمنفعة المحلله جايز دانسته اند، اين هم بايد جايز باشد اما به قصد اکل جايز نيست .«فهو مشكل» در فرمايش شيخ(ره)
بحث در اين است که وجه اشکال چيست؟ اين دو روايت دو روايت صحيحه هستند و در کتب معتبره ذکر شده، اينطور نيست که در کتابهايي که معمولا مورد رجوع اصحاب نبوده است ذکر شده باشد . چرا مرحوم شيخ مي فرمايند مشکل است؟ وجوهي براي اشکال به نظر مي رسد که قابل جواب است.وجه اول
اولين وجه اين است که بگوييم اينها دو روايت شاذ هستند و اصحاب از اين دو روايت اعراض کرده اند، به اين بيان كه وقتي به فتاواي فقها مراجعه مي کنيم آن رواياتي که دلالت بر بطلان بيع ميته دارد، روايات کثيره اي است كه شايد به حد استفاضه رسيده است، اما اين رواياتي که دلالت بر جواز بيع به مستحل دارد روايات شاذ و نادري است و اصحاب هم از اين دو روايت اعراض کرده اند .بررسي نقد وجه اول
آيا مقصود شيخ(ره) از وجه اشکال اين است؟ اگر اين باشد که قابل جواب است؛ براي اينکه ما در تمام رواياتي که دلالت بر بطلان بيع ميته داشت مجموعا 5 روايت بيشتر نداشتيم، که از بين آنها 3 روايت به يک مضمون واحد بود كه مي فرمود «من السحت ثمن الميته» يا «ثمن الميته سحت» در اين طايفه روايات در خصوص ميته شايد دو روايت داريم، اما اين ملاک و ضابطه كلي که مي توانيم به من يستحل الميته يا من يستحل الحرام يا من يستحل النجس بفروشيم، مي توانيم از آنها استفاده کنيم، اينها هم رواياتش متعدد است، در بابي که گفتيم، صاحب وسائل حدود 6 روايت فقط در همان باب نقل كرده است. پس اولا اين رواياتي که بيع را به مستحل تجويز مي کند در مقابل رواياتي که بيع ميته را باطل مي کند، از نظر خود روايات نمي توانيم بگوييم شاذّ است. اگر مقصود شيخ اين باشد که فقها از اين روايات اعراض کرده اند، در اول بحث، اقوال فقها را خوانديم كه مرحوم شيخ طوسي در نهايه، ابن حمزه در وسيله، بر طبق اين روايات فتوا داده، تا متأخرين شد مرحوم سبزواري در کفايه الاحکام كه عمل به اين روايات را وجيه شمرده است.پس نمي توانيم بگوييم که اصحاب از اين روايات اعراض کرده اند. مخصوصا مرحوم صاحب جواهر در جلد 36، ص 341 کتاب جواهر فرموده «و بالجمله فالمتجه العمل بالخبرين الجامعين لشرائط الحجيه»، صاحب جواهر هم همين نظريه را دارد که آنچه متّجه است اين است که بايد به اين دو روايت عمل کنيم، و بعد مي فرمايند «خصوصا بعد الشهرة المحکيه في مجمع البرهان علي العمل بهما» مرحوم مقدس اردبيلي در مجمع البرهان، تحقق شهرت بر عمل به اين روايات را ادعا کرده است، «و ابن ادريس طرحهما علي اصله» ابن ادريس اگر قبول نکرده، روي اصل و قاعده اي است که خود ابن ادريس دارد که خبر واحد را حجت نمي داند . پس نتيجه اين شد که اصحاب عمل کرده اند و حتي برخي از فقها مثل مرحوم محقق(ره) و علامه(ره) حمل کرده اند بر آنجايي که قصد مذکي را داشته باشد، که ما ديروز گفتيم اين بر خلاف ظاهر اين روايات است، اما اين دلالت مي كند که مرحوم محقق و علامه بر طبق اين دو روايت عمل کرده اند، اما حمل کرده اند بر صورتي که بيع مذکي را قصد کند.
