درس بعد

مكاسب محرمه / بررسي روايت فقه الرضا

درس قبل

مكاسب محرمه / بررسي روايت فقه الرضا

درس بعد

درس قبل

موضوع: مکاسب محرمه


تاریخ جلسه : ۱۳۸۵/۶/۲۸


شماره جلسه : ۷

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • اشکالات وارده بر روایت فقه الرضا وجواب از آن

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


بررسي قول اول در مؤلف كتاب فقه الرضا

عرض كرديم در اين كه آيا كتاب فقه الرضا تأليف امام(ع) است يانه، اختلاف است؛ قول اول اين بود كه اين كتاب، تأليف مبارك امام(ع) است، كه دليل اين قول را ذكر كرديم و مورد مناقشه قرار داديم. علاوه بر اشكالاتي كه بر دليل اين قول وارد است، در كتاب فقه الرضا قرائني وجود دارد كه به وسيله اين قرائن يقين پيدا مي كنيم كه اين كتاب از امام(ع) صادر نشده، قرائني داريم  كه نشان مي دهد اين كتاب يك مجموعه و يك رساله عمليه است كه علاوه بر فتاوايي كه درآن موجود است، برخي از روايات هم در آن ذكر شده.


قرائن عدم صدور كتاب از امام (ع)

آن قرائن چيست؟ اولين قرينه اين است كه در بعضي از تعابيري كه در آن كتاب است، تعبير «رُوي» يا «رُوي عنه» وجود دارد. در آخر كتاب از ابن ابي عمير، صفوان و حلبي، روايت نقل مي كند، معنا ندارد كه امام(ع) از اينها چيزي نقل كند. قرينه دوم: تعابيري در اين كتاب وجود دارد كه  يقبح صدورها من الامام(ع) ، تعابيري است كه صدور اين تعابير از امام(ع) قبح دارد و صادر نمي شود، مثلا يك تعبيرش اين است كه مي گويد: «جَعَلَني الله من السوء فداك» در بديها خدا من را فداي تو قرار دهد، امام معصوم(ع) اين تعبير را نسبت به ديگري نمي كند. البته معصوم نسبت به معصوم تعبير «جعلني الله فداك» مي كند و مانعي هم ندارد ولي در اينجا مخاطب معصوم نيست.

قرينه سوم: حسب آنچه كه در كتاب مستدرك الوسائل، ج19،ص 293 آمده، تعابيري در اين كتاب وجود دارد كه  اين تعابير مستلزم جاهل بودن مؤلف كتاب است، مثلا دارد «صفالي كذا»، اين را براي من روشن كن، معنايش اين است كه يك چيزي براي مؤلف روشن نبوده و دنبال اين بوده كه جهلش برطرف شود، اين هم  لايناسب شأن الأمام .

قرينه چهارم: در اين كتاب برخي از احكام متناقض وجود دارد. قرينه پنجم: در اين كتاب بعضي از احكام وجود دارد كه مخالف با مذهب شيعه اماميه است. مثلا در باب وضو و تخلي دارد «ان غسلت قدميك ونسيت المسح عليهما»  اگريادت رفت كه روي پاهايت مسح بكشي و به جاي آن پاهايت را شستي «فان ذلك يُجزيك»  تورا كافي است «لأ نك قد اتيت باكثرما عليك» براي اينكه تو يك كاري بيشتر از آنچه كه وظيفه ات بوده انجام دادي، بايد پا هايت را مسح مي كردي حالا شستي.

اين كلام با مذهب شيعه ساز گاري ندارد، نه حكمش و نه دليلي كه براي اين حكم صادر شده، مثل اين است كه بگوييم اگر نماز صبح را سه ركعت خواندي اشكال ندارد، براي اينكه « انك اتيت باكثر ما عليك»  چون بيشتر آوردي. يا مثلا در جاي ديگر از قرائت معوذتين در نماز نهي شده است و تعليل آورده كه معوذتين جزء قرآن نيست. يا در جاي ديگر دارد كه در افتتاح نماز «وَ انوِ عند افتتاح الصلاة ذكر الله و ذكر رسول  الله» وقتي مي خواهي تكبيرة الاحرام يا تكبيرات افتتاحيه را بگويي ياد خدا و ياد رسول خدا را نيت كن، «واجعَل واحداً من الائمة نصب عينيك» يكي از امامان را مقابل روي خودت فرض كن.

