درس بعد

مكاسب محرمه / بررسي روايت تحف العقول

درس قبل

مكاسب محرمه / بررسي روايت تحف العقول

درس بعد

درس قبل

موضوع: مکاسب محرمه


تاریخ جلسه : ۱۳۸۴/۶/۲۲


شماره جلسه : ۳

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • بررسی سه اشکال به روایت تحف العقول

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


موضوع بحث:

بحث به اينجا رسيد که آيا مي توانيم روايت تحف العقول را از اين راه که ما نسبت به مضمون اين روايت وثوق به صدور پيدا کنيم تصحيح کنيم و بگوييم قابل استدلال است يا خير؟


بررسي سه اشکال به روايت

اينجا مجموعاً سه مطلب بايد مورد بررسي قرار گيرد تا به نتيجه برسيم؛

مطلب اول اين است که: ادعا شده در اين روايت از نظر متن اضطراب وجود دارد، تعبيري که در کتاب مصباح الفقاهة مرحوم آقاي خوئي(قدس سره) در جلد اول، صفحه 22، وجود دارد از آنجا که مرحوم سيد از همين راه روايت را معتبر مي دانند و مي فرمايد در اين روايت تحف العقول تعابيري وجود دارد که آثار صدق از اين روايت روشن و هويدا است، ايشان در ردّ مرحوم سيد مي فرمايد: «فلا ندري ماذا يريد هذا القائل من هذه الآثار» ، ما نفهميديم که مراد مرحوم سيد که مي فرمايد آثار صدق در اين روايت هست چيست؟ «هي غموظ الروايه واضطرابها» ، اين روايت يک متن غامض و مضطربي دارد، «أم تکرار جملها والفاظها»، جمله هايي که در اين روايت است تکرار شده، «أم کثرت ضمائرها وتعقيدها»، کثرت ضمائر و تعقيد در تعابير در اين روايت وجود دارد. اين يک وجه براي اين که بگوييم نمي توانيم اطمينان به صدور اين روايت از امام(عليه السلام) پيدا کنيم، براي اين که اضطراب، تکرار و تعقيد دارد.


دو مقدّمه براي جواب به اشکال

اکنون همين اشکال را قسمت به قسمت بررسي مي کنيم تا ديگر نيازي به تکرار پيدا نشود. آيا اين قسمت از فرمايش ايشان درست است يا نه؟ در جواب از فرمايش ايشان يک نکته اي را بايد مد نظر قرار دهيم و آن اين است که اولاً: اکثر رواياتي که داريم يا اگر نگوييم اکثر روايات، روايات زيادي داريم که نقل به معنا شده، آن راوي که روايت را نقل کرده، عين الفاظ را نقل نکرده بلکه نقل به معنا شده،

در روايات معتبره وارد شده که راوي از امام(عليه السلام) سؤال مي کند: که اگر عين الفاظ کلامي از شما را نقل نکنيم و نقل به معنا کنيم، اين جائز است يا نه؟ حضرت فرمودند: اگر بتوانيد مقصود و مراد ما را برسانيد نقل به معنا مانعي ندارد.

آن گاه وقتي که نقل به معنا مي شود، در نقل به معنا طبيعي است که گاهي اوقات چنين اضطرابي و چنين تعقيدي به وجود آيد. ثانياً: اضطراب دليل نمي شود که حديث از حجيت ساقط شود، ما رواياتي داريم (حالا نمي خواهيم همه آنها را بيان کنيم) مثلاً در کتاب الحج در اين بحث که حد مطاف چه مقدار است، آنجا مشهور به دو، سه روايت تمسک مي کند و اين دو، سه روايت از نظر متني اضطراب دارد، اضطراب نمي تواند جلوي اعتبار را بگيرد، بله اگر اضطراب در حدّي باشد که اصلاً چيزي فهميده نشود يا بتوانيم بگوييم بين صدر و ذيل تناقض و تهافت وجود دارد، اين اضطراب مخلّ است، اما مادامي که به آن حدّ نرسيده، مجرد يک اضطراب مختصر در متن، ضربه اي به اعتبار حديث نمي رساند. اين تعبير به اضطراب، هم در کلمات مرحوم آقاي خوئي آمده و هم در حاشيه مکاسب در کلمات مرحوم ايرواني.


