درس بعد

مكاسب محرمه / ميته

درس قبل

مكاسب محرمه / ميته

درس بعد

درس قبل

موضوع: مکاسب محرمه


تاریخ جلسه : ۱۳۸۵/۲/۱۲


شماره جلسه : ۷۹

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • استفاده از این روایات در قاعده الزام

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


فرمايش مرحوم شيخ انصاري(ره)

عرض کرديم که مرحوم شيخ اعظم(ره) در مکاسب بعد از اينکه اين دو روايت صحيحه را عنوان فرمودند، مي فرمايند که مرحوم سبزواري در کفاية الاحکام عمل به اين دو روايت را وجيه شمرده اند. اما بعد خود مرحوم شيخ(ره) مي فرمايند «فهو مشکل»، كه به نظر شريف ايشان نمي شود به اين دو روايت عمل کرد. بنابر اين طبق نظر مرحوم شيخ، بيع مختلط، به من يستحل الميته جايز و صحيح نيست، همانطوري که بيع منفردش جايز نيست. و همانطورکه شيخ(ره) بيع منفرد را للانتفاع و للمنفعة المحلله جايز دانسته اند، اين هم بايد جايز باشد اما به قصد اکل جايز نيست .


«فهو مشكل» در فرمايش شيخ(ره)

 بحث در اين است که وجه اشکال چيست؟ اين دو روايت دو روايت صحيحه هستند و در کتب معتبره ذکر شده، اينطور نيست که در کتابهايي که معمولا مورد رجوع اصحاب نبوده است ذکر شده باشد . چرا مرحوم شيخ مي فرمايند مشکل است؟ وجوهي براي اشکال به نظر مي رسد که قابل جواب است.


وجه اول

اولين وجه اين است که بگوييم اينها دو روايت شاذ هستند و اصحاب از اين دو روايت اعراض کرده اند، به اين بيان كه وقتي به فتاواي فقها مراجعه مي کنيم آن رواياتي که دلالت بر بطلان بيع ميته دارد، روايات کثيره اي است كه  شايد به حد استفاضه رسيده است، اما اين رواياتي که دلالت بر جواز بيع به مستحل دارد روايات شاذ و نادري است و اصحاب هم از اين دو روايت اعراض کرده اند .


بررسي نقد وجه اول

آيا مقصود شيخ(ره) از وجه اشکال اين است؟ اگر اين باشد که قابل جواب است؛ براي اينکه ما در تمام رواياتي که دلالت بر بطلان بيع ميته داشت مجموعا 5 روايت بيشتر نداشتيم، که از بين آنها 3 روايت به يک مضمون واحد بود كه مي فرمود «من السحت ثمن الميته» يا «ثمن الميته سحت» در اين طايفه روايات در خصوص ميته شايد دو روايت داريم، اما اين ملاک و ضابطه كلي که مي توانيم به من يستحل الميته يا من يستحل الحرام يا من يستحل النجس بفروشيم، مي توانيم از آنها استفاده کنيم، اينها هم رواياتش متعدد است، در بابي که گفتيم، صاحب وسائل حدود 6 روايت فقط در همان باب نقل كرده است. پس اولا اين رواياتي که بيع را به مستحل تجويز مي کند در مقابل رواياتي که بيع ميته را باطل مي کند، از نظر خود روايات نمي توانيم بگوييم شاذّ است. اگر مقصود شيخ اين باشد که فقها از اين روايات اعراض کرده اند، در اول بحث، اقوال فقها را خوانديم كه مرحوم شيخ طوسي در نهايه، ابن حمزه در وسيله، بر طبق اين روايات فتوا داده، تا متأخرين شد مرحوم سبزواري در کفايه الاحکام كه عمل به اين روايات را وجيه شمرده است.