اين با مذهب شيعه موافقت  ندارد، بلكه با هيچ مذهبي موافقت ندارد، كه يكي از ائمه را در هنگام شروع نماز نصب العينين قرار دهد. پس اشكال پنجم اين است كه در اين كتاب يك فتاوايي وجود دارد كه مخالف با مذهب شيعه اماميه است. ان قلت: شايد امام(ع) در مقام تقيه بوده و اين دوسه مورد را تقيةً آورده، آيا نمي شود گفت با توجه به اينكه در آن زمان اكثر اهل خراسان از عامه بوده اند، امام(ع) تقيةً اين را نوشته باشند. جواب اين است كه اولا: اگر امام(ع) بخواهند يك كتاب جامعي براي شيعه بنويسند، معنا ندارد در كتابي كه مي خواهد باقي بماند مسئله تقيه را مطرح كنند. اين كتاب اگر هم مال امام باشد در نزد خواص شيعه بوده و وجهي براي تقيه نداشته است.

 تقيه آن جايي است كه در حضور يك عده اي هست، كه چند نفر از اهل عامه هم نشسته باشند و چاره اي غير از تقيه نباشد. اما كتابي كه مي خواهد نزد شيعه، محفوظ نگه داشته شود، وجهي براي تقيه ندارد. ثانياً: در همين كتاب، در باب احكام عقد موقت و مشروعيت عقد موقت مطالبي دارد، كه طعنه بسيار و اضح و روشن براهل سنت است. اگر بنا بر تقيه بود نبايد در آن قسمت، اين طعن را وارد مي كردند، لذا احتمال اينكه اينجا تقيه باشد بسيار احتمال بعيدي است. پس نتيجه اين مي شود كه در اين كتاب ما يك قرائني داريم، كه  اين قرائن براي ما قطع به اين مي آورد كه اين كتاب از امام معصوم(ع) نيست. پس ملاحظه فرموديد قول اول، كه اين كتاب مال امام باشد به هيچ وجهي قابل قبول نيست.


قول دوم در مؤلف كتاب

قول دوم اين است كه اين كتاب مربوط به والد صدوق مي باشد. علي بن حسين بن موسي بن بابويه رساله اي را براي ولد خودش (صدوق) نوشته كه ولدش به نام صدوق است و پدر و پسر معروف به صدوقين اند و اين رساله هم معروف به شرايع والد صدوق است. حال بگوييم اين فقه الرضا، همان شرايع است، مخصوصا كه بين اين دو كتاب در بسياري از تعابير، تشابه وجود دارد. اين نظريه را صاحب رياض العلما، مرحوم ميرزا عبدالله افندي اصفهاني برگزيده. آن وقت پس چرا گفته اند اين كتاب براي حضرت رضا(ع) است؟ چون والد صدوق، اسمش علي بن حسين بن موسي بن بابويه است، هم كلمه علي دارد و هم كلمه موسي،  اين شبهه وارد شده كه مثلا علي بن موسي است.


نقد قول دوّم

 اين نظريه هم چند اشكال دارد، اولا: در اول كتاب دارد «يقول علي بن موسي الرضا». ثانيا: اگر اين كتاب براي والد صدوق است، اين تعابيري كه « جدنا امير المؤمنين» يا « نحن معاشر اهل البيت»  يا گاهي اوقات مي گويد «عن أبي العالم»  كه عالم، لقب  امام كاظم(ع) است، در مورد والد صدوق صحيح نيست. اينها قرائني است كه اين كتاب نمي تواند براي والد صدوق باشد.


قول سوم در مؤلف كتاب

قسم سوم اين است كه اين كتاب، رساله و همان كتاب التكليف محمد بن علي شلمغاني است، مرحوم سيد حسن صدر اين نظريه را دارد و مي گويد وقتي كتاب التكليف شلمقاني را ملا حظه كنيم، مي بينيم كه شلمغاني در بعضي از نظريات متفرد است و آن نظريات هيچ مستندي غير از فقه الرضا ندارد و مواردي را ذكر مي كند.