جواب استاد به اشکال مرحوم خوئي

اشکال اساسي ما اين است که در کجاي اين روايت اضطراب وجود دارد؟ تکرار هست و چه بسا تعقيد در ضمائر هم وجود دارد، اما اضطراب معنايش اين است که مثلاً اول حديث بگويد واجب است، بعد از آن بگويد رجحان دارد، بعد از آن بگويد مرجوح است، چنين اختلافي در تعابير را اضطراب مي گويند. اما در اينجا ما اضطرابي نمي بينيم، غموض وجود دارد، اما غموض يک عنواني است و اضطراب يک عنوان ديگري است. بنابراين، اين که بگوييم اين روايت غموض دارد، اضطراب دارد، تکرار دارد، با توجه به اين که: اولاً: روايت نقل به معنا شده و ثانياً، در چنين حديثي که طولاني و تفصيلي است، طبيعي است که راوي گرفتار تکرار هم بشود و اين اشکالي ندارد نه اين که بگوييم اين تکرار از خود امام(عليه السلام) است. بنابراين، اين اشکال، وارد نيست.


اشکال دوم به روايت

اشکال دوم اين است که در متن اين روايت مواردي وجود دارد که «لم يفت بها احد من الاصحاب»، احدي از فقهاء به اين موارد فتوا نداده اند. مجموعاً وقتي کلمات را احصاء و جمع بندي کرديم حدود شش مورد در اين روايت هست که لم يفت بها احد من الاصحاب، مورد اول که از روايت استفاده مي شود: حرمت بيع پوست درندگان است که بيع و انتفاع از آن حرام است، امساکش حرام است و «جميع التقلب والتصرف فيها»، نگهداري آن حرام است و خلاصه هر تصرفي در پوست درندگان حرام است، در حالي که آن چه که فقهاء فتوا داده اند اين است که صلاة در اين جائز نيست. در روايت وارد شده که در پوست اينها نماز نخوانيد اما ساير انتفاعات اشکالي ندارد.

مورد دوم: در روايت، به ميته ولو ميته اي که طاهر و پاک باشد حرام شمرده شده است (يک ماهي را که درون دريا مرده نمي شود خورد اما طاهر و پاک است)، اين هم مورد دوم که فقها به اين مضمون فتوا نداده اند. مورد سوم: حرمت تصرف و امساک «فيما يکون فيه وجهٌ من وجوه الفساد»، اگر چيزي فساد محض نيست اما جهت فساد هم مي شود از آن استفاده کرد (يک وسيله اي است که هم مي شود به عنوان فساد استفاده کرد هم به عنوان صلاح) در روايت مي فرمايد تصرف در اين وسيله و امساکش حرام است در حالي که کسي به آن فتوا نداده است.

مورد چهارم:
از روايت استفاده مي شود بيع چيزي که نجس است مطلقاً (چه براي استفاده محلل و منفعت محلله، چه غير محلل) که به اين هم فقهاء فتوا نداده اند. مورد پنجم: امساک نجس حرام است اگر از نظر روايت انسان يک چيز نجسي را نگه دارد حرمت تکليفي دارد، در حالي که کسي به اين فتوا نداده. مورد ششم: اين روايت تصريح دارد به حرمت، مثلاً تعبير مي کند: فهو حرامٌ بيعه وشرائه وامساکه والتقلب فيه، الي آخر، اين حرمت، ظهور در حرمت تکليفيه دارد، مخصوصاً وقتي مي گويد: امساک و نگهداري يک شيء حرام است، اين ديگر معنا ندارد حرمت وضعي باشد، وسيله اي که نگهداري آن حرام است مثل صنم و صليب و مانند اينها، که نگه داشتن آن حرام است، اين حرمت، حرمت تکليفي است، در اينها حرمت وضعيه نيست. فقها در بعضي از اين موارد، حرمت تکليفي را قبول دارند، اما در بسياري از اين موارد حرمت تکليفي را نپذيرفته اند و فقط قائل به حرمت وضعيه شده اند. پس نتيجه اين شد که در روايت تحف العقول شش مورد هست که «لم يفت بها أحد من الاصحاب». آيا اين سبب مي شود که بگوييم اين روايت به طور کلي از اعتبار ساقط مي شود و براي ما اطمينان به صدور حاصل نمي شود.


