موضوع: مکاسب محرمه
تاریخ جلسه : ۱۳۸۶/۲/۱
شماره جلسه : ۷۰
-
ادله حرمت بيع ميته
-
نقد ادله حرمت بیع میته
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
چکيده بحث گذشته
عرض کرديم که در بحث ميته - که مرحوم شيخ(ره) آنرا يکي از اعيان نجسه اي که جزء معاملات محرمه است ذکر مي فرمايند - در دو مقام بايد بحث کرد؛ يک مقام اينکه آيا انتفاع به ميته جايز است يا نه؟ که آن را مفصل بحث کرديم و روشن شد که انتفاع به ميته جايز است منتهي علي وجه الکراهه. اما مقام دوم اين است که آيا معاوضه و معامله روي ميته، و بيع ميته جايز است يا نه؟نظر مرحوم شيخ(ره)
از عبارت مرحوم شيخ استفاده مي شود که يکي از معاملاتي که هم به حرمت تکليفيه و هم به حرمت وضعيه حرام است معامله روي ميته است . اگر کسي ميته را مورد بيع و معامله قرار داد، اين عمل هم حرمت تکليفيه دارد، چرا که چيزي را که شارع از آن منع کرده انجام داده، و هم حرمت وضعيه دارد، يعني معامله اش فاسد است و نقل و انتقالي واقع نمي شود .اجماع عامه و خاصه
اين معنا تقريبا بين عامه و خاصه مورد اتفاق است. علماي عامه هم بيع ميته را حرام مي دانند البته معلوم نيست که حرمت تکليفي را هم قائل باشند.علماء قائل به حرمت بيع ميته
از کساني که بيع ميته را حرام مي داند؛ مرحوم شيخ در کتاب خلاف، علامه در تذکره، مرحوم شيخ در نهايه، سلّار در مراسم، ونيز صاحب جواهر، که حرمت تکليفي و وضعي را قائل هستند. مرحوم نراقي(ره) در کتاب مستند مي فرمايد «حرمة بيعها و شرائها و التکسب بها اجماعي» حرمت بيع و شراء و تکسب به ميته اجماعي است. قبلا در بحث انتفاع به ميته يک عباراتي از کلمات فقها آورديم که تقريبا در اکثر آن عبارات اين بود که بيع ميته جايز نيست . عرض کرديم که در بين علماي عامه هم مسئله اينطوراست.ادله حرمت بيع ميته
بحث اين است که ادله اين مدعي چيست؟ اينکه بخواهيم بگوييم بيع ميته، هم به حرمت وضعيه و هم به حرمت تکليفيه حرام است دليلش چيست؟دليل اول و نقد آن
اولين دليلي که اقامه شده اجماع است. گفته اند اجماع علما بر اين است که بيع ميته حرام است. لکن اين اجماع چون يقيني المدرک است، يا اگر هم بگوييم محتمل المدرک است استناد به بعضي از رواياتي است که در ما نحن فيه وجود دارد، ديگر اين اجماع اجماع تعبدي نيست و اصالتي ندارد و نمي تواند معتبر باشد.دليل دوم و نقد آن
دليل دوم و نقد آن دليل دوم که در کلمات مرحوم شيخ در مکاسب هم آمده اين است که ميته قابليت انتفاع ندارد و چيزي که قابليت انتفاع ندارد ماليت ندارد و چيزي که ماليت ندارد اگر معامله شد و در مقابل ميته پول پرداخت شود؛ مي شود اکل مال به باطل. در نقد اين دليل بايد گفت با توجه به مباحث مفصلي که قبلا بيان کرديم و جمع بين روايات به اين نتيجه رسيديم که ميته جواز الانتفاع و ماليت دارد، و انتفاع به ميته در غير اکل و شرب جايز است، لذا اساس اين دليل منهدم مي شود.عدم اشتراط ماليت در عوضين
نکته اي از مرحوم خوئي(ره)
نکته ديگري هم در فرمايش مرحوم آقاي خويي هست که مي فرمايند استدلال به آيه شريفه «لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ» براي اينکه بگوييم در عوضين ماليت معتبر است استدلال درستي نيست . ايشان مي فرمايند به نظر ما آيه کاري به عوضين ندارد. و آيه در مقام اين نيست که بگويد عوض و معوض بايد چه چيز باشد، بلکه آيه در مقام بيان سبب اکل و تصرف است، آيه مي فرمايد اکل و تصرف بايد به يک اسباب صحيح شرعي باشد، اما اينکه عوضين چه شرائطي داشته باشند دلالت ندارد . شايد شاهد بر مدعاي ايشان اين باشد که مثلا گاهي اوقات به همين آيه شريفه استدلال مي شود براي بطلان قمار و مي گويند قمار هم از مصاديق اکل به باطل است . استدلال مي شود براي حرمت غصب، که اکل مال به باطل است.نظر استاد در آيه شريفه
نکته اي که ما داريم اين است که درست است که آيه مخصوصا با توجه به مستثني«لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ» مستثني رفته روي اسباب، ولي بالاخره مستثني منه عموميت دارد . آيه مي گويد اگر اکل مالي به سبب باطل يا به عوض باطل باشد، ما چرا آيه را فقط به اسباب منحصر کنيم؟ آيه مي گويد به باطل نبايد باشد، و اين اطلاق دارد، مي خواهد باطل از جهت سبب باشد، مثل اينکه معامله قمار باشد که سبب باطل است، ربا و غصب که سبب باطل هستند، اما علاوه بر اينکه آيه بر سبب باطل دلالت مي کند، بر عوض باطل هم دلالت مي کند .در بيع صحيح مثل اينکه هزار تومان دادم در مقابل قدري خاک، آيا اينجا نمي توانيم به آيه «لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ» تمسک کنيم؟ بله مي توانيم، کما اينکه فقها هم تمسک کرده اند . بنابر اين مستثني منه در آيه عام است و هم سبب را شامل مي شود و هم عوضين را شامل مي شود.عمده اشکال به دليل دوّم