قول چهارم در مؤلف كتاب

قول چهارم اين است كه بعضي ها توقف كرده اند و گفته اند معلوم نيست اين كتاب مال چه كسي است. اكنون چكار كنيم. اين كتاب متضمن فتاوا و روايات آنها است. آيا مي توانيم نسبت به رواياتش بگوييم حكم سائر روايات مرسله را دارد؟ و هر مبنايي كه در بقيه روايات مرسله داريد در اين جا هم داشته باشيد و در مصداق هاي آن هم بگوييم چون اين فتاوا مطابق فتاواي صدوقين است و صدوقين ملتزم بودند كه فتاواي ايشان به لفظ عبارات روايات باشد . مثل حالا نبوده كه هر فقيهي از خودش يك عبارتي را بنويسد، صدوقين و فقهاي صدر اول، ملتزم بودند كتب فقهيشان، بعينها همان تعابيري باشد كه در روايات ماثوره از ائمه(ع) آمده، لذا مسائلي كه صدوقين يا شيخ مفيد به آنها فتوا داده اند براي ما  از اخبار مرسله كمتر نيست.


تذكر يك نكته

يك نكته اي عرض كنيم؛ در برخي از كلمات بزرگان اين مطلب امده كه اصلا مرسوم نبوده ائمه چيزي را به عنوان تأليف داشته باشند. درست است كه يك مصحفي داريم . مصحف فاطمه(ع) يا جامع فاطمه(ع) اما اين طور نيست كه بگوييم بقيه امام ها هم تأليفي و كتبي داشته اند، اصلا بناي آنها براين نبوده كه چيزي را بنويسند، غالبا مي فرمودند ديگران مي نوشتند و ثبت مي كردند. آيا اين مطلب درست است؟

خير، اين مطلب درست نيست، اگر نتوانستيم اسناد فقه الرضا را به امام(ع) درست كنيم، مرحوم صدوق در كتاب عيون اخبار الرضا، سه رساله را به سند صحيح از امام(ع) نقل مي كنند؛ مثلا امام(ع) رساله اي به محمد بن سنان نوشته اند كه محمد بن سنان در خصوص بعضي از علل احكام شرعيه سؤالهايي كرده است. در مورد فضل بن شاذان هم چنين چيزي وجود دارد. در يك موردي هم مامون عباسي از امام(ع) راجع به مسائل اسلام ودستورهاي ديني چيزي را خواسته و امام مرقوم فرمودند. اين سه رساله را صدوق در عيون اخبار رضا بيان مي كند. يك رساله ديگر به نام رساله ذهبيه يا مذهبيه، هست رساله ذهبيه كه بين بزرگان مشهور است و مال امام(ع) است در باب طب است، مامون در مورد اين كه چه خواركي هايي مفيد است چه چيز هايي غير مفيد است، شرائط صحت مزاج وعدم صحت مزاج چيست، از امام تقاضا كرد، امام هم دستور هايي را فرمودند و مامون دستور داد كه اينها را با آب طلا نوشتند، لذا به رساله ذهبيه معروف شد. بين بزرگان مشهور اين است كه رساله ذهبيه از امام هشتم در طب است و قابل اعتماد است . اگر نتوانستيم فقه الرضا را به امام(ع) استناد دهيم، اين بدان معنا نيست كه امام هيچ تاليفي نداشتند و هيچ كتاب ديگري براي امام(ع) نبوده.

 نكته ي ديگر اين است كه از ظاهر فرمايش مرحوم خويي در مصباح الفقاهة استفاده مي شود كه ايشان مي فرمايد، ما قبول داريم  كه امام(ع) يك كتابي را براي محمد بن سكين نوشته اند، اما صحت اسناد اين فقه الرضا به امام براي ما روشن نيست. از بياناتي كه قبلا ذكر كرديم اين مطلب روشن شد، كه اين فقه الرضا با آن رساله اي كه امام(ع) براي محمد بن سكين كه نزد امام هشتم خيلي هم مقرب بوده نوشته، يكي است . اينها دو تا نيست كه ظاهر عبارت ايشان اين است كه اينها دو كتاب است، در حالي كه اينها دوتا نيست.

اين راجع به سند اين كتاب كه ما هم به همين نتيجه مي رسيم كه نمي شود اظهار نظر كرد، نه مي توان گفت براي امام است، نه مي توان گفت براي علي بن بابويه است و نه براي شلمغاني است . همه اينها احتمالي است . پس بايد چكار كرد؟ بايد به رواياتش برطبق قانون روايات مرسله عمل كنيم و چون اينها عين روايات را در فتاوا ذكر مي كرده اند. اكنون به فرض اينكه صحت اسناد كتاب به امام(ع) را پذيرفته ايم، و اين روايتي كه از فقه الرضا خوانديم مرحوم شيخ اين روايت را به عنوان يك ضابطه عامه آورده اند ايا مي توانيم بر مدعاي مرحوم شيخ به اين روايت استدلال كنيم يانه؟ مرحوم آقاي خويي(قدس سره) در كتاب مصباح الفقاهه، سه يا چهار اشكال وارد كرده اند. ايشان فرموده اند لو سلّمنا صحت اسناد اين كتاب به امام(ع) اما راه استناد به اين روايت در ما نحن فيه، براي ما مشكل است.