جواب از اشکال دوّم

براي جواب از اين فرمايش بايد به بحثي اصولي به نام تبعيض در حجيت اشاره کنيم، روايات زيادي در فقه داريم که فقهاء به يک قسمت آن استدلال مي کنند و از قسمت ديگر آن اعراض کرده اند و کساني که قائل به تبعيض در حجيت هستند (که اکثراً هم تبعيض در حجيت را قائلند) مي گويند مي شود بعضي از يک کلام مشمول حجيت باشد و مشمول حجيت نباشد، اينجا هم همين طور است، در اين روايت مفصله اين همه ضوابط داريم، حال اگر شش مورد يا ده مورد پيدا کرديم که فقها بر طبق آن فتوا ندادند، مي گوييم همين مواردي که فقها فتوا ندادند اعتبار ندارد، اما چرا بقيه روايت از اعتبار ساقط شود، بنابراين، به نظر مي رسد که اين اشکال هم، اشکال واردي نباشد. اصل بحث را داشته باشيد ما راجع به دلالت روايت بحث مي کنيم که آيا اين عبارات براي ما اطمينان به صدور از امام معصوم(عليه السلام) پيدا مي کند که اگر براي ما اطمينان بياورد حجيت دارد و اگر اطمينان نياورد حجيت ندارد. گفتيم که سه اشکال شده، تا حالا دو اشکالش را بيان کرديم يکي اضطراب بود، دوم اين مضاميني که فقها بر طبق آن فتوا نداده اند.


اشکال سوم به روايت

سومين اشکال اين است که اين تقسيم بندي که در روايت شده «لا محصّل له»، چرا؟ (براي اين که اين اشکال روشن شود بايد به متن اين روايت يک اشاره اجمالي کنيم) در روايت دارد: «جميع المعايش من وجوه المعاملات أربع جهات» آن معايشي که تحت عناوين معاملاتي در مي آيد چهار تا است. فرموده معايش (يعني آنچه که تعيّش مردم و زندگي مردم متقوم به او است) چهار تا است ولايت، تجارات، اجارات و صناعات.


مراد از معاملات در روايت

اولاً اين نکته را دقت بفرماييد «من وجوه المعاملات»، معاملات به حسب اصطلاح ما نيست، بلکه معنايش اعم است، اين «المعاملات» در مقابل عبادات است، معامله بالمعني الاعم مراد است، نکاح را مي گيرد، طلاق را مي گيرد، اين گونه امور را هم شامل مي شود، اما اين معايشي که مقداري جنبه معاملي دارد را چهار قسم کرده و فرموده هر قسمي، هم جهت حلال دارد و هم جهت حرام، يعني هر قسمي يک راهش حلال است يک راهش حرام است. فرموده ولايات، ولايتي داريم براي والي عادل، انسان براي والي عادل کار کند، براي او اجير شود، به او کمک کند، او را تقويت کند، حلال است، اما اگر براي والي جائر انجام دهد حرام است.

در تجارات، بيشتر تکيه اين روايت روي اين است که چه چيزي را مي شود مورد بيع و معامله قرار داد، عمدتاً روي مبيع تکيه شده و ملاک اين که کدام معامله از نظر مبيع آن حلال است و کدام معامله حرام است. مثلاً فرموده «کل شيء يکون لهم فيه الصلاح من جهت من الجهات» هر چيزي که در آن مصلحتي براي مردم وجود دارد بيعش، شرائش، امساکش، تقلبش و استعمالش حلال است. اما آن که حرام است چيست؟ «کل امر يکون فيه الفساد» هر چيزي که در آن فسادي وجود دارد و هر چيزي که خوردن، نوشيدن و لبس آن نهي شده، بيعش، کسبش و شرائش حرام است. يا «شيء يکون فيه وجه من وجوه الفساد» ببينيد چقدر ضابطه ها بادقت ذکر شده، هر چيزي که فساد محض است بيع و شرائش حرام است، هر چيزي که وجه من وجوه الفساد در آن هست، به همان جهت فساد، اين هم حرام است، بيع ربوي و بيع دم براي خوردن هم حرام است.

