درس بعد

مكاسب محرمه / تقسيم مکاسب

درس قبل

مكاسب محرمه / تقسيم مکاسب

درس بعد

درس قبل

موضوع: مکاسب محرمه


تاریخ جلسه : ۱۳۸۴/۷/۵


شماره جلسه : ۱۲

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • فرق تقسیم ثلاثی و خماسی شهید ثانی(ره)

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


ادامه بحث تقسيم مکاسب:

عرض کرديم که در کلمات فقها تقسيمي که براي مکاسب ذکر شده، عمدتاً حول اين دو تقسيم است. برخي تقسيم را به صورت ثلاثي مطرح کرده و گفته اند مکاسب؛ يا مکاسب محرمه است يا مکروهه و يا مباحه، و برخي تقسيم را  پنجگانه قرار داده اند که کلمات اين بزرگان و عبارات اينها و مثالهايي که براي اينها بود را بيان کرديم.


فرق تقسيم ثلاثي و خماسي شهيد ثاني(ره):

مرحوم شهيد ثاني در کتاب مسالک فرموده اند « کل من التقسيمين حسن ». هر يک از اين دو تقسيم، تقسيم خوبي است، اما احسن همين تقسيمي است که به صورت ثلاثي مطرح کنيم. فرق اصلي بين اين دو تقسيم اين است که اولاً: در تقسيم ثلاثي، تقسيم به اعتبار متعلق کسب است و متعلق کسب يا عين است و يا منفعت و گفته اند که در عين و منفعت مي توانيم حرمت و کراهت و اباحه تصوير کنيم، اما وجوب و استحباب را نمي توانيم تصور کنيم. به اين اعتبار ما ديگر مکاسب واجبه و مستحبه نداريم. اما در تقسيم خماسي و پنجگانه، به اعتبار فعل مکلف است، يعني به اعتبار اينکه کسب، فعلٌ من افعال المکلف ، و فعل مکلف خالي از اين احکام خمسه تکليفيه نيست، لذا به اين احکام خمسه تکليفيه منقسم مي شود. اين يک فرق که در تقسيم ثلاثي به اعتبار ما يکتسب به و متعلق کسب است، اما در تقسيم خماسي به اعتبار فعل مکلف است.

فرق دوم اين است که، در تقسيم اول، ما يکتسب به ، يا عين است و يا منفعت. خود اين عين و منفعت به حسب اقتضاي خودشان، يا محکومند به عنوان حرمت، يا کراهت و يا اباحه. اما در تقسيم خماسي ما مي گوييم که اين احکام خمسه، به اعتبار عوارضي است که بر اين کسب عارض مي شود. يعني شما اگر يک شيء مباح را براي قتل بخريد، مي شود کسب حرام، شيء مباح را براي استفاده حلال بخريد، مي شود کسب حلال، يعني اين تقسيم به اصطلاح فني، يک تقسيم جوهري نيست. يک تقسيم ناشي از عوارض خارجيه است و به اختلاف اين عوارض خارجيه به احکام خمسه تقسيم مي شود،  اما در تقسيم ثلاثي، به اعتبار اقتضايي است که در خود ما يکتسب به وجود دارد، مي گوييم بيع الخمر حرام ، در خمر به عنوان انه خمر ، اقتضاي حرمت وجود دارد و مي گوييم اين کسبي که به خمر تعلق پيدا مي کند حرام است.

پس فرق دوم بين اين دو تقسيم اين شد که در تقسيم ثلاثي، ما يکتسب به خودش اقتضاي همان عنوان را دارد، اما در اين تقسيم پنجگانه، به اختلاف عوارض، به احکام خمسه تقسيم مي شود. روي اين حساب بعضي از بزرگان مثل مرحوم آقاي خويي، در کتاب مصباح  الفقاهه، فرموده اند هر دو تقسيم درست است. تقسيم اول به اعتبار ما يکتسب به است، تقسيم دوم به اعتبار اين عوارضي است که بر اين فعل مکلف عارض مي شود، البته اصل اين مطلب در کلام شهيد ثاني در کتاب مسالک وجود دارد. و مرحوم آقاي خويي به تبع شهيد ثاني همين نظريه را پذيرفته اند. پس تا اينجا دو فرق بين اين دو تقسيم بيان کرديم. و عرض کرديم  مي شود دو تقسيم را به اين دو اعتبار بيان کرد که،  تقسيم ثلاثي به اعتبار ما يکتسب به است و تقسيم خماسي به اعتبار اين عوارض و طوارئي است.


کلامي از مرحوم محقق در تقسيم مکاسب:

لکن مرحوم محقق در شرايع بعد از اينکه تقسيم را ثلاثي قرار داده، در شمارش و ذکر مکاسب محرمه مثال زده به: بيع سلاح به اعداء دين آنوقت خود مرحوم محقق اين قيد را ذکر کرده است که اگر کسي اعداء دين اسلحه اي بفروشد براي اينکه آنها را بر دشمني بر دين اعانت کند و يا زمان جنگ است و به اعداء دين اسلحه اي را فروخت، مرحوم محقق اين را جزء مکاسب محرمه قرار داده است، در حالي که اگر اين فرق دوم فرق صحيحي باشد، در اينجا بيع السلاح لاعداء الدين ، وقتي که معنون به اين عنوان مي شود که اعداء دين  کمک شوند براي اينکه دين را از بين ببرند اينجا بيع حرام است، اما اگر در يک جا دو گروه کافر، در حال جنگ با هم هستند اگر به يک گروه يا هر دو گروه اسلحه بفروشيد براي اينکه هر دو، بيشتر همديگر را از بين ببرند. آيا هنوز حرام است؟


اشکال به فرمايش مرحوم محقق (ره):

اشکالي که در اينجا هست اينکه اگر بگوييم که در تقسيم ثلاثي به اعتبار خود اقتضايي است که ما يکتسب به دارد، اگر اين است پس اين مثال آن را نقض مي کند، « بيع السلاح لاعداء الدين » به اعتبار طواري و عوارض، مختلف مي شود، اگر بفروشيم به قصد اعانت، که کمک شوند و با دين مخالفت کنند، اين حرام مي شود، اگر بفروشيم به قصد اينکه کمک کنيم که خود آنها به جان هم بيفتند اشکالي ندارد. اين يک اشکال.


جواب اشکال بر محقق (ره):

و جواب اشکال اين است که اين بيع السلاح مثلا عنوان استطرادي را دارد.


اشکال دوم بر محقق (ره):

اشکال دوم اين است که در همان تقسيم ثلاثي، شما براي خمر با قطع نظر از فعل مکلف، نمي توانيد حکمي بيان کنيد. بعبارة اخري اشکال اولي که عرض کرديم اشکال بر فرق دوم بود و جواب داديم. اما اين اشکال دوم، اشکال بر فرق اول است. در فرق اول گفتيم که در تقسيم ثلاثي، محور خود ما يکتسب به است. « ما يکتسب به إمّا عين و إمّا منفعه »، اما در تقسيم خماسي، ملاک فعل مکلف است و فعل مکلف ينقسم الي الاقسام الخمسه . اشکال اين است که در همان تقسيم ثلاثي، ما يکتسب به، بدون فعل مکلف که حکمي ندارد. ما مي گوييم « الخمر حرام » يعني ذات خمر حرام است يا شرب الخمر حرام است؟ شرب الخمر که يک فعلي از افعال مکلف است حرام است. بنابراين اگر بخواهيم خود ما يکتسب به را ملاک و محور قرار دهيم، با قطع نظر از فعل، اينجا اصلا چيزي به نام حرام و مکروه و مباح هم نداريم. اين حرام و مکروه و مباح، به اعتبار فعل مکلف است. شما اگر در تقسيم ثلاثي بگوييد به اعتبار ما يکتسب به ، نه به اعتبار تعلق فعل مکلف، اشکال اين است که همانطوري که مي گوييد واجب و مستحب نداريم، محرّم و مکروه و مباح هم نداريم. اين اشکال اشکالي است که وارد است.


جواب از اشکال دوم بر محقق:

ولو اينکه ممکن است کسي بيايد و توجيهي کند و به اين اشکال جواب دهد که در آنجا باز خود فعل مکلف، به اعتبار تعلقش به اين متعلق خاص است، يعني کسي نمي تواند بگويد من از شرب خمر اگر قصد اسکار کنم کذا، اگر قصد غير اسکار کنم کذا، شرب خمر حرام است هر قصدي هم انسان مي خواهد داشته باشد. در هر دو، يعني هم در تقسيم ثلاثي و هم در تقسيم خماسي، فعل مکلف هست، اما در تقسيم ثلاثي فعل مکلف به اعتبار متعلق خاص ولي در تقسيم خماسي فعل مکلف به اعتبار هر چيزي که مي تواند عارض بر او شود.

اين دو تقسيم، تقسيمي که در کلمات فقها وجود دارد و ما مي خواستيم فقط مقداري اقسام روشن شود و اين بحث را مقداري طول داديم. آيا مراد علماء، حرام، واجب و مستحب نفسي است يا اعم است؟ نکته اي که وجود دارد اين است که ما وقتي کلمات فقها را بررسي مي کنيم فقهاء در اين امثله اي که بيان کرده اند فرقي بين واجب نفسي يا واجب غيري، حرام نفسي يا حرام غيري نمي گذارند. مي گوييم ما  مي خواهيم مکاسب محرمه را بگوييم. اين اعم است از آن مکاسب محرمه اي که بالذات حرام است مثل بيع الخمر، يا آن مکاسب محرمه اي که به اعتبار طواري و عوارض حرام مي شود. انسان اگر يک چاقويي بخرد لقتل نفس محترمه ، اين هم حرام مي شود.

ما در اين تقسيم، اگر گفتيم خودمان را محدود به واجب نفسي و حرام نفسي و مستحب نفسي نمي کنيم، بلکه اعم از نفسي و غيري باشد، و همچنين در واجبات، مکاسبي داريم که گاهي اوقات واجب عيني است، فرض کنيد در همان واجبات نظاميه، اگر کسي براي طبابت نباشد و منحصر به يک شخص باشد، اين عنوان واجب عيني را پيدا مي کند، اما اگر افراد ديگري هم باشند، عنوان واجب کفايي را پيدا مي کند، اگر دائره را اعم قرار داديم، يعني اعم از واجب نفسي و غيري، واجب عيني و کفايي، واجب تعييني و تخييري، نتيجه اش اين مي شود که براي همه اينها مثال زياد پيدا مي کنيم و تمام اين امثله اي که در کلمات فقها گفته شده درست است، بعبارة اخري نکته اي که مي خواهم عرض کنم اين است که اگر بخواهيم بگوييم تقسيم، به اعتبار نفسي بودن است، يعني بگوييم مکاسب محرمه اي که حرمت نفسي دارد، بسياري از مثالهايي که فقها زده اند، از دايره خارج مي شود و نمي تواند ديگر مثال باشد، چون خيلي از همان عباراتي که ديروز از فقها خوانديم و مثالهايي که بيان کرديم، اصلا عنوان غيري دارد.

خود مرحوم محقق وقتي در شرائع، مکاسب را سه قسم مي کند، مکاسب محرمه، مکروهه و مباحه، آنگاه مکاسب محرمه را پنج قسمت مي کند؛ قسم اول: الاعيان النجس کالخمر . قسم دوم: ما يحرم لتحريم ما قُصِد به، آنچه که به خاطر قصدي که به آن مي شود حرام است، مثل آلات لهو. قسم سوم: ما لا ينتفع به کالمسوخ، آن حيواناتي که مسخ شده اند، آنچه که نفعي براي انسان ندارد، اين هم جزو مکاسب محرمه قرار داده شده است. اين ما لا ينتفع به به اعتبار ذاتش، جزو مکاسب محرمه نشده است، بلکه چون انسان انتفاعي به آن نمي برد و نفعي براي انسان ندارد حرام است. حتي در آلات لهو هم چون ما قُصِد به، عبارت  از فساد است، آلات لهو با مقصود از آن که عبارت از فساد است حرام مي شود. عرض ما اين است که اگر بخواهيم اين مکاسب محرمه را فقط براي حرمت نفسي بيان کنيم، اما آنجايي که مقدمه براي حرام ديگري مي شود اين جا خارج باشد، خيلي از موارد و مثال هاي ديگري که مرحوم محقق و علامه و سلّار در کتاب مراسم بيان کرده اند، اينها بايد از محل نزاع خارج شود، در حالي که اينها داخل در محل نزاع است اين يک مطلب.


فرق اينکه واجب نفسي مراد باشد يا واجب غيري:

مطلب ديگر اينکه در کفايه در تعريف نفسي بودن و غيري بودن، مي فرمايد بين اصوليين در اينکه کدام واجب، واجب نفسي است و کدام واجب غيري، اختلاف وجود دارد. مرحوم آخوند مي فرمايد اگر ما اين تعريف را ملاک قرار دهيم « ما کان وجوبه للغير» که مشهور واجب غيري را اينطور معنا کرده اند « ما کان وجوبه للغير»، آخوند مي فرمايد لازمه اين تعريف اين است که تمام واجبات نفسيه، واجبات غيريه شود، چرا ؟ براي اينکه در نماز که مصداق بارز واجب نفسي است، مي گوييم «اقم الصلاه لذکري» يعني غايت صلاة، ذکر الله است، «تنهي عن الفحشاء و المنکر» يعني چون نهي از فحشا و منکر واجب است اين واجب شده است. پس اگر ما بخواهيم واجب غيري را اينطور معنا کنيم، تمام اينها واجب غيري مي شود.

براي اينکه اين اشکال حل شود مرحوم آخوند مي فرمايند که ما يک غايات اوليه داريم و يک غايت الغايات داريم (أقصي الغايات)، در باب نماز اين أقصي الغايات مطرح است و هنگام وجوب، اين أقصي الغايات مد نظر واقع نمي شود، لذا واجب، مي شود واجب نفسي. ما مي خواهيم ببينيم در آنجايي که يک بيعي مقدمه براي حرام است يا يک معامله و کسبي مقدمه براي واجب است، آيا مي توانيم در اينجا بگوييم که اينجا اين مقدمه بعنوان خودش واجب نيست بلکه بعنوان المقدميه واجب است و در نتيجه از محل بحث خارج است؟ در نکته قبلي گفتيم که اگر بخواهيم بگوييم واجب غيري، حرام غيري و استحباب غيري از محل مکاسب و از دايره اين تقسيم خارج است، خيلي از امثله اي که فقها مطرح کرده اند از محل بحث خارج مي شود. مثلا در معاملات محرمه و مکروهه امثله زيادي وجود دارد که خيلي از اينها حرام بالذات نيست، منتهي حرام غيري است. فرض کنيد در باب معاملات مکروهه، معامله با اکراد، جزء معاملا ت مکروهه است - البته اينکه کرد در اينجا مراد چيست.

ملاحظه فرموديد در مکاسب و حواشي آن، سه يا چهار احتمال داده مي شود، احتمال خيلي قوي آن هم اين است که اکراد يک طايفه اي بوده اند در يک زمان خاصي، در يک بخشي زندگي مي کردند که يا خوش معامله نبودند، يا بد حساب بودند، نهي کراهتي شدند از معامله. مانند زمان ما که مثلا مي گويند که با فلان شهر معامله نکنيد، با فلان محله معامله نداشته باشيد. اين نهي از معامله با اکراد را که مي گفتند بعضي از اين کردها  هم اين قضيه را شنيده بودند و ناراحت شدند که چرا. مراد مطلق کرد نيست، يک طايفه مخصوصي در زمان روايات بوده و الان هم ديگر وجود خارجي ندارند،

به عنوان قضيه خارجيه بوده است - اين نه براي اين است که بالذات بوده، بلکه چون مقدمه براي فتنه اي بوده و هر وقت معامله اي با آنها واقع مي شد نزاعي پيش مي آمد، براي دفع آن نزاع بوده است، لذا ما نمي توانيم واجبات و محرمات غيري را خارج کنيم اين اولاً. و ثانياً آنچه که مي خواهم عرض کنم اين است که اگر کسي رفت فرض کنيد که وسيله اي خريد که يک غايت نهايي اين وسيله فساد است - يعني همان بياني که مرحوم آخوند در آنجا دارند - ما نمي توانيم در اينجا پياده کنيم و بگوييم اگر يک چيزي، يک غايت نهاييش فساد شد، ما ممکن است بگوييم اين عنوان جزو مکاسب محرمه است، اما ديگر حرمتش حرمت مقدّمي  نيست. مثلا در باب خمر ممکن است کسي خمر را بخرد و اصلا شرب نکند، نگه دارد و لو نگه داشتن آن هم جايز نيست، اما اگر غايت نهاييش که عبارت از اسکار است، عبارت از فساد است، اگر اين غايت بعنوان غايت نهايي مطرح شد، نمي توانيم بگوييم به صرف اين عنوان، مقدميت پيدا مي کند.

نتيجه اين شد بسياري از امثله که در کلمات فقها گفته شده و بعدا ديگران آمده اند و اشکال کرده اند که اينها بعنوان مقدميت است و نه بعنوان خودشان، اگر ما لحاظ کنيم آن فرمايش را که مسئله غايت نهايي باشد که مرحوم آخوند فرموده اند، اين هم از عنوان مقدميت خارج مي شود.


جمع بندي و نتيجه بحث تقسيم مکاسب:

جمع بندي که در اينجا مي شود، کسب يا به اعتبار ما يکتسب به است، يا به اعتبار انه فعل من افعال المکلف ، آنوقت به اعتبار ما يکتسب به ، حکمش مشخص است، که يا عين است و يا منفعت که به سه قسم تقسيم مي شود، اما اگر کسب را به اعتبار فعل من افعال المکلف در نظر گرفتيم اينجا دو صورت دارد؛ يا اين فعل با قطع نظر از هر عارضي است، بگوييم کسي صبح بلند مي شود که برود در مغازه کار کند، کاري نداريم که کسبي که انجام مي دهد سبب مي شود که زندگي خودش و عيالش محفوظ بماند، قوت آنها را تامين مي کند، اين يک. دوم: اکتساب با توجه به اين عناوين، که اکتساب با توجه به اين عناوين، همان احکام خمسه را پيدا مي کند، اگر کسي کار کند و پول براي قوت خودش و عيالش بدست آورد، واجب است، براي توسعه در زندگي کار کند، مستحب است و براي فساد کار کند، حرام است.


حکم اکتساب محض:

اما اين نکته اي که بايد عرض کنيم اين است که آيا اکتساب من حيث هو اکتساب، يعني برود کار کند و اصلا هيچ عناوين عارضي در کار نباشد، از عبارات فقهاء استفاده مي شود که خودش في نفسه حکم مباح را دارد. کسي در مغازه کار کند و نه غايت وجوبي دارد و نه تحريمي و نه استحبابي. از عبارت فقهاء استفاده مي شود که اين مثل خوردن آب، مباح است.


نظر استاد:

نظر ما اين است که اگر به روايات وارده در اين باب مراجعه شود، عنوان استحباب نفسي را دارد. وقتي مي گويند «العبادة سبعون جزءاً افضلها طلب الحلال». انسان کار کند تا مال حلال به دست آورد. و هيچ عوارضي براي قوت خود و عيالش ندارد، از روايات وارده اين گونه استفاده مي شود که کسب، في نفسه استحباب نفسي دارد امّا از عبارات فقهاء استفاده مي شود که کسب في نفسه با قطع نظر از عوارض، مباح است. اما روايات استحباب نفسي را دلالت دارد.

و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.




برچسب ها :

فرق تقسيم مکاسب به ثلاثي و خماسي از نظر شهيد ثاني تقسيم به اعتبار متعلق کسب تقسیم مکاسب به اعتبار فعل مکلف تقسیم مکاسب توسط محقق در شرایع مراد از حرام در مکاسب محرمه تعریف مشهور از واجب غیری معامله با اکراد حکم اکتساب محض استحباب نفسي کسب

نظری ثبت نشده است .