درس بعد

مكاسب محرمه / بررسي روايت دعائم الاسلام

درس قبل

مكاسب محرمه / بررسي روايت دعائم الاسلام

درس بعد

درس قبل

موضوع: مکاسب محرمه


تاریخ جلسه : ۱۳۸۴/۶/۲۳


شماره جلسه : ۸

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • بررسی روایت دعائم الاسلام

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


بررسي روايت دعائم الاسلام

دو روايت از چهار روايتي که مرحوم شيخ(اعلي الله مقامه الشريف) در اول مکاسب عنوان فرمودند، مورد بحث قرار گرفت. روايت سوم ، روايتي است که مرحوم شيخ از کتاب دعائم الاسلام نقل مي کنند. در دعائم الاسلام کتاب البيوع، فصل دوم (ذکرما نهي عن بيعه)، حديث بيست و سوم اين روايت را نقل مي کنند. عن جعفر بن محمد(ع): «إن الحلال من البيوع کل ما کان حلالاً من المأکول والمشروب وغير ذلک مما هو قوام للناس ويباح لهم الانتفاع»، مأکولات و مشروبات حلال و هر چيزي که قوام زندگي مردم و مصلحت براي مردم است و انتفاع آن براي مردم مباح است، اينها عنوان بيع حلال را دارد. اما بيع حرام: «وما کان محرماً اصله» آن که اصل او محرم است، اصله، يعني بعنوان خودش متعلق تحريم قرار گرفته مثل خمر، چون يک سري اعمال داريم که به عناوين ديگر متعلق براي تحريم قرار مي گيرند، «منهياً عنه لم يجز بيعه و لا شرائه» بيع و شراء آن جايز نيست. مرحوم شيخ مي فرمايند اين روايت که در کتاب دعائم آمده براي ما ضابطه بيع حلال و حرام را ذکر مي کند.


نظر استاد در مورد اين روايت

به احتمال خيلي قوي اين روايت دعائم نيز، متخذ از همان روايت تحف العقول است. و اين طور نيست که از خود امام صادق (ع) نقل شده باشد و يک روايت ديگري باشد، بلکه خلاصه و اجمالي از همان روايت تحف العقول است که در اينجا آمده. در روايت فقه الرضا تنها اضافه اي که وجود داشت اين بود که در آخر روايت آمده بود «حرام ضار للجسم فساد للنفس»، که عرض کرديم برخي از بزرگان مثل مرحوم محقق خوئي(قدس سره)، از اين تعبير استفاده کرده اند که امام(ع) در مقام بيان اعطاء ضابطه هستند يعني هر چيزي که ضار للجسم وفساد للنفس باشد، حرام است، بعد فرموده اند اين ضابطه، يک ضابطه منضبطي نيست، اشکالات زيادي بر اين ضابطه وارد مي شود که همه اينها را بيان کرديم و در بحث گذشته نکته اي که ما بر آن تکيه کرديم اين بود؛ که اين ضارٌ للجسم وفساد للنفس اصلاً ضابطه نيست بلکه بعنوان يک اثر غالبي براي محرمات بيان شده است نه بعنوان ضابطه، تا اين که آن اشکالات متعدد ايشان وارد باشد، لذا آن اشکالات مطرح نمي شود، در اين روايت دعائم هم اصلاً عنوان ضابطه را نداريم.


بيان ضابطه در روايت توسط امام(ع)

يک نکته ديگري که قابل ذکر است اينکه، در روايت فقه الرضا و در روايت تحف العقول و نيز در روايت دعائم، ضابطه را امام بيان مي کند. مي فرمايد: «کل ما کان حلالاً من المأکول والمشروب وغير ذلک مما هو قوام للناس، و کل ما کان محرماً اصله و منهياً عنه، بيعه و شراعه حرام»، همين يک ضابطه است ، ديگر معنا ندارد کنار ضابطه، يک ضابطۀ ديگر هم ذکر شود. بعبارة اخري اگر از ما بپرسند؛ در بيع حلال ملاک حليت چيست؟ حليت که نمي تواند دو ملاک داشته باشد، اگر هم 2 عنوان هست، اين دو عنوان بايد يک قدر جامعي داشته باشند که در واقع آن قدر جامع، عنوان ضابطه و ملاک را دارد. بنابراين اگر در آن روايت فقه الرضا اول ضابطه ذکر شده، ديگر «ضار للجسم فساد للنفس» عنوان ضابطه ندارد تا آن اشکالات مطرح شود. اين معناي اجمالي روايت دعائم.