پس نمي توانيم بگوييم که اصحاب از اين روايات اعراض کرده اند. مخصوصا مرحوم صاحب جواهر در جلد 36، ص 341 کتاب جواهر فرموده «و بالجمله فالمتجه العمل بالخبرين الجامعين لشرائط الحجيه»، صاحب جواهر هم همين نظريه را دارد که آنچه متّجه است اين است که بايد به اين دو روايت عمل کنيم، و بعد مي فرمايند «خصوصا بعد الشهر‌ة المحکيه في مجمع البرهان علي العمل بهما» مرحوم مقدس اردبيلي در مجمع البرهان، تحقق شهرت بر عمل به اين روايات را ادعا کرده است، «و ابن ادريس طرحهما علي اصله» ابن ادريس اگر قبول نکرده، روي اصل و قاعده اي است که خود ابن ادريس دارد که خبر واحد را حجت نمي داند . پس نتيجه اين شد که اصحاب عمل کرده اند و حتي برخي از فقها مثل مرحوم محقق(ره) و علامه(ره) حمل کرده اند بر آنجايي که قصد مذکي را داشته باشد، که ما ديروز گفتيم اين بر خلاف ظاهر اين روايات است، اما اين دلالت مي كند که مرحوم محقق و علامه بر طبق اين دو روايت عمل کرده اند، اما حمل کرده اند بر صورتي که بيع مذکي را قصد کند.


مباني در عدم فتوا بر طبق روايت صحيح

در رجال بحث است که اگر روايت صحيحي بود و اصحاب و فقها بر طبق اين روايت فتوا ندادند، اينجا دو مبنا وجود دارد؛ مبناي فقهاي قم ، مثل مرحوم محقق حائري و مرحوم بروجردي و مرحوم امام و تلامذه اينها، که اين مبنا را دارند که اعراض اصحاب، به حجيت يک روايت ضربه مي زند و يکي از اهرم هايي که تا بحال سبب شده است اين چهار چوب اصلي فقه ما بماند همين است. اينكه کسي کتاب حديثي بنويسد و سند صحيح هم بياورد، اما متن روايتي را جعل کند و اين را در لابلاي يک کتاب فقهي چاپ کند، از کجا مي شود فهميد که اين کتاب بدرد نمي خورد؟ از همين كه در کتب قدما و فقها و متقدمين بر طبق اين روايت فتوا نداده اند و اگر هم صادر شده و بوده يک اشکالي دارد.

اما مبناي بزرگان نجف مثل مرحوم آقاي خوئي(ره) اين است که اعراض اصحاب قادح نيست و اگر روايت صحيح السندي پيدا کرديد بايد طبق آن عمل کنيد. در جاي خودش آنچه که از نظر ما معتبر است و در يکي از بحثها اثبات کرديم اين است که اعراض اصحاب قادح است و عکسش يعني اگر روايت ضعيف السند ي بود و فقها بر طبق آن فتوا داده اند فتواي اصحاب بر طبق روايت، جابر ضعف سند است . بعضي هم تفصيل داده اند و گفته اند اعراضشان قادح است ولي فتوايشان جابر نيست که اين در محل خودش بحث مي کنيم . خود مرحوم شيخ هم اين مبنا را دارد كه در جايي که مشهور از يک روايتي اعراض کنند ديگر به روايت عمل نمي کند و در جايي که مشهور بر طبق روايتي فتوا دهند شيخ بر آن روايت عمل مي کند .


وجه دوم

وجه دوم بر اشکال اين است که ما روايات زيادي داشتيم بر اينکه انتفاع به ميته و بيع ميته جايز نيست، چه بسا در مقام تعارض، بزرگاني لسان آن روايات را بر اين دو روايت صحيحه مقدم داشته اند. ما قبلا بحث مفصلي کرديم که آيا انتفاع به ميته جايز است يا نه؟ آنجا عرض کرديم که دو طايفه روايات داريم؛ که يک طايفه روايات مانعه و يک طايفه روايات مجوزه بود. در بحث جواز البيع هم هکذا. شايد وجه اشکال در نظر مرحوم شيخ اين باشد که اين دو روايت با آنها تعارض دارد. اين وجه هم جوابش راحت است، که بايد نسبت سنجي کنيم، در اصول در بحث عام و خاص مي گوييد الخاص قرينه علي التصرف في العام ، ولو اينکه 20 روايت عام و 1 روايت خاص داشته باشيم، عرفا خاص قرينه است براي تصرف در عام. اينجا هم همينطور است و نسبت يا عام و خاص مطلق است يا مطلق و مقيد است و بايد تخصيص بزنيم .