مباني در عدم فتوا بر طبق روايت صحيح
وجه دوم
وجه دوم بر اشکال اين است که ما روايات زيادي داشتيم بر اينکه انتفاع به ميته و بيع ميته جايز نيست، چه بسا در مقام تعارض، بزرگاني لسان آن روايات را بر اين دو روايت صحيحه مقدم داشته اند. ما قبلا بحث مفصلي کرديم که آيا انتفاع به ميته جايز است يا نه؟ آنجا عرض کرديم که دو طايفه روايات داريم؛ که يک طايفه روايات مانعه و يک طايفه روايات مجوزه بود. در بحث جواز البيع هم هکذا. شايد وجه اشکال در نظر مرحوم شيخ اين باشد که اين دو روايت با آنها تعارض دارد. اين وجه هم جوابش راحت است، که بايد نسبت سنجي کنيم، در اصول در بحث عام و خاص مي گوييد الخاص قرينه علي التصرف في العام ، ولو اينکه 20 روايت عام و 1 روايت خاص داشته باشيم، عرفا خاص قرينه است براي تصرف در عام. اينجا هم همينطور است و نسبت يا عام و خاص مطلق است يا مطلق و مقيد است و بايد تخصيص بزنيم .استفاده از اين روايات در قاعده الزام
نکته اي را عرض کنم اين دو روايت که دلالت دارد بيع مختلط به من يستحل جايز است، اين خودش يکي از ادله قاعده الزام است. يک قاعده اي داريم «الزم الناس بما الزموا بما انفسهم»، «ناس» در اينجا خصوص سني ها هستند يا اعم است؟ که برخي از بزرگان، مثل والد معظم ما در کتاب قواعد فقهيه خود فرموده اند كه کفار را هم شامل ميشود. اينها آنچه را که ملزم بر خود مي دانند مي توانيم بر آن ملزمشان کنيم و بگوييم شما که ميته را حلال مي دانيد بگيريد و پول آن را بدهيد . مي توانيم اين روايات صحيحه را يکي از ادله قاعده الزام قرار دهيم. طبق قاعده الزام، کفار و کساني که مستحل ميته هستند بايد بر طبق اين اعتقادشان عمل کنند و عملش اين است که اگر ما به اينها فروختيم بايد پول آنرا به ما بپردازند .وجه سوم
وجه سوم اين است که گفته اند اين دو روايت را کنار مي گذاريم، چرا كه مستلزم اعانه بر اثم است . اين اشکال سوم روي اين قاعده است که الکفار مکلفون بالفروع، همان طوري که ما مسلمانها مکلف هستيم آنها هم مکلف هستند، خوردن ميته براي ما حرام است بر آنها هم بايد حرام باشد . اگر ميته را به آنها فروختيم اعانه بر اثم شده و از باب حرمت اعانه بر اثم عقلا و شرعا قبيح و حرام است - يک وقت جايي تعبير نکنيد «عقلا حرام است»، چرا كه عقل نمي تواند حکم کند، عقل مدرک است، خوبي و بدي را مي فهمد و مي تواند بگويد اين قبيح است و اين حسن است، اما عقل جنبه مولويت ندارد و حکم از مولي بايد صادر شود. لذا مي گوييم عقلا مذموم است و شرعا حرام است -جواب وجه سوم
وجه چهارم
وجه چهارم اين است که بعضي از فقها گفته اند اين دو روايت صحيحه را بايد حمل بر تقيه کنيم. اين قول را در کتاب مفتاح الکرامه نقل کرده است.جواب وجه چهارم
جوابش اين است که تقيه در اينجا وجهي ندارد. تقيه آنجايي است که تمام علماي عامه قائل شوند به اينکه بيع ميته به مستحل مانعي ندارد، در حالي که عامه چنين حرفي را ندارند .وجه پنجم
نظری ثبت نشده است .