طرح دو بحث در مورد اين روايت:

فقها در مورد روايت دعائم در دو مقام بحث کرده اند؛ يکي اين که آيا رواياتي که در کتاب دعائم هست براي فقيه قابل استدلال است يا نه؟ دوم بر فرض صحت استدلال آيا اين روايت، مدعاي مرحوم شيخ انصاري را اثبات مي کند يا نه؟


مؤلف کتاب:

اما مطلب اول: صاحب کتاب دعائم، ابوحنيفه نعمان بن محمد بن منصور است. در شرح احوال ابوحنيفه نعمان بن محمد بن منصور، بحث هاي زيادي واقع شده است، که خود ايشان يک مرد عالمي بوده که به فقه و حديث خيلي مسلط بوده و کتابهايي نيز دارند. در ايامي که دولت اسماعيليه در مصر حاکم بوده يکي از قضات آنجا بوده و چند کتاب هم در همان زمان تأليف کرده. در مورد ايشان از اين جهت بحثي نيست، اما از دو جهت در آن بحث است. يک جهت اين که : ابوحنيفه قاضي نعمان بن محمد بن منصور آيا شيعه اثناعشري بوده است يا نه؟ چنان که مورخين مي گويند يک زماني مالکي مذهب بوده است و بعد از آن مستبصر شده، امّا بحث اينجاست که بعضي مي گويند بعد از استبصار، از زمره مذهب اسماعيليه شد و شاهد آن اين است که در کتابش از رواياتي که از امام صادق(ع) به بعد است نقل نمي کند و هر چه نقل مي کند از قبل از امام صادق(ع) است.

و بعضي مي گويند شيعه 12 امامي شد، اين بحث است و تقريباً نمي توان از کتب اثبات کرد که آيا ايشان حتماً اثناعشري بوده اند يا نبوده اند. مخصوصاً با توجه به بعضي از نکاتي که راجع به مطالب کتاب عرض مي کنيم. پس اثناعشري بودن او ثابت نيست.

جهت دوم : آيا دربين رجاليين کسي به وثاقت قاضي نعمان تصريح کرده است؟ خير، کسي که تصريح به وثاقت کرده باشد نداريم، حال اگر کسي در حجيت خبر واحد قائل شد که راوي بايد موثق باشد (يا به توثيق خاص و يا به توثيق عام)، صاحب کتاب دعائم با اين که از نظر علمي مورد قبول همه است بلکه جزو نوابغ زمان خودشان بوده اند، اما از نظر توثيق، نه توثيق خاص داريم و نه توثيق عام، و شواهدي را که مرحوم حاجي نوري در مستدرک براي توثيق ايشان آورده اند، نمي تواند براي انسان اطمينان آور و کافي باشد. امّا اگر کسي در باب حجيت خبر واحد گفت؛ همين مقدار که قدحي در راوي وارد نباشد کافي است، اين روايت بر اين مبنا مشمول حجيت واقع مي شود. اين از نظر خود صاحب کتاب دعائم.


مشکل ارسال روايات دعائم

نکته دوم اين است که بر فرض اين که خود صاحب دعائم موثق و امامي باشد، مشکل ديگر اين است که رواياتي که در اين کتاب نقل کرده، همه آنها مثل فقه الرضا مرسل است، لذا مشمول بحث اخبار مرسله مي شود و اين که آيا اخبار مرسله حجيت دارند يا ندارند؟ البته خود صاحب دعائم در اول کتاب اين تعبير را دارد که «نقتصر فيه الي الثابت الصحيح ما روينا الي الائمة من اهل بيت رسول الله(ص)»، در اول کتاب فرموده است: ما سندها را نمي آوريم و اکتفا مي کنيم بر آن حديث ثابتي که صحيح است از آن رواياتي که از ائمه اهل بيت است. البته اين تعبير نمي تواند کافي باشد، براي اين که ممکن است در روايت يک قرينه اي بوده که اين قرينه براي قاضي نعمان افاده صحت کند و بگويد اين روايت صحيح است، اما اگر همان قرينه را بدست ما بدهند ما نتوانيم از آن اطميناني پيدا کنيم.


فروع مخالف مذهب شيعه در دعائم

نکته سوم اين است که آيا اين کتاب مشتمل بر فروع متعددي است، که مخالف با مذهب اماميه است. يک موردش اين است که مشروعيت عقد موقت را قاضي نعمان انکار کرده است. در حالي که از مسلمات مذهب اماميه، مشروعيت عقد موقت است.

دوم: در اين که بر چه چيزي مي توانيم سجده کنيم، فتوا داده که سجده بر لباس پشمي مانعي ندارد و گفته «کل ما يجوز لبسه و الصلاة فيه يجوز السجود عليه»، هر چيزي که پوشيدن آن جايز باشد و وقتي که مي پوشيم بتوانيم در همان حال نماز بخوانيم، بر آن مي توانيم سجده کنيم. اين هم مخالف با مذهب اماميه است.

مورد سوم: گفته است اگر کسي نسياناً يا جهلاً از طرف يسار وضو را انجام دهد، يعني بعد از صورت، ابتدا دست چپ و سپس دست راست را بشويد اگر نسياناً و جهلاً باشد، وضوي او صحيح است و نماز او فاسد نيست.

(خاطره اي را عرض کنم؛ يک وقتي در جبهه مي خواستم وضو بگيرم، آمدم کنار يکي از منبع هايي که براي وضو گذاشته بودند. مردي که حدود 65 يا 66 سال داشت، قبل از من مشغول وضو بود، اول دست چپش را شست بعد دست راستش را، احتمال دادم که ايشان اشتباه کرده باشند، روز ديگر هم ديدم که دوباره اول دست چپ را شستند بعد دست راست را. جلو رفتم و گفتم اين وضو صحيح نيست. گفت چطور. گفتم اول بايد دست راست را بشوييد، بعد دست چپ را. گفت اين نحوه وضو گرفتن را همسرم به من ياد داده و من 30 سال است که اينطور وضو مي گيرم. اين چنين هم اتفاق مي افتد.)


مورد چهارم:

يک سري امور در فقه ناقض وضو نيست، مثل مذي و وذي. امّا ايشان اينها را ناقض وضو قرار داده است. اينها بعضي مواردي است که در اين کتاب آمده است، و اين سبب مي شود که اعتماد بزرگان به اين کتاب کم شود. مثلاً مرحوم صاحب وسائل ظاهراً يا اگر تتبع بفرماييد اصلاً، در کتاب وسائل الشيعه از اين دعائم الاسلام چيزي را نقل نکرده. يکي از علتهايش اين است که چنين فتاوايي در اين کتاب وجود داشته.


نکته ديگر

اين است که عقد موقت را در يک جا انکار کرده اند؛ امّا در دو جا به آن تمسک مي کنند؛ اگر مردي به عقد موقت زني دارد و اين مرد نعوذ بالله با يک زن ديگري زنا کرد، در اينکه آيا داشتن همسر به عقد موقت، موجب احصان مي شود يا نه، گفته اين موجب احصان نيست و اين زنا، زناي محصنه نمي شود. اگر ايشان عقد موقت را قبول نداشته چرا اصلاً مطرح کرده؟

يا در باب محلل مي گويد؛ زني که سه بار طلاق داده شده، اگر محلل ، او را به عقد موقت بگيرد، کافي نيست، بلکه بايد عقد دائم باشد. اينها يک قرايني است بر اين که في الجمله عقد موقت را قبول دارد، اما در بعضي از قسمت هاي کتاب، اين را انکار کرده اند. اين اشکالاتي که در اين کتاب بوده است. عجيب اين است که ابن خلّکان در کتاب وفيات الاعيان، بعد از اين که مي گويد قاضي ابوحنيفه نعمان بن محمد بن منصور، اول مالکي بوده است و بعد انتقل الي مذهب الشيعه، کتابهاي ايشان را ذکر مي کند؛ يک کتابي دارد به نام الاقتصار في الفقه، کتاب ديگري به نام الاخبار، کتاب ديگري دارد به نام اختلاف اصول المذاهب. عجيب اين است که ايشان اسمي از کتاب دعائم در جمله کتب قاضي نياورده است. ظاهراً علما گفته اند اين کتاب دعائم، همان کتاب الاخبار ايشان است.


بررسي استدلال شيخ(ره) به روايت

مطلب چهارم اين است که اگر از همه اينها صرف نظر کنيم و بگوييم موثق و امامي است و از اين اشکالات هم غمض نظر کنيم، اما آيا اين روايت که مرحوم شيخ در اينجا آورده اند قابليت استدلال دارد يا ندارد؟


اشکال مرحوم خوئي به روايت دعائم

در اين روايت دعائم مرحوم آقاي خويي اشکالي دارند. ايشان مي فرمايند ما نمي توانيم به اين روايت استدلال کنيم. چون از روايت استفاده مي شود هر چيزي که ولو از يک جهت، حرمت به آن تعلق پيدا کرده باشد بيع آن حرام است. در حالي که بسياري از چيزها از يک جهت حرمت به آن تعلق پيدا کرده، مثلاً از جهت اکل حرام، اما از جهت فروختن يا استفاده هاي ديگر و منافع محلله ديگر، حلال است.


جواب استاد به اشکال مرحوم خوئي

اين اشکال از مثل مرحوم خويي تعجب است. براي اينکه در اين روايت دارد «ما کان محرماً اصله منهياً عنه» چيزي که بعنوان خودش محرم و منهي عنه است. کان محرماً اصله، ظهور در اين دارد که يکون فاسد محضا، که فساد محض هم دارد بعبارة اخري بگوييم؛ در روايت دعائم مي گويد آنچه که فساد محض دارد بيعش حرام است. گرچه اول به ذهن انسان مي آيد که بگويد؛ ما کان محرماً اصله يک چنين دلالتي هم دارد ما کان فاسد محضاً، يعني آنچه که از آن فساد محض هم توليد مي شود، اين ديگر به هيچ وجه حلال نيست.

ولي وقتي انسان دقت مي کند در «ما کان محرماً اصله»، اگر اصل را به معناي تماما بگيريم، يعني فقط فساد دارد، اما عرض کرديم که اصله، يعني به عنوان خودش و در عناوين ثانويه ديگر، لذا نمي توانيم اين حرف را بزنيم. اما اينجا يک قرينه خيلي روشن وجود دارد بر اين که وقتي امام مي فرمايد بيعش حرام است، يعني در جهت فساد آن، يعني اگر کسي خون را در جهت حرمت آن، که اکل و شرب خون باشد بفروشد، حرام است. نه اينکه مطلقاً بيع دم حرام باشد، از جهات ديگر، بيعش حرام نيست. لذا اشکال ايشان با اين بيان رفع مي شود و اشکال واردي نيست.


نتيجه بحث

نتيجه اين مي شود که اين روايت بر مدعي شيخ به خوبي دلالت دارد و لکن اشکال آن، اشکال سندي است. يعني اولاً: ما دليل روشن بر توثيق و امامي بودن صاحب کتاب دعائم نداريم. و ثانياً اين روايت مرسل است. اين دو اشکال قابل حل نيست، اين راجع به خصوص اين روايت. و چون کتاب دعائم مشتمل بر يک فروع مخالف مذهب است، ولو مرحوم حاجي نوري در کتاب مستدرک زحمت زيادي کشيده اند تا آنها را توجيه کنند، اما قابل توجيه نيست. لذا خود کتاب هم نمي تواند قابل اعتماد باشد. بله يصلح للتأييد. مطالب کتاب دعائم، براي تأييد صلاحيت دارد. بحث روايت سوم تمام شد.

و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين.



برچسب ها :

روايت دعائم الاسلام اتخاذ روایت دعائم الاسلام از روایت تحف العقول مؤلف کتاب دعائم الاسلام ابوحنيفه نعمان بن محمد بن منصور وثاقت قاضي نعمان مشکلات روایت دعائم الاسلام فروع مخالف مذهب شيعه در دعائم استدلال شيخ انصاری به روايت دعائم الاسلام شکال محقق خوئي به روايت دعائم الاسلام

نظری ثبت نشده است .