استفاده از اين روايات در قاعده الزام

نکته اي  را عرض کنم اين دو روايت که دلالت دارد بيع مختلط به من يستحل جايز است، اين خودش يکي از ادله قاعده الزام است. يک قاعده اي داريم «الزم الناس بما الزموا بما انفسهم»، «ناس» در اينجا خصوص سني ها هستند يا اعم است؟ که برخي از بزرگان، مثل والد معظم ما در کتاب قواعد فقهيه خود فرموده اند كه کفار را هم شامل ميشود. اينها آنچه را که ملزم بر خود مي دانند مي توانيم بر آن ملزمشان کنيم و بگوييم شما که ميته را حلال مي دانيد بگيريد و پول آن را بدهيد . مي توانيم  اين روايات صحيحه را يکي از ادله قاعده الزام قرار دهيم. طبق قاعده الزام، کفار و کساني که مستحل ميته هستند بايد بر طبق اين اعتقادشان عمل کنند و عملش اين است که اگر ما به اينها فروختيم بايد پول آنرا به ما بپردازند .


وجه سوم

وجه سوم اين است که گفته اند اين دو روايت را کنار مي گذاريم، چرا كه مستلزم اعانه بر اثم است . اين اشکال سوم روي اين قاعده است که الکفار مکلفون بالفروع، همان طوري که ما مسلمانها مکلف هستيم آنها هم مکلف هستند، خوردن ميته براي ما حرام است بر آنها هم بايد حرام باشد . اگر ميته را به آنها فروختيم اعانه بر اثم شده و از باب حرمت اعانه بر اثم عقلا و شرعا قبيح و حرام است - يک وقت جايي تعبير نکنيد «عقلا حرام است»، چرا كه عقل نمي تواند حکم کند، عقل مدرک است، خوبي و بدي را مي فهمد و مي تواند بگويد اين قبيح است و اين حسن است، اما عقل جنبه مولويت ندارد و حکم از مولي بايد صادر شود. لذا مي گوييم عقلا مذموم است و شرعا حرام است -


جواب وجه سوم

جواب اول اين است که بگوييم «لا تعاونوا علي الاثم والعدوان» که در قرآن آمده است، كه مي گويد معاونت بر اثم حرام است، اين عام و مطلق است و قابل تخصيص است، مي توانيم بگوييم اعانت بر اثم حرام است الا آنجايي که اثم را کافري مي خواهد انجام دهد . اين جواب به نظر ما درست نيست، براي اينکه درست است که خود حرمت اعانت بر اثم، حرمت شرعي دارد، اما از چيزهايي است که اباي از تخصيص دارد، «لا تعاونوا علي الاثم والعدوان» اگر به ملاک عقل باشد قابليت تخصيص ندارد، خودش هم لسانش عاري از تخصيص است،

مثل اين است که بگوييم «ظلم بر خدا قبيح است الا الا...» ندارد، محال است که از خدا ظلم صادر شود، اينجا هم همينطور است . جواب اول اشکال دارد . جواب دوم که صحيح است اين است که اعانت بر اثم جايي حرام است، که معين به قصد اينکه اين گناه از ديگري صادر شود اين کار را انجام دهد، اما اگر مي دانيم که اين کار را مي کند ولي چنين قصدي را ندارد، شبيه بيع العنب، که انگور  را انسان بفروشد به کسي که مي دانيم خمر از آن درست مي کند، ولي فروشنده چنين قصدي ندارد، مي گويند مانعي ندارد ولو اينکه محل خلاف است. بعبارة اخري در حرمت اعانت بر اثم، قصد لازم است، مجرد اينکه اثم خارجا بر اين فعل مترتب مي شود اينچنين نيست . مثلا من مي دانم کسي که راديو را مي خرد ممکن است بعضي از اوقات راديو هاي خارجي را بگيرد و گناه هم مرتكب شود، اگر اين باشد فروش آن حرام مي شود، ولي حرام نيست چون من چنين قصدي را ندارم .