«کل مبيع ملهو به»
(من با اختصار اينها را بيان مي کنم) هر چيزي که «يقوي به الکفر»، يکي از سؤالاتي که الآن وجود دارد خريد و فروش اين وسائلي که مربوط به صهيونيسم است آيا جائز است يا جائز نيست؟ اين روايت مي گويد هر چيزي که «يقوي به الکفر» خريد و فروشش جائز نيست. هر چيزي که «کل باب يوهن به الحق» موجب وهن حق مي شود، ببينيد چه ضابطه هايي در اين روايت وجود دارد، نمي شود اينها از انسان معمولي صادر شود «کل باب يوهن به الحق کل ما يقوي به الکفر والشرک کل مبيع ملهو به». اينها چيزهايي است که انسان اطمينان پيدا مي کند از امام(عليه السلام) صادر شده. اين هم در تجارات، پس در تجارات، خريد و فروش چه چيز حلال است و چه چيز حرام. و امّا اجارات، کجا انسان مي تواند خودش يا مالش يا عبدش يا مملوکش را اجاره دهد و حلال است و در کدام مورد حرام است اين هم در اجارات بيان شده و ضابطه اش ذکر شده. و امّا صناعات تعليم و تعلّم کدام صنعت حلال است و کدام صنعت حرام است، ملاکش در آنجا ذکر شده، اين يک اجمالي از روايت.


بيان اشکال سوم

آن وقت اشکال سومي که در اينجا شده اين است که در اين روايت اين تقسيم به اقسام اربعه، لا محصل له. چرا؟ بيان اشکال اين است که مي شود قسم ولايات و قسم صناعات را داخل قسم تجارات و اجارات کرد. شما در باب ولايات مي گوييد اگر کسي براي والي عادل کار کند، اگر اجير والي عادل شود پولي که مي گيرد حلال است ثواب هم دارد، اما اگر اجير والي جائر شود حرام است، پولي هم که مي گيرد، هر تقويتي و هر معونه اي نسبت به آن حرام است. پس نتيجه اين شد که قسم ولايات داخل در قسم اجارات قرار مي گيرد. پس چرا امام(عليه السلام) اين را جدا قرار داده و هکذا قسم سوم. و امّا قسم دوم، صناعات است، که صناعات را نيز مي شود داخل تجارات کرد. تعبيري که در بيان اين مستشکل بزرگوار وجود دارد اين است که مراد از صناعات چيست؟ آيا مراد ذات صنعت است، مثل خياطت، که ذات صنعت يک موضوعي از موضوعات خارجيه است و نمي تواند به عنوان معايش العباد که مقسم در روايت است واقع باشد. اگر مقصود کسي است که داراي اين صنعت است، يعني کسي که خياطت بلد است و خودش را اجاره مي دهد، خياط، بنا، کسي که رنگرزي يا کارهاي ديگر بلد است خودش را اجاره مي دهد، پس داخل در قسم اجارات قرار مي گيرد. پس اشکال سوم اين است که اين تقسيم، تقسيم محصل و صحيحي نيست زيرا قسم اول که ولايات است و قسم ديگر که صناعات است که قسم چهارم است را مي توانيم در باب تجارات و در باب اجارات داخل کنيم.

و در تکميل اشکالشان اين بيان را دارند که حصر در اين روايت حصر حقيقي نيست بلکه حصر اضافي است زيرا يک سري اموري وجود دارد که اصلاً در اين روايت نيامده مثلاً احياي موات و حيازت از عناويني است که نه در قسم ولايات است نه در قسم اجارات است نه در قسم صناعات است و نه در تجارات. لذا بايد بگوييم حصر در اين روايت حصر حقيقي نيست بلکه حصر اضافي است سپس فرموده اند حصر اضافي از مطالب مشهور غيرصحيحي است که علي ألسنة الادبار جاري شده يعني در کتاب هاي ادبيات به ما آموخته اند که ما دو نوع حصر داريم: حصر حقيقي و حصر اضافي، لکن حصر هميشه بايد حقيقي باشد، حصر اضافي جمع بين المتناقضين است، «حصر» و «اضافي» اين دو تا لفظ معنايش جمع بين متناقضين است اضافي يعني حصر نيست، حصر يعني حصر هست، لذا گفته اند اگر کسي بگويد در اينجا امام(عليه السلام) در مقام حصر حقيقي نبوده اند و حصر اضافي است، اصلاً حصر اضافي يک مطلبي است که هيچ پايه و اساسي ندارد و در کتب ادبيات علي السنة الادبا شايع و رايج شده. اين خلاصه اشکال سوم.


جواب از اشکال سوم

ببينيم آيا مي توانيم از اين اشکال جواب دهيم يا نه، اما اين که مسأله ولايات را در باب اجاره داخل کنيم، اگر در متن اين روايت دقت شود، در باب اجاره، اجاراتي که ذکر شده آنچه که مهم است اين است که انسان چه چيزي را مي تواند اجاره دهد، مانعي ندارد که انسان خودش، مايملکش، دابّه اش يا ثوبش را اجاره دهد. در اجارات متعلق اين است که چه چيزي قابليت اجاره دادن را دارد. اما در باب ولايات بحث اصلاً از اجاره نيست، بحث اين است که معونه کدام والي و تقويت کدام والي جايز است و تقويت و معونه کدام والي جايز نيست.

اگر کسي بخواهد تبرعاً براي والي کار کند اصلاً بحث اجاره هم وجود ندارد اين بايد در کدام قسمت اين روايت قرار گيرد. مثلاً الآن کسي هست که اموالي هم دارد اصلاً نيازي به اين که کارگري کند ندارد اما براي والي تبرعاً کار مي کند، ما از کجا بفهميم اين کاري که براي والي مي کند حلال است يا حرام، ملاکش را امام فرموده، ملاک اين است که اگر طرف ما والي عادل است جايز است، اگر طرف ما والي عادل نيست جايز نيست. لذا کاملاً واضح است که اصلاً اين قسم ولايات در قسم اجارات داخل نيست. اگر بعضي موارد آن هم داخل باشد، عرض کرديم، در قسم اجاره از اين نظر بحث مي شود که چه چيزي مي تواند اجاره داده شود، اما در قسم ولايات از اين نظر مورد بحث است که انسان از نظر والي و از نظر اين که اجير است براي چه کسي مي خواهد اجير شود.

لذا اين اشکال، اشکال واردي نيست. اما اين که فرمودند صناعات را هم بايد در قسم اجارات قرار دهيم آن هم مطلب درستي نيست، در باب صناعات بيشتر بحث آلات مطرح است چاقو، نيزه، آلت تصوير، آلت صنم، آلت شرک، آلت کفر هر چيزي که يصدق عليه الآلة و نياز به کسي دارد که آن را بسازد، لذا بحث تعليم و تعلمش مطرح است، آنجا اگر بحث اجاره هم مطرح شود عمدتاً بحث تعليم و تعلّم و ساخت و نگهداري تعلّمش مطرح است، حالا اگر يک صنعت گري بخواهد خودش را هم اجاره بدهد آن مانعي ندارد ولي آن که مد نظر است چنين چيزي است. تا اينجا روشن شد که اين سه وجهي که ادعا شده بود مانع وثوق به صدور اين روايت مي شود درست نيست و يک وجه چهارمي مانده که فردا عرض مي کنم که مرحوم ايرواني فرموده در بعضي از فقرات اين روايت تعارض وجود دارد. آيا اين درست است يا خير؟

وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ وَ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُه‌‌.




برچسب ها :

مکاسب محرمه تصحیح سند روایت تحف العقول نقل به مضمون احادیث عدم تاثیر اضطراب متن در حجیت روایت معنای اضطراب در متن حدیث عدم وجود اضطراب در حدیث تحف العقول تبعيض در حجيت تطبیق حدیث تحف العقول با فتوای فقها حصر حقيقي حصر اضافي

نظری ثبت نشده است .