اشكال اول مرحوم خوئي

اشكال اول: اين است كه مي فرمايد در اين روايت مضموني وجود دارد كه احدي از فقها و اعاظم فقها بر طبق آن فتوا نداده اند، چرا؟ زيرا در روايت تصريح دارد به اينكه آنچه در آن فساد است، جميع استعمالاتش، حتي نگه داشتن آن حرام است و به دم مثال مي زند. لازمه اش اين  است بايد بگوئيم اگر كسي در خانه اش دم نگاه داشته حرام است،. در حالي كه هيچ فقيهي به اين معنا فتوا نمي دهد.


جواب اشكال اول

به نظر مي رسد اين اشكال ايشان وارد نباشد، براي اينكه در روايت دارد «كل امر يكون فيه الفساد مما قد نهي عنه لوجه الفساد فهي حرام» يعني اگر كسي دم را لوجه الفساد  استفاده و استعمال كند حرام است، مثلاً ميته را در همان وجه فساد استفاده كند، لذا در روايت نداريم هر چيزي حتي نگه داشتن دم و نگه داشتن ميته حرام است.


اشكال دوم و سوم

اشكال دوم وسوم اين است كه مرحوم آقاي خويي مي فرمايد: در ذيل اين روايت يك ضابطه اي آمده «فحرام لأنه ضارّ للجسم و فساد للنفس»  ايشان مي فرمايد ضار للجسم وفساد للنفس ،  ضابطه براي حرمت است، يعني هر چيزي كه براي جسم ضرر داشته باشد يا فساد نفس بياورد حرام است، فساد نفس يعني انسان را از خدا دور مي كند.

لهو يكي از خصوصياتش اين است كه قلب و روح  انسان را از ذكر خدا واشتغال به ذكر خدا باز مي دارد، (گاهي اوقات بعضي ها سؤال مي كنند كه 5 دقيقه گوش كردن به موسيقي چه اشكالي دارد، نه حرامي وجود دارد نه فسادي وجود دارد. امّا در احكام اسلام اين طور نيست كه شارع اين موارد را ملاك قرار دهد. اگر كسي بخواهد روزي 5 دقيقه اين كار را انجام دهد، رفته رفته نفس او سوق به ابتعاد به خدا پيدا مي كند، از خدا دور مي شود و همين براي انسان خيلي خطرناك است، خطرش از ضرر جسمي بالاتر است انسان يك راهي را شروع كند، 10 سال بعد ببيند چقدر از خدا دور شده)، مرحوم آقاي خويي در اشكال دوم وسوم مي فرمايد: گر چه اين ضابطه در روايت، ذكر شده، امّا جلّ اين مواردي كه در اين روايت آمده، يا ضرر جسمي و نفسي در آن  بسيار كم  است و يا اصلا وجود ندارد. مي فرمايند مثلا در اين روايت دارد؛ جميع استعمالات ميته حرام است، يكي از استعمالات ميته اين است كه اگر يك گوسفند ميته اي آنجا باشد، شما روي آن دست بگذاريد، اين چه ضرري براي شما دارد؟ وضع اليد علي الميتة، نه ضرر نفسي دارد ونه ضرر جسمي.

يا مثلا فرض كنيد اگر انسان مقدار كمي از ميته را بخورد، ضرري به انسان وارد نمي شود يا مثلا بخواهد پوست خنزير را به دست خودش ببندد، مي فرمايد  قطعا هيچ ضرري بر اينها مترتب نيست، در حالي كه طبق اين ضابطه بايد تمام اينها ضرر داشته باشند وحال آنكه اينها داخل در ضابطه نيست. پس اشكال ايشان به ضابطه اين است كه در ذيل روايت، ضابطه اي آمده که ما نمي توانيم به آن ملتزم شويم و بگوييم هر چيزي که براي ما ضرر دارد و لو ضرر قليل، بايد حرام باشد. بعبارة اخري، اين ضابطه، نمي تواند مدعا در روايت را اثبات کند، چون در بعضي از مواردش اصلاً ضرر وجود ندارد. علاوه بر اين که اين ضابطه اصلاً براي ما ضابطه گري ندارد، تعبيري که ايشان دارند «للزم من ذلک حرمة جميع ما خلق الله في الارض من المباحات». مي فرمايد: اگر بخواهيم بگوييم هر چيزي که در آن ضرر وجود دارد حرام است، بايد بگوييم همه چيزهايي که خدا خلق کرده، حتي تمام مباحات حرام مي شود. «فان کل واحد من هذه المباحات لابد و أن يکون في الجملة». هر مباحي بالاخره ضرر دارد. اگر شما دو لقمه غذا زياد خورديد ضرر دارد، آب زياد، خواب زياد، اينها همه ضرر دارد، مي فرمايد ما اگر بخواهيم اين ضابطه را ملتزم شويم، بايد بگوييم جميع مباحات حرام مي شود. لذا اين چه ضابطه اي است که امام(ع) فرموده در حالي که ما نمي توانيم بپذيريم. و بعد فرمودند اصلاً مسأله ضرر و نفع، نمي تواند داخل در ملاکات احکام قرار گيرد، ملاکات احکام مسأله مصلحت و مفسده است، نه مسأله ضرر و نفع. اين فرمايش ايشان که دو اشکال بود که در ضمن يک اشکال بيان کرديم.


جواب اشکال دوم و سوم

در اين فرمايش مرحوم خويي گرچه چند نکته بسيار دقيق و خوبي وجود دارد، قبول داريم که فقيه نبايد مسأله ضرر و نفع را در ملاکات احکام وارد کند، مثلاً اگر شب تا صبح نماز بخوانيد براي پاهايت ضرر دارد، ممکن است ضرر داشته باشد و ضررهاي ديگري در بسياري از اعمالي که انسان انجام مي دهد عبادي و غير عبادي وجود دارد، امّا مسأله ضرر و نفع را (همان طوري که ايشان فرمودند و بسيار هم مسأله مهمي است) نبايد در ملاکات احکام آورد.

ملاکات احکام دائر مدار حسن و قبح و مصلحت و مفسده است، بين مفسده و ضرر و نيز بين مصلحت و نفع فرق هاي زيادي وجود دارد. امّا نکته اي که وجود دارد - که من نديدم در جايي ذکر شود - اين است که اصلاً آيا مي توانيم بگوييم در اين روايت، «ضار للجسم وفساد للنفس» اين ضابطه است که امام بيان فرموده؟ ضابطه را قبلاً امام فرمود، فرمود هر چيزي که نهي شده حرام است، هر چيزي که فيه وجه من وجوه الفساد حرام است، هر چيزي که فيه وجه من وجوه الصلاح که قوام زندگي مردم به اين است، اين حلال است، ضابطه را امام بيان فرمود و اين ضار للجسم وفساد للنفس، اثر اين ضابطه است نه خود ضابطه، يعني امام مي خواهد بفرمايد بدان که در تمام اين محرمات اين اثر هم وجود دارد. آيا در همه اشخاص اثر دارد؟ اين اثر غالبي است. «ضار للجسم وفساد للنفس» بعنوان ذکر يک اثر است و اين بعنوان ضابطه نيست و اگر بعنوان ضابطه نباشد ديگر اين اشکالات و اين فرمايش ايشان وارد نمي شود، علاوه بر اين چنانکه عرض کردم ضرر و نفع نمي تواند در ملاکات احکام داخل شود. هذا تمام الکلام در روايت ثانيه.

و صلي الله علي محمد وآله الطاهرین والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.


برچسب ها :

مؤلف كتاب فقه الرضا قرائن عدم صدور كتاب فقه الرضا از امام هشتم شرايع والد صدوق اشکالات محقق خویی به روایت فقه الرضا ضار للجسم وفساد للنفس جواب از ایرادات وارد بر روایت فقه الرضا وجود احكام متناقض در کتاب فقه الرضا وجود تعبیرات غیر مناسب شان امام در کتاب فقه الرضا كتاب التكليف محمد بن علي شلمغاني توقف در اسناد کتاب فقه الرضا نقد نظریه عدم تالیف کتاب توسط ائمه ع

نظری ثبت نشده است .