عمده اشکال به دليل دوم اين است که قسمت اول دليل که مي گوييم لا يجوز الانتفاع بالميته و ما لا يجوز الانتفاع بها لا ماليه لها ، اين قسمت اول باطل است، چرا که ما اثبات کرديم که انتفاع به ميته جايز است .دليل سوم و نقد آن
دليل سوم اين است که بگوييم بيع ميته جايز نيست من جهة النجاسه، بگوييم چون ميته نجس است و لا يجوز بيع النجس. بطلان اين دليل ر ا هم قبلا اثبات کرديم و گفتيم که نجاست من حيث هي النجاسه نمي تواند سبب براي بطلان بيع باشد. در بحث دم اين را اثبات کرديم و در مباحث قبلي اين نکته را تنقيح کرديم . پس اين دليل سوم هم درست نيست .دليل چهارم و نقد آن
دليل پنجم (عمده دليل)
دليل پنجم که عمده ادله است، روايات خاصه است. يک روايات خاصه اي در اينجا وارد شده، که از اين روايات خاصه حرمت بيع ميته استفاده مي شود. البته اين روايات خاصه هم دو طائفه است؛ از بعضي از اين روايات خاصه استفاده مي شود که بيع جايز است و از بعضي استفاده مي شود که بيع جايز نيست. بايد ببينيم که بين اين دو طائفه تعارض وجود دارد يا نه؟ و کيفيت جمع از اين نظر چگونه است؟ - ما در بحث انتفاع از ميته هم گفتيم روايات دو طايفه است؛ از رواياتي استفاده مي کنيم انتفاع به ميته حرام است و از رواياتي استفاده مي کنيم که انتفاع به ميته جايز است - . در بحث بيع ميته، از برخي روايات استفاده مي شود که بيع ميته جايز است، در مقابل، روايات مانعه دلالت دارد بر اينکه بيع ميته جايز نيست .بررسي روايت هاشم صيقل
از جمله رواياتي که دلالت دارد بر اينکه بيع ميته جايز است روايت ابي القاسم صيقل بود. در روايت ابوالقاسم صيقل اين نکته را عرض کنم که مرحوم شيخ در تهذيب روايت را نقل کرده و صاحب وسائل هم نقل کرده مي گويد «محمد بن عيسي قال کتبوا الي الرجل»، فاعل «کتبوا»، ابوالقاسم صيقل و ولدش و يک نفر ديگر هستند. بعضي از بزرگان فرموده اند که چون ابو القاسم صيقل و ولدش مجهول هستند لذا روايت براي ما اعتباري ندارد. ولي ما گفتيم که روايت درست است .تصحيح سند روايت
در بيان اينکه سند روايت درست است، گفتيم که نکته اي که امام(رض) در مکاسب محرمه روي آن تکيه کرده اند اين بود که فرموده بودند ولو اينکه خود ابو القاسم صيقل مجهول است، اما روايتش را محمد بن عيسي نقل مي کند. ما در حجيت خبر مي گوييم راوي بايد موثق باشد. اگر يک وقت خود ابو القاسم صيقل مي گفت: که قال الامام(ع) کذا، که مثلا چنين بود: محمد بن عيسي عن ابو القاسم الصيقل قال الرضا(ع) ، مي گوييم ابو القاسم صيقل مجهول است و روايت معتبر نيست. اما اگر محمد بن عيسي که انسان موثقي است، بگويد من مي گويم اين چند نفر فاسق، نامه اي به امام نوشتند و امام(ع) اين جواب را داد، . اينجا ديگر چون راوي اصلي محمد بن عيسي است، فاسق بودن آنهايي که نوشتند ضرري وارد نميکند .بيان اشکال
شما ممکن است اين اشکال به ذهنتان برسد که در روايت دارد «محمد بن عيسي عن ابي القاسم الصيقل و ولده قال کتبوا»، اگر اين کلمه «عن» نبود، توجيه و فرمايش امام(رض ) درست بود. براي اينکه مي گوييم محمد بن عيسي از ابي القاسم که نقل نمي کند، مي گويد من خودم نقل مي کنم که اينها به امام نوشتند و امام(ع) هم اين جواب را داد، اما اين کلمه «عن» ظهور در اين دارد که محمد بن عيسي از ابو القاسم صيقل، شنيده که حالا ابو القاسم صيقل مي شود ناقل و راوي، و مجهول الحال است و ديگر روايت معتبر نيست.جواب اشکال
اگر کسي اين اشکال را کند مي گوييم اگر روايت چنين بود: «محمد بن عيسي عن ابي القاسم الصيقل کتبنا اليه» اينجا اين اشکال درست بود، اما در روايت دارد «عن ابي القاسم الصيقل قال - يعني قال محمد بن عيسي- کتبوا يعني اصلا آوردن و نياوردن اين ابي القاسم يکي است، مثل اين است که گفته باشيم «قال محمد بن عيسي کتبوا» ، نمي گويد کتبنا، اگر مي گفت کتبنا ، معلوم مي شد که ابي القاسم ناقل است، و اگر ابي القاسم ناقل بود مي گفتيم مجهول الحال است و به درد ما نمي خورد . اما محمد بن عيسي مي گويد «کتبوا» يعني من خودم ديدم که اينها نوشتند. بنابر اين اين جوابي که ما عرض مي کنيم اين است که اين «عن» وجود و نبودش علي السويه است، براي اينکه «کتبوا» دارد .چکيده بحث
نظری ثبت نشده است .