وجه چهارم

وجه چهارم اين است که بعضي از فقها گفته اند اين دو روايت صحيحه را بايد حمل بر تقيه کنيم. اين قول را در کتاب مفتاح الکرامه نقل کرده است.


جواب وجه چهارم

جوابش اين است که تقيه در اينجا وجهي ندارد. تقيه آنجايي است که تمام علماي عامه قائل شوند به اينکه بيع ميته به مستحل مانعي ندارد، در حالي که عامه چنين حرفي را ندارند .


وجه پنجم

وجه پنجم گفته اند اين دو روايت صحيحه محمول علي التعجيز، يعني امام(ع) راهي را پيش پاي اينها گذاشته که نمي توانند به آن عمل کنند امام(ع) براي اينکه مي خواهد بفرمايد اين مختلط هيچ ارزشي ندارد، مي گويد برو و به مستحل بفروش، در حالي که هيچ مستحلي در عالم وجود ندارد، چون بعد از زمان حضرت موسي(ع) هيچ مذهبي ميته را حلال نمي دانسته است. پس اينکه امام فرموده «من يستحل» از باب تعجيز بايد مطرح کرد.

  اين دو جواب دارد. جواب اولش اين است که بر خلاف ظاهراست. سائل گفته است فکيف يصنع به؟ حضرت فرموده به مستحل بفروش، و سائل نگفته که مستحلي نداريم و من چکار کنم، يعني امام(ع) جواب داده است و سائل هم رفته و عمل کرده است.

و ثانيا از آيات شريفه قرآن که در حرمت ميته وارد شده است؛ حُرِّمَت عَلَیكُمُ المَیتَةُ، موقوذة، متردّية، نطيحة، اينها اقسام صيد هايي است که بوده و در شرع ما همه اينها مصداق ميته است، قرآن اينها را تحريم کرده. معلوم مي شود که در زمان پيامبر(ص) اينها را انجام مي داده اند. بعضي از کتابهايي که در باب آيات الاحکام نوشته شده است، مثلا خود صاحب مفتاح الکرامه از فاضل مقداد نقل مي کند «انهم في الجاهليه لا يحرمون الميته»، يا قطب راوندي نقل مي کند «ان اناس من العرب کان ياکلون جميع ذلک»، انواع و اقسام آنها را مي خوردند. عرب جاهليت مي گفتند اينها ميته نيست، فقط مي گفتند اگر حيواني در اثر درد بميرد گوشتش ميته است و ديگر نمي خوردند، اما بقيه را مي خوردند. پس معلوم مي شود که در آن زمان خوردن گوشت ميته مرسوم بوده است، پس اين اشکالات وارد نيست. ما تا اينجا اشكالات اين طايفه روايات را رفع کرديم، پس قابليت اين هست که به اين دو روايت عمل شود و بر طبق اين دو روايت نظر داده شود.

و صلی الله علی سیدنا محمد و آله اجمعین.



برچسب ها :

قاعده الزام بیع میته مختلط با مذکی علت عمل نکردن شیخ انصاری به روایات مجوزه بیع میته به مستحیل مباني در عدم فتوا بر طبق روايت صحيح نتیجه اعراض اصحاب از روایت صحیح السند حمل روایات تجویز بیع میته به مستحیل بر تعجیز نقد حمل روایات تجویز بیع میته به مستحیل بر تعجیز حمل روایات تجویز بیع میته به مستحیل بر تقیه نقد حمل روایات تجویز بیع میته به مستحیل بر تقیه استلزام اعانه بر اثم جواز بیع میته مبناي فقهاي قم در عمل به روایت معرض عنه مبناي فقهاي نجف در عمل به روایت معرض عنه

نظری ثبت نشده است .