درس بعد

مكاسب محرمه/ تلقيح مصنوعي

درس قبل

مكاسب محرمه/ تلقيح مصنوعي

درس بعد

درس قبل

موضوع: مکاسب محرمه


تاریخ جلسه : ۱۳۸۴/۱۲/۱۴


شماره جلسه : ۵۴

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • دو اشکال در استدلال حرمت تلقیح

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


استدلال به روايت ديگر براي حرمت تلقيح

بعد از بررسي روايات و آيات بعنوان دليل براي حرمت تلقيح مصنوعي، اکنون بايد بررسي کرد که آيا به اين روايت مي توانيم استدلال کنيم يا خير؟ روايت در جلد 20 وسائل، ابواب نکاح محرم، باب اول، حديث 15، صفحه 311، «محمد بن علي بن الحسين عن محمد بن سنان عن الرضا ع في ما کتب عليه من جواب مسائله» ديروز عرض کرديم که سند اين روايت اشکال دارد و وثاقت محمد بن سنان روشن نيست. لکن با غمض نظر از مسئله سند، اگر کسي محمد بن سنان را موثق و قابل اعتماد دانست، آيا دلالت اين روايت بر ما نحن فيه کافي است يا نه؟ محمد بن سنان در ضمن مسائلي که از امام هشتم(ع) سوال کرده است حضرت در جواب فرموده اند «وحرم الله الزنا لما فيه من الفساد» چون در زنا فساد وجود دارد و فساد چيست؟ بيان فرموده اند «من قتل النفس و ذهاب الانساب وترک التربية للاطفال وفساد المواريث وما اشبه ذلک من وجوه الفساد».


بيان استدلال

بيان استدلال به اين روايت اين است که همين عناويني که در باب زنا وجود دارد در تلقيح مصنوعي هم وجود دارد، مخصوصاً با توجه به اينکه الان بانک هايي موجود است و اسپرم هايي در آنجا وجود دارد و اسپرم مردي را در رحم زن اجنبيه تلقيح مي کنند و بچه اي که بوجود مي آيد معلوم نيست پدر او کيست؟ معلوم نيست اين بچه را چه کسي بايد تربيت کند؟ گرچه مادر نقش مهمي دارد اما آنکه وليّ ترتبيتي بچه است پدر است و آن کسي که مسئوليت شرعي دارد پدر است. از چه کسي ارث ببرد؟ معلوم نيست. بنابراين بيان استدلال اين است که همين عناوين که براي حرمت زنا در اين روايت آمده است، همين عناوين در باب تلقيح مصنوعي هم وجود دارد و همانطوري که اين عناوين موجب حرمت زنا شده است پس تلقيح مصنوعي هم حرام است.


اشکال در استدلال

آيا اين استدلال صحيح است يا نه؟ ممکن است اشکال شود که آنچه که در اين روايت آمده است به عنوان حکمت حرمت زنا است نه بعنوان علت براي حرمت زنا، و بين علت و حکمت فرق وجود دارد ؛ علت ان است که اگر باشد حکم هست و اگر نباشد حکم نيست، علت آن است که حکم، وجودا و عدما دائر مدار وجود و عدم اوست، اما حکمت اين طور نيست؛

بعبارة اخري حکمت (اين بحث را خوب دقت کنيد) شأنيت و اقتضا را دلالت دارد، يعني اين عناويني که در اين روايت ذکر شده است عنوان مقتضي براي حرمت را دارد، علت حرمت ممکن است چيز ديگري باشد. مقتضي، در اثبات حکم کافي نيست، اگر حکمي وجوبي يا تحريمي بخواهد ثابت شود مجرد وجود مقتضي کافي نيست و بايد خصوصيات ديگري هم در کار باشد. لذا قد يقال به اينکه ما اگر در باب خمر مي گوييم الخمر حرام لأنّه مسکر ، لأنّه مسکر علت است، بعد مي گوييم هر جا اسکار باشد حرمت وجود دارد، اگر چيزي مسکر نبود حرمت ندارد.

الکل هاي طبي که وجود دارد اينها مسکر نيست، اگر کسي بخورد مي ميرد و سم مهلک است اما مسکر نيست لذا مي گويند نجس نيست. وقتي فهميديم چيزي عنوان علت را دارد و علت هم منصوصة باشد، مي گوييم هر جا اين علت باشد حکم وجود دارد. اما اگر چيزي عنوان علت را نداشت و عنوان حکمت را داشت، مثلاً در باب ربا در روايات وارد شده است که خداوند ربا را حرام کرده است چون عنوان ظلم دارد. کثيري از فقها اين ظلم بودن را علت براي حرمت ربا قرار نداده اند و گفته اند اين حکمت است، يعني اگر در جايي ظلم نباشد و فرض کنيد در موردي مي خواهد مقداري ربا بگيرد اما عرفاً صدق ظلم نکند ولي باز در آنجا مي گويند حرمت موجود است، اين طور نيست که ظلم علت باشد براي حرمت ربا که اگر باشد حرمت هست و اگر نباشد حرمت نيست، بلکه ظلم در حد حکمت است و حکمت در حد اقتضا، يعني در جايي که اين هم نبود ممکن است حکم در آنجا باشد. بنابراين در ما نحن فيه لقائل أن يقول آنچه که در اين روايت آمده است اين بعنوان حکمت حرمت زنا است، زنا حرام است چون فقدان نسب و ميراث دارد، و حکمت نمي تواند ملاک براي حکم باشد.


فرق حکمت با علت

اگر فني تر صحبت کنيم فرق ميان علت و حکمت اين است که علت در موضوع حکم اخذ مي شود، يعني عنواني است که خودش در موضوع حکم اخذ شده است، وقتي شارع مي گويد «الخمر حرام لأنّه مسکر»، اين علت داخل در موضوع حرمت است يعني الشيء المسکر حرام ، علت، خودش داخل در موضوع قرار مي گيرد. اما در باب حکمت نمي توانيم بگوييم حکمت داخل در موضوع قرار مي گيرد.

در باب صلاة مي گوييم «الصلاة واجبة لانها تنهي عن الفحشاء والمنکر» نماز ناهي از فحشا و منکر است، حال اگر در جايي نماز ناهي از فحشا و منکر نبود آيا مي توانيم بگوييم اين نماز واجب نيست؟ خير، کسي اين حرف را نمي زند، براي اينکه اين نهي از فحشا و منکر يکي از حکمت هاي وجوب براي صلاه است، وقتي حکمت شد حکمت در دائره موضوع اخذ نمي شود، يعني شارع نفرموده است «الناهي عن الفحشاء والمنکر واجب» مي گويد نماز واجب است مي خواهد ناهي از فحشا و منکر باشد و مي خواهد نباشد. اگر کسي با اين خصوصياتي که ما عرض کرديم اشکالي کند و بگويد بر فرض صحت سند اين روايت، نمي توانيم به آن استناد کنيم به خاطر اشکالي که وجود دارد، بخاطر اينکه ما از روايت عليت را نمي توانيم استفاده کنيم. چه جوابي بايد داد؟


جواب از اشکال

جواب اين است که درست است بين علت و حکمت فرق وجود دارد اما فرق آن در اين است که اگر در يک جا حکمت نبود نمي توانيم بگوييم حکم نيست، در علت، اگر علت باشد حکم هست و اگر نبود حکم نيست، اما در باب حکمت اين طرف قضيه درست است که اگر در جايي حکمت نبود نمي توانيم بگوييم حکم نيست، در باب حکمت بين نبود حکمت و نفي حکم ملازمه نيست،

ممکن است حکمت نباشد اما حکم باشد، ولي در آن طرف قضيه قوي تر از علت است، يعني اگر در جايي حکمت بود قطعاً بايد حکم باشد، اگر گفتنيد که حرم الله الربا لأنّه ظلم وگفتيم ممکن است جايي ظلم نباشد اما ملازمه ندارد باز هم ربا حرام باشد، اما آن طرف قضيه امکان ندارد که حکمت باشد و حکم نباشد. هر جايي حکمت بود حتما بايد حکم باشد و در اينجا اين طور استدلال مي کنيم و مي گوييم حکمت حرمت زنا فقدان نسب است، اين حکمت در ما نحن فيه در باب تلقيح مصنوعي هم وجود دارد، حکمت فقدان مواريث در تلقيح مصنوعي هم وجود دارد پس مي توانيم بگوييم اگر يک جا اين حکمت ها بود اينها خودش منشا و دليل حرمت مي شود. هذا اولاً.


اشکال دوم بر استدلال

و ثانياً اگر کسي بگويد اينجا حکمت هاي متعدد ذکر شده است و اگر واقعا علت بود علت نمي تواند متعدد باشد و علت واحد معلول واحد مي خواهد. از کتاب معالم خوانديد که تعدد علل بر معلول محال است، نمي شود گفت معلول واحد علل متعدده دارد. در اينجا بايد بگوييم تمام اينها عنوان حکمت را دارد و  قانون حکمت را اجرا کنيم.


جواب اشکال

ما در مقابل  اين مطلب مي خواهيم بگوييم که اينها يک قدر جامعي بينشان وجود دارد و قدر جامع آنها فساد است «حرم الله الزنا لما فيها من الفساد»، فساد در آن وجود دارد، منتهي مصاديق فساد متعدد است و يک مصداقش فقدان نسب و يک مصداقش فقدان ميراث است. شاهد بر اين عرض ما اين است که در آخر روايت فرموده است «وما اشبه ذلک من وجوه الفساد». ممکن است مصاديق ديگري هم براي فساد باشد. بنابراين ما از روايت عليت استفاده مي کنيم و روايت حکمت را بيان نمي کند و ما استفاده مي کنيم که علت حرمت زنا اين است که موجب فساد است و مصاديق فساد اينهايي است که در اين روايت ذکر شده است.

اصلاً و اساساً نبايد ما بحث را متمرکز کنيم که فقدان نسب علت و حکمت است و قاعده علت و حکمت را جاري کنيم نه، به قرينه موجود در اين روايت، هم در صدر روايت که از امام سوال مي کند چرا زنا حرام است مي فرمايد «لما فيه فساد» بعد مصاديق فساد را بيان مي فرمايد: فقدان نسب، ترک تربيت اطفال، فقدان مواريث و در ذيل روايت مي فرمايد «و ما اشبه ذلک من وجوه الفساد». پس ما مي گوييم روايت يک چيز را بعنوان علت در اينجا ذکر کرده است. ما حق نداريم همين طور بگوييم که در اين روايت حکمت ذکر شده است و برويم دنبال بحث بعدي، بلکه در روايت علت ذکر شده است و خود شما مي فرماييد «العلّة تعمم وتخصص» اين علت هر جا باشد در تلقيح صناعي يا هر جاي ديگر.

در بحث شبيه سازي تمام علماي اهل سنت و تمام روحانيون مسيحي و تمام مراکز اخلاقي دنيا شبيه سازي انساني را حرام و ممنوع کرده اند، اما در بين علماي شيعه مقداري اختلاف است. مي شود براي حرمت شبيه سازي از اين راه وارد شد که «لما فيه فساد» ما در اول بحث مکاسب محرمه وقتي روايت تحف العقول را خوانديم - روايت مفصلي که شيخ در مکاسب محرمه آورده است کثيري از فقهاي معاصر مي فرمايند سند روايت خراب است و روايت را کنار بگذاريد - ما گفتيم به اين روايت، شيخ انصاري و صاحب جواهر و مرحوم نائيني و مرحوم سيد يزدي در حاشيه استدلال کرده اند و روايت بسيار مهمي است و در آنجا مرحوم سيد يزدي فرموده اند ما از اين روايت تحف العقول قواعدي را بدست مي آوريم . بحث سندي آن را از چند جهت دنبال کرديم و ثابت کرديم که سند اين روايت درست است. در آن روايت هم آمده بود که در ميان صناعات هر چيزي که «ياتي منه الفساد» حرام است، اين روايت «او ما اشبه ذلک من وجوه الفساد» مي تواند اشاره به همان هم داشته باشد.


خلاصه مطالب تا اينجا

تا اينجا با اين بياني که ما عرض کرديم که خلاصه آن اين دو نکته شد: اولاً در حکمت آن مقداري از فرق که ما قبول مي کنيم اين است که مي گوييم هر جايي که اين حکمت نبود ، نبودش ملازم با حکم نيست، اما در اين جهت با علت مشترک است که همان طوري که هر کجا علت باشد حکم هست، هر کجا هم که حکمت باشد بايد حکم باشد. ثانياً عرض کرديم که ما از اين روايت حکمت را نمي فهميم بلکه ما از اين روايت يک علت واحده را استفاده مي کنيم و آنچه که در اين روايت آمده بعنوان مصاديق آن علت واحده آمده است، علت واحده عبارت از فساد است و نتيجه اين مي شود که هر چيز که موجب فساد شد حرمتش براي ما ثابت مي شود طبق اين بياني که عرض کرديم.


ادله جواز تلقيح مصنوعي

تا اينجا حرمت تلقيح مصنوعي را به اطلاق آيه «فمن ابتغي وراء ذلک» اثبات کرديم. در مقابل، دو روايت وجود دارد که برخي اين دو روايت را دليل بر جواز تلقيح مصنوعي قرار داده اند و گفته اند ما از اين دو روايت استفاده مي کنيم که تلقيح مصنوعي جايز است. اين دو روايت در جلد 28 وسائل الشيعه، کتاب الحدود، باب سوم، ابواب حد سحق و القياده، ص 169 است.

وقتي به کتاب وسائل الشيعه مراجعه کرديد هر بابي را که مي خواهيد ملاحظه کنيد، اول ببينيد که چند روايت در اين باب آمده است. مثلا در اين باب 5 روايت صاحب وسائل ذکر کرده است. آيا 5 حديث است؟ يا اگر کسي خوب دقت کند حديث اول و سوم يک حديث است و حديث دوم و چهارم و پنجم هم يک حديث است. 5 حديث يعني 5 بار امام اين 5 مطلب را فرموده.

مثلاً زراره خدمت امام باقر(ع) رسيده و امام باقر(ع) فرمود «الزنا حرام» زراره از امام باقر نقل کرد و زيد آمد همين حرف را از زراره از امام باقر(ع) نقل کرد، اين هم مي شود حديث، عمر هم آمد از زراره از امام باقر(ع) نقل کرد همان حديث مي شود، چون راوي اول و مروي عنه يعني امام(ع) يکي است. يک وقتي مي گوييم: «زرارة عن الإمام الباقر(ع) الزنا حرام» يک وقتي مي گوييم «زرارة عن الصادق(ع) الزنا حرام»، اين مي شود دو حديث، چون مروي عنه فرق مي کند. اگر ده نفر هم از زراره از امام باقر(ع) نقل کنند يک حديث است. مراجعه بفرماييد حتماً مجموعاً صاحب وسائل به عنوان 5 حديث آورده اما در واقع 2 حديث است.

و صلی الله علی سیدنا محمد و آله اجمعین.



برچسب ها :

تلقیح مصنوعی استدلال به روایت محمد بن سنان بر حرمت تلقیح مصنوعی تطبیق مفاسد زنا بر لوازم تلقیح مصنوعی فرق بين علت و حکمت ملازمه بین وجود حکمت و وجود حکم شبيه سازي ادله جواز تلقيح مصنوعي ملاک واحد یا متعدد بودن یک حدیث حکم شبیه سازی در نظر غیر شیعه

نظری ثبت نشده است .