موضوع: مکاسب محرمه
تاریخ جلسه : ۱۳۸۵/۶/۲۸
شماره جلسه : ۷
-
اشکالات وارده بر روایت فقه الرضا وجواب از آن
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
بررسي قول اول در مؤلف كتاب فقه الرضا
عرض كرديم در اين كه آيا كتاب فقه الرضا تأليف امام(ع) است يانه، اختلاف است؛ قول اول اين بود كه اين كتاب، تأليف مبارك امام(ع) است، كه دليل اين قول را ذكر كرديم و مورد مناقشه قرار داديم. علاوه بر اشكالاتي كه بر دليل اين قول وارد است، در كتاب فقه الرضا قرائني وجود دارد كه به وسيله اين قرائن يقين پيدا مي كنيم كه اين كتاب از امام(ع) صادر نشده، قرائني داريم كه نشان مي دهد اين كتاب يك مجموعه و يك رساله عمليه است كه علاوه بر فتاوايي كه درآن موجود است، برخي از روايات هم در آن ذكر شده.قرائن عدم صدور كتاب از امام (ع)
تقيه آن جايي است كه در حضور يك عده اي هست، كه چند نفر از اهل عامه هم نشسته باشند و چاره اي غير از تقيه نباشد. اما كتابي كه مي خواهد نزد شيعه، محفوظ نگه داشته شود، وجهي براي تقيه ندارد. ثانياً: در همين كتاب، در باب احكام عقد موقت و مشروعيت عقد موقت مطالبي دارد، كه طعنه بسيار و اضح و روشن براهل سنت است. اگر بنا بر تقيه بود نبايد در آن قسمت، اين طعن را وارد مي كردند، لذا احتمال اينكه اينجا تقيه باشد بسيار احتمال بعيدي است. پس نتيجه اين مي شود كه در اين كتاب ما يك قرائني داريم، كه اين قرائن براي ما قطع به اين مي آورد كه اين كتاب از امام معصوم(ع) نيست. پس ملاحظه فرموديد قول اول، كه اين كتاب مال امام باشد به هيچ وجهي قابل قبول نيست.
قول دوم در مؤلف كتاب
قول دوم اين است كه اين كتاب مربوط به والد صدوق مي باشد. علي بن حسين بن موسي بن بابويه رساله اي را براي ولد خودش (صدوق) نوشته كه ولدش به نام صدوق است و پدر و پسر معروف به صدوقين اند و اين رساله هم معروف به شرايع والد صدوق است. حال بگوييم اين فقه الرضا، همان شرايع است، مخصوصا كه بين اين دو كتاب در بسياري از تعابير، تشابه وجود دارد. اين نظريه را صاحب رياض العلما، مرحوم ميرزا عبدالله افندي اصفهاني برگزيده. آن وقت پس چرا گفته اند اين كتاب براي حضرت رضا(ع) است؟ چون والد صدوق، اسمش علي بن حسين بن موسي بن بابويه است، هم كلمه علي دارد و هم كلمه موسي، اين شبهه وارد شده كه مثلا علي بن موسي است.نقد قول دوّم
اين نظريه هم چند اشكال دارد، اولا: در اول كتاب دارد «يقول علي بن موسي الرضا». ثانيا: اگر اين كتاب براي والد صدوق است، اين تعابيري كه « جدنا امير المؤمنين» يا « نحن معاشر اهل البيت» يا گاهي اوقات مي گويد «عن أبي العالم» كه عالم، لقب امام كاظم(ع) است، در مورد والد صدوق صحيح نيست. اينها قرائني است كه اين كتاب نمي تواند براي والد صدوق باشد.قول سوم در مؤلف كتاب
قسم سوم اين است كه اين كتاب، رساله و همان كتاب التكليف محمد بن علي شلمغاني است، مرحوم سيد حسن صدر اين نظريه را دارد و مي گويد وقتي كتاب التكليف شلمقاني را ملا حظه كنيم، مي بينيم كه شلمغاني در بعضي از نظريات متفرد است و آن نظريات هيچ مستندي غير از فقه الرضا ندارد و مواردي را ذكر مي كند.قول چهارم در مؤلف كتاب
قول چهارم اين است كه بعضي ها توقف كرده اند و گفته اند معلوم نيست اين كتاب مال چه كسي است. اكنون چكار كنيم. اين كتاب متضمن فتاوا و روايات آنها است. آيا مي توانيم نسبت به رواياتش بگوييم حكم سائر روايات مرسله را دارد؟ و هر مبنايي كه در بقيه روايات مرسله داريد در اين جا هم داشته باشيد و در مصداق هاي آن هم بگوييم چون اين فتاوا مطابق فتاواي صدوقين است و صدوقين ملتزم بودند كه فتاواي ايشان به لفظ عبارات روايات باشد . مثل حالا نبوده كه هر فقيهي از خودش يك عبارتي را بنويسد، صدوقين و فقهاي صدر اول، ملتزم بودند كتب فقهيشان، بعينها همان تعابيري باشد كه در روايات ماثوره از ائمه(ع) آمده، لذا مسائلي كه صدوقين يا شيخ مفيد به آنها فتوا داده اند براي ما از اخبار مرسله كمتر نيست.تذكر يك نكته
اشكال اول مرحوم خوئي
اشكال اول: اين است كه مي فرمايد در اين روايت مضموني وجود دارد كه احدي از فقها و اعاظم فقها بر طبق آن فتوا نداده اند، چرا؟ زيرا در روايت تصريح دارد به اينكه آنچه در آن فساد است، جميع استعمالاتش، حتي نگه داشتن آن حرام است و به دم مثال مي زند. لازمه اش اين است بايد بگوئيم اگر كسي در خانه اش دم نگاه داشته حرام است،. در حالي كه هيچ فقيهي به اين معنا فتوا نمي دهد.جواب اشكال اول
به نظر مي رسد اين اشكال ايشان وارد نباشد، براي اينكه در روايت دارد «كل امر يكون فيه الفساد مما قد نهي عنه لوجه الفساد فهي حرام» يعني اگر كسي دم را لوجه الفساد استفاده و استعمال كند حرام است، مثلاً ميته را در همان وجه فساد استفاده كند، لذا در روايت نداريم هر چيزي حتي نگه داشتن دم و نگه داشتن ميته حرام است.اشكال دوم و سوم
يا مثلا فرض كنيد اگر انسان مقدار كمي از ميته را بخورد، ضرري به انسان وارد نمي شود يا مثلا بخواهد پوست خنزير را به دست خودش ببندد، مي فرمايد قطعا هيچ ضرري بر اينها مترتب نيست، در حالي كه طبق اين ضابطه بايد تمام اينها ضرر داشته باشند وحال آنكه اينها داخل در ضابطه نيست. پس اشكال ايشان به ضابطه اين است كه در ذيل روايت، ضابطه اي آمده که ما نمي توانيم به آن ملتزم شويم و بگوييم هر چيزي که براي ما ضرر دارد و لو ضرر قليل، بايد حرام باشد. بعبارة اخري، اين ضابطه، نمي تواند مدعا در روايت را اثبات کند، چون در بعضي از مواردش اصلاً ضرر وجود ندارد. علاوه بر اين که اين ضابطه اصلاً براي ما ضابطه گري ندارد، تعبيري که ايشان دارند «للزم من ذلک حرمة جميع ما خلق الله في الارض من المباحات». مي فرمايد: اگر بخواهيم بگوييم هر چيزي که در آن ضرر وجود دارد حرام است، بايد بگوييم همه چيزهايي که خدا خلق کرده، حتي تمام مباحات حرام مي شود. «فان کل واحد من هذه المباحات لابد و أن يکون في الجملة». هر مباحي بالاخره ضرر دارد. اگر شما دو لقمه غذا زياد خورديد ضرر دارد، آب زياد، خواب زياد، اينها همه ضرر دارد، مي فرمايد ما اگر بخواهيم اين ضابطه را ملتزم شويم، بايد بگوييم جميع مباحات حرام مي شود. لذا اين چه ضابطه اي است که امام(ع) فرموده در حالي که ما نمي توانيم بپذيريم. و بعد فرمودند اصلاً مسأله ضرر و نفع، نمي تواند داخل در ملاکات احکام قرار گيرد، ملاکات احکام مسأله مصلحت و مفسده است، نه مسأله ضرر و نفع. اين فرمايش ايشان که دو اشکال بود که در ضمن يک اشکال بيان کرديم.
جواب اشکال دوم و سوم
نظری ثبت